فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنهای
#ساواک
#رهبری
#امام_خامنه_ای
🔴ببينيد| خاطره رهبرمعظم انقلاب از زندان ساواک
🔆خامنهای تویی؟
======================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی انتقادی روز گذشته نسبت به وضع معیشت مردم در حضور رهبر انقلاب
خلاصه، ماحصل این کتاب دشواریست
فشار، واژهی این روزهای تکراریست
🌹🌹
🔰 #احکام_خوشبختی
📚جوشاندن مویز در ترکیب دارویی
سؤال: در دستور بعضی ترکیبات #داروهای_گیاهی، #مویز به همراه سایر گیاهان جوشانده می شود. آیا مویز با #جوشیده_شدن حکم #نجاست پیدا می کند؟
جواب: #نجس نمی شود؛ و استفاده از آن اشکال ندارد.
#نجاسات
@leader_ahkam
مقام معظم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
ما به اذان صبح تو هنوز بیداریم
مباد از بیعت با تو دست برداریم
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شاید خانمی با این مواجه شود که همسرش در این روز برایش کادو نخرد؟
و....
🍃🌸 توصیه های استاد نیلچی زاده👆👆
#میلاد_حضرت_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
#روز_مادر
#روز_زن
#بالاترین_شغل
🔻زمان ثبت نام دانش آموزان بود. والدین می آمدند برای ثبت نام فرزندانشان.
🔻خانمی آمد برای ثبت نام پسرش، مسؤل دفتر سوالاتی پرسید از جمله؛
-تعداد فرزند:چهار فرزند
-شغل پدر: دبیر فیزیک
-شغل مادر:مادر!!!
مسؤل دفتر گفت:خانم ،پرسیدم شغلتون چیه؟
خانم جواب داد:مـادر!!!
مسول دفتر گفت:خانم چرا متوجه نمیشید؟!پرسیدم شغلتون چیه نگفتم نسبتتون با دانش آموز چیه!!
خانم لبخندی زد و گفت : مثل اینکه شما متوجه نمیشید!
🔰 " شغل من ، مـادری است. "
بعد گفت :آیا باید حتماًدستمال کاغذی بسته بندی کنم یا شیشه ادرار مردم را توی آزمایشگاه جابجا کنم یا شیشه مغازه کسی رو تمیز کنم یا....تا به من بگویید شاغل؟!!!!
چه شغلی بالاتر از مادری که هم مخترعه هم پزشکه هم پرستاره هم معلّمه ...
✅واقعاً از این جواب متحیر شدیم و او را تحسین کردیم.
📝 خاطراتی از یک دبیر
#مادری_بالاترین_ارزش_است
#پویش_فرزندآوری
❗️ناامیدی از رحمت خدا یکی از گناهان کبیره هست...چون ناامیدی از رحمت خدا ب معنی اعتقاد نداشتن ب قدرت،رحمت و محبت خداست.
⭕️وقتی از کسی گناهی سرمیزنه اگه ناامید نباشه ممکنه توبه کنه...و حتما بخشیده میشه اگه واقعا ازگناهی ک انجام میداده پشیمون باشه😔
اما کسی ک ناامیده بخشیده نمیشه....چرا؟؟؟؟
چون امیدی ب بخشش خدا نداره و با خودش میگه من اینهمه گناه کردم خدا ک منو نمیبخشه...
من دیگه آب از سرم گذشته..
اینجوری میشه ک دوباره میره سمت گناه😞
💢بچه ها بودن کسایی ک زیاد گناه کردن ولی یه دفه نور خدا در قلبشون اثر کرده و از گناه پشیمون شدن و برگشتن سمت خدا...
مثل *حر*ک لحظه آخر پشیمون میشه،میره سمت امام حسین(ع)و میشه جزء شهدای کربلا.
❌هیچ وقت برا توبه دیر نیست❌
💢باید ب خدا امیدوار بود.
برگردیم یه نگاه ب گذشته خودمون بندازیم،ببینم خدا کجاها دستمونو گرفت...
بعضی وقتا خدا از یه جایی ..یه جوری ک واقعا فکرشو نمیکنیم ب دادمون میرسه...
♨️ناامیدی ناشی از کفر پنهانیه.
خدا خودش تو قرآن گفته از رحمت من ناامید نمیشه مگر کسانی که ب خدا کافرند.
❗️دیدین گاهی وقتا هرچی دعا میکنیم نمیشه...نمیشه ک نمیشه😕
بعضی از ماها تو همچین شرایطی میگیم:
خدایا چرا جوابمو نمیدی؟؟؟
خدایا تو هم منو فراموش کردی؟؟
تو هم دیگه از من بدت میاد ؟؟؟
❓فکر میکنید برآورده کردن خواسته ما برا خدا کاری داره...
خدایی ک این جهان رو با همچین نظمی آفریده...
خدایی ک تو رو خلق کرده..
پس برآورده کردن خواسته تو براش هیچ کاری نداره.
⭕️اگه ما دعایی میکنیم و نمیشه،اینا همش ب مصلحت ماست...
برگرد ب گذشته ببین یه چیزایی از خدا میخواستی ک بهت نداده و اون موقه کلی ناراحت شدی😔
اما بعد یه مدتی خودت متوجه شدی ک ب صلاحت نبوده و کلی خدا رو شکر کردی ک نشده..
❗️بچه ها سختی و مشکلات تو زندگی همه هست...
هیچکس نیست ک بگه تو زندگیم هیچ مشکلی ندارم...
یه نگاه بندازی میبینی ک هستن کسایی ک خیلی از تو گرفتارترن...😞
خدا خودش گفته👈با هر سختی آسایشه..
پس هیچوقت از رحمت خدا ناامید نشو....هیچوقت...
خدا از یه جایی ک فکرشو نمیکنی بهت کمک میکنه.
💢بعضی وقتا ک دعا میکنیم انتظار داریم خدا سریع دعامون برآورده کنه..
خدا خودش گفته:
"مرا بخونید شما را اجابت میکنم"
خدا خلف وعده نمیکنه👌
❗️گناه باعث میشه ک دعامون دیرتر برآورده بشه.
گاهی وقتا خدا دعای مارو یکم دیرتر برآورده میکنه تا بهش نزدیک بشیم
خدا دوست داره تو صداش بزنی...
دوست داره بهش نزدیک بشی..😊
یه نکته:
اگه خدا کسی رو دوست نداشته باشه،یا انقد بهش میده ک دیگه صداش نزنه یا در دلش ناامیدی قرار میده ک دعا نکنه😣
‼️اگه خیلی گناه کردی و فکر میکنی دیگه خدا تو رو نمیبخشه...فکر میکنی دیگه توبه تو قبول نمیشه...
باید بدونی که ناامیدی از گناهان گذشته تو بدتره🙁
❓ب این اسماء خدا دقت کنید👇
غفار...تواب...غفور...غافرالذنب...
این اسماء یعنی چی؟؟؟؟
خدا داره میگه بابا بنده من برگرد...من میبخشم😔
✅توبه کننده از گناه مثل کسیه ک گناه نکرده باشه.
نتیجه:
هرگناهی ک کردی هرچند زیاد اینو یادت باشه که خدا میبخشه،همیشه ب خدا امیدوار باش.❤️
❤️به امید ظهور آقا امام زمان که ان شاء الله وقتش نزدیکه❤️
❣#سلام_امام_زمانم ❣
🔅تویی بهانهی خورشیــد برای تابیدن
تویی بهانهی بــاران برای باریدن...
🔅بیا که عدالت مطلق مسیر میخواهد
سپاه منتظرانت امیــر میخواهد...
🌱به سرم رحمت بی واسعه یعنی مهدی
بهترین حادثه و واقعه یعنی مهدی
🌱اخم چشمش علی و خنده زهرا به لبش
جمع این جاذبه و دافعه یعنی مهدی
مولايم...
بىه يادت پژمرده ام، و بى عشقت مرده.
مزارع دلم تنها با حضور سبز تو زنده و باطراوت مى شود.
و كام جانم فقط از شيرينى وصل تو پرحلاوت مى گردد.
محبوبم!
اى همه وجودم! تو خود مگذار فراموشت كنم.
آن قدر عوامل غفلت و فراموشى زندگيم را پر كرده;
آن قدر زمينه دلفريبى و گناه زياد است، و آن قدر به غير تو مشغولم كه «به ياد تو بودن»
و دل به حضورت سپردن، براستى برايم جهادى بس مشكل گرديده است;
جهادى بزرگ، با «جهاد اكبر».
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 کسی که حیا نداره، نه عقل داره نه دین ...
🔹 آیت الله #مجتهدی_تهرانی (ره)
#اخلاقمهدوی 2⃣1⃣
💠هنرمندانه زندگی کن!
💢قناعت، کلید رضایت از زندگی است. شخص قانع برای کسب روزی تلاش می کند ولی به آنچه خدا روزی اش کرده، اکتفا می کند. چنین کسی نه معترض است و نه احساس ناکامی می کند؛ در نتیجه از زندگی خود احساس رضایت خواهد کرد.
💢تفاوت فرد قانع با فرد حریص، تنها یک چیز است:
✅ آرامش👌؛
چیزی که فرد قانع از آن بهره مند و فرد حریص از آن محروم است.
🔹 امام صادق میفرمایند:
🔅«به آنچه خدا قسمت تو کرده قانع باش، تا زندگی ات با صفا شود»
📚قصص الانبیا، ص١٩۵
📌کدام شایسته تر است: منتظرِ حریص یا منتظرِ قانع⁉️
🔵 نماز احتیاط کسی که به صورت نشسته نماز می خواند
❓ سؤال: کسی که به علت #کمردرد #نمازهایش را به صورت #نشسته می خواند در صورت وجوب #نماز_احتیاط مثلا #یک_رکعت_ایستاده، یک رکعت نشسته کفایت می کند؟
🔵 پاسخ: 👇👇
✍ امام خامنه ای: در صورتی که قدرت ندارید که نماز احتیاط را ایستاده بخوانید باید دو رکعت به صورت نشسته بخوانید. [1]
✍ آیت الله مکارم شیرازی: کسی که نشسته نماز می خواند اگر #شکی کند که باید برای آن یک رکعت نماز احتیاط ایستاده، یا دورکعت نشسته بخواند، باید یک رکعت نماز نشسته به جا آورد و اگر شکی کند که باید برای آن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند باید دو رکعت نشسته به جا آورد، همچنین در سایر شکها. [2]
✍ آیت الله سیستانی: بله یک رکعت است. [3]
✍ آیت الله شبیری زنجانی: در حالت ایستاده هم تخییر وجود ندارد در شک بین دو و سه، نماز احتیاط را یک رکعت بخوانید ولی در شک بین سه و جهار نماز را باید اعاده کنید و احتیاط مستحب این است که نماز احتیاط را دو رکعت نشسته بخوانید و بعد نماز را اعاده کنید. [4]
✍ آیت الله وحید خراسانی: كسى كه نشسته نماز مى خواند اگر شكى كند كه بايد براى آن، يك ركعت نماز احتياط ايستاده يا دو ركعت نشسته بخواند، بايد يك ركعت نشسته به جا آورد و اگر شكى كند كه بايد براى آن دو ركعت نماز احتياط ايستاده بخواند، بايد دو ركعت نشسته به جا آورد. [5]
✍ آیت الله فاضل لنکرانی: اگر نماز احتیاط بر شما واجب شود و نماز را به صورت نشسته می خوانید باید به جای یک رکعت نماز احتیاط، دورکعت به صورت نشسته بخوانید. [6]
#نماز_احتیاط
#نماز_نشسته
—------------—
◾️🌷 پی نوشت: 👇
[1]. استفتاء اینترنتی پایگاه اطلاع رسانی آیت الله خامنه ای، شماره استفتاء: 547056.
[2]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله مکارم، کد رهگیری: 9403190229.
[3]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله سیستانی، کد استفتاء: 338319.
[4]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله شبیری زنجانی، شماره سوال: 16222.
[5]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله وحید.
[6]. استفتاء اينترنتی پايگاه اطلاع رسانی حضرت آيت الله فاضل لنکرانی، کد رهگیری: 9400913.
____________________
🔴 فقط#بالینک به #اشتراک بگذارید👇
http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53
🔴 #یک_نفر_ارسالکنید/ممنون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_خامنهای
🔴 کار کردن زن از نگاه اسلام
🔰حضرت امام خامنه ای مدظله العالی:
🔹اسلام با کارکردن زن موافق است. نه فقط موافق است، بلکه کار را تا آنجا که مزاحم با شغل اساسی و مهمترین شغل او، یعنی #تربیت فرزند و #حفظ خانواده نباشد، شاید #لازم هم میداند. یک کشور که نمیتواند از نیروی کار زنان در عرصههای مختلف بینیاز باشد! اما این کار نباید با کرامت و ارزش معنوی و انسانی زن منافات داشتهباشد.
🔹نباید زن را تذلیل کنند و او را وادار به تواضع و خضوع نمایند. تکبر از همه انسانها مذموم است، مگر از زنان در مقابل مردان نامحرم! زن باید در مقابل مرد نامحرم متکبّر باشد. «فلا تخضعن بالقول»؛ در حرفزدن مقابل مرد نباید حالت خضوع داشتهباشد. این، برای حفظ کرامت زن است. اسلام این را میخواهد و این الگوی زن مسلمان است.
🗒️۷۱/۹/۲۵
======================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احترامی که #پهلوی برای ملت آورد.
┄┅═✧❁•🌺•❁✧═┅┄
✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم #میناوند تو خندوانه قول داد فرزندان #شهدای_مدافع_حرم رو ببره تمرین پرسپولیس و بهشون کادو بده و خوشحالشون کنه، به قولش هم عمل کرد...
💚صلواتی جهت آمرزشش بفرستید❤️
@stikerhayemazhabi
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_بیست_و_یکم
کنج اتاق چمباته زده و دل شکسته از تلخ زبانیهای پدر، بیصدا گریه میکردم و میان گریههای تلخم، هر آنچه نتوانسته بودم به پدر بگویم، با دلم نجوا میکردم. فرصت نداد تا بگویم من از همنشینی با کسی که در معرفی خودش فقط از شغل و تحصیلاتش میگوید، لذت نمیبرم و به کسی که به جای افکار و عقایدش از حسابهای بانکیاش میگوید، علاقهای ندارم که درِ اتاق با چند ضربه باز شد و گریهام را در گلو خفه کرد. عبدالله در چهارچوبِ در ایستاده بود و با چشمانی سرشار از محبت و نگرانی، نگاهم میکرد.
صورتم را که انگار با اشک شسته بودم، با آستین لباسم خشک کردم و در حالی که هنوز از شدت گریه نفسهایم بُریده بالا میآمد، با لحنی پر از دل شکستگی سر به شِکوه نهادم: «من نمیخوام! من این آدم رو نمیخوام! اصلاً من هیچ کس رو نمیخوام! اصلاً من نمیخوام ازدواج کنم!» عبدالله نگران از اینکه پدر صدایم را بشنود، به سمتم آمد و با گفتن «یواشتر الهه جان!» کنارم نشست. با صدایی آهسته و بریده گفتم: «عبدالله! به خدا خسته شدم! از این رفت و آمدها دیگه خسته شدم!» و باز گریه امانم نداد. چشمانش غمگین به زیر افتاد و من میان گریه ادامه دادم: «گناه من چیه؟ گناه من چیه که تا حالا یکی نیومده که به دلم بشینه؟ مگه تقصیر منه؟ خب منم دلم میخواد کسی بیاد که ازش خوشم بیاد!»
با سر انگشتانم قطرات اشک را از روی صورتم پاک کردم و با لحنی حق به جانب گفتم: «عبدالله! تو میدونی، من نه دنبال پولم، نه دنبال خوشگلیام، نه دنبال تحصیلات، من یکی رو میخوام که وقتی نگاش میکنم، آرومم کنه! این پسره امروز فکر میکرد اومده خونه بخره! خیلی مغرور پاشو رو پاش انداخته بود و از اوضاع کار و کاسبی و سود حسابهای بانکیش حرف میزد. عبدالله! من از همچین آدمی بدم میاد!» نگاهش را به چشمان پر از اشکم دوخت و گفت: «الهه! تو رو خدا اینجوری گریه نکن! تو که بابا رو میشناسی. الآن عصبانی شد، یه چیزی گفت. ولی خودشم میدونه که تو خودت باید تصمیم بگیری!» سپس لبخندی زد و ادامه داد: «خُب تو هم یه کم راحتتر بگیر! یه کم بیشتر فکر کن...» که به میان حرفش آمدم و با دلخوری اعتراض کردم: «تو دیگه این حرفو نزن! هر کی میاد یا بابا رَد میکنه یا اونا خودشون نمیپسندن...» و این بار او حرفم را قطع کرد: «بقیه رو هم تو نمیپسندی!»
سرم را پایین انداختم و او با لحنی مهربان و امید بخش ادامه داد: «الهه جان! منم قبول دارم که علف باید به دهن بُزی شیرین بیاد! به تو هم حق میدم که همچین آدمهایی رو نپسندی، پس از خدا بخواه یکی رو بفرسته که به دلت بشینه!» و شاید از آمدن چنین کسی ناامید شده بودم که آه بلندی کشیدم و دیگر چیزی نگفتم. عبدالله نگاهی به ساعت مچیاش انداخت و به خیال اینکه تا حدی آرامم کرده، گفت: «من دیگه برم که برای نماز به مسجد برسم. تو هم بیا بیرون. میترسم بابا دوباره عصبانی شه.» و در برابر سکوت غمگینم، با دلواپسی اصرار کرد: «الهه جان! پاشو بریم دیگه. اصلاً برو تو آشپزخونه پیش مامان و لعیا. باور کن اوندفعه هم معجزه شد که بابا آروم شد.» دلم برای این همه مهربانیاش سوخت که لبخندی زدم و با صدایی گرفته پاسخ دادم: «تو برو، منم میام.»
از جا بلند شد و دوباره تأکید کرد: «پس من برم، خیالم راحت باشه؟» و من با گفتن «خیالت راحت باشه!» خاطرش را جمع کردم. او رفت، ولی قلب من همچنان دریای غم بود. دستم را روی زمین عصا کرده و سنگین از جا بلند شدم. با چهارانگشت، اثر اشک را از صورتم پاک کردم و از اتاق بیرون رفتم. سعی کردم نگاهم به چشمان پدر نیفتد و مستقیم به آشپزخانه پیش مادر رفتم.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
📝#رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_بیست_و_دوم
مادر با دیدن چهرهی به غم نشستهام، صورت در هم کشید و با مهربانی به سراغم آمد: «قربونت بشم دخترم! چرا با خودت اینجوری میکنی؟» از کلام مادرانهاش، باز بغضی مظلومانه در گلویم ته نشین شد. کنار لعیا که دست از پاک کردن ماهی کشیده و با چشمانی غمگین به من خیره شده بود، روی صندلی میز غذاخوری نشستم و سرم را پایین انداختم. مادر مقابلم نشست و ادامه داد: «هر چی خدا بخواد همون میشه! توکلت به خدا باشه!»
لعیا چاقو را روی تخته رها کرد و با ناراحتی گفت: «ای کاش لال شده بودم و اینا رو معرفی نمیکردم!» و با حالتی خواهرانه رو به من کرد: «الهه! اصلاً اگه تو بخوای من خودم بهشون میگم نه! یه جوری که بابا هم متوجه نشه. فکر میکنه اونا نپسندیدن و دیگه نیومدن. خوبه؟» از اینهمه مهربانیاش لبخندی زدم که مادر پاسخش را داد: «نه مادر جون! کوه به کوه نمیرسه، ولی آدم به آدم میرسه. اگه یه روزی بابا بفهمه، غوغایی به پا میکنه که بیا و ببین!» و باز روی سخنش را به سمت من گرداند: «الهه! تو الآن نمیخواد بهش فکر کنی! بذار یکی دو روز بگذره، خوب فکرات رو بکن تا ببینیم خدا چی میخواد.» خوب میدانستم مادر هم میخواهد من زودتر سر و سامان بگیرم، گرچه مثل پدر بد اخلاقی نمیکرد و تنها برای خوشبختیام به درگاه خدا دعا می کرد.
با برخاستن صدای اذان، وضو گرفتم و به اتاقم رفتم. چادر نمازم را که گشودم، باز بغضم شکست و اشکم جاری شد. طوری که لحظهای در نماز، جریان اشکم قطع نشد اما در عوض دلم قدری قرار گرفت. نمازم که تمام شد، همچنانکه رو به قبله نشسته بودم، سرم را بالا گرفتم و با چشمانی که از سنگینی لایه اشک همه جا را شبیه سراب میدید، به سقف اتاق که حالا آسمانِ من شده بود، نگاه میکردم. آنچنان دلم در هوای مناجات با خدا پرَ پرَ میزد که حضورش را در برابرم احساس میکردم و میدانستم که به دردِ دلم گوش میکند. نمیدانم این حال شیرین چقدر طول کشید، اما به قدری فراخ بود که هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد، در پیشگاهش بازگو کرده و از قدرت بیمنتهایش بخواهم تا دیگر خواستگاری درِ خانهمان را نزند مگر آن کسی که حضورش مایه آرامش قلبم باشد! آرزویی که احساس میکردم نه از ذهنم به زبانم که از آسمان به قلبم جاری شده است!
ساعتی از اذان گذشته بود که محمد و عطیه هم رسیدند و فضای خانه حسابی شلوغ شد. پدر و ابراهیم و محمد از اوضاع انبار خرما میگفتند و عبدالله فقط گوش میکرد و گاهی هم به ساجده تمرین نقاشی میداد. جمع زنها هم در آشپزخانه مشغول مهیا کردن شام بودند و البته صحبتهایی درِگوشی که در مورد خواستگار امروز، بین لعیا و عطیه رد و بدل میشد و از ترس اینکه مبادا پدر بشنود و باز آشوبی به پا شود، در همان حد باقی میماند. بوی مطبوع غذای دستپخت مادر در اتاق پیچیده و اشتهای میهمانان را تحریک میکرد که با آماده شدن ماهی کبابها، سفره را پهن کردم. ترشی و ظرف رطب را در سفره چیدم که لعیا دیس غذا را آورد. با آمدن مادر و عطیه که سبد نان را سر سفره میگذاشت، همه دور سفره جمع شدند و هنوز چند لقمهای نخورده بودیم که کسی به درِ اتاق زد.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد