eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
134 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
383 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
1_3730408080.mp3
6.45M
🎙بارونه به‌‌به، بارونه احساسه اینکه پیچیده عطر گل یاسه سید رضا نریمانی
🛑عمروعاص به ابوموسی اشعری گفت: نه تو رأی بده، نه من... 🔺ابوموسی فریب خورد و رأی نداد و عمروعاص حکمیت را با رأی خود به نفع معاویه تمام کرد! ⚠️مراقب عمروعاص‌ها باشیم! ┈┄┅═✾•🇮🇷•✾═┅┄┈
✳️من رای میدهم چون هر اثر انگشت نابودی یک دشمن را به همراه خواهد داشت. 📎 ┈┄┅═✾•🇮🇷•✾═┅┄┈
26.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇵🇸 🎥 تا به حال چیزی درباره «تاریخچه حق رای زنان» در کشورهای مختلف شنیدید🤔 🍃🌹🍃 ✅ برای مشاهده یک روایت کوتاه از تاریخچه حق رای بانوان در چهار کشور: فرانسه🇫🇷، آمریکا🇺🇲، کانادا🇨🇦 و ایران🇮🇷، چند دقیقه‌ای همراه ما باشید. | ┈┄┅═✾•🇮🇷•✾═┅┄┈
🗳 نقش زن‌ها در انتخابات زن‌ها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریان‌ها، دقیق‌تر و ظریف‌تر از مردها نگاه می‌کنند و نقاطی را پیدا می‌کنند؛ لذا در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوق‌ها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید. ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ ┈┄┅═✾•🇮🇷•✾═┅┄┈
۱۰دلیل بر اهمیت مشارکت در انتخابات ┈┄┅═✾•🇮🇷•✾═┅┄┈ https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
📕🌼 امشب فکری به ذهن ملیکا می‌رسد . او باید حرف دلش را به حسن علیه السلام بگوید. او تا کی می‌خواهد در هجران بسوزد. باید از محبوبش بخواهد که او را پیش خود ببرد . رویای امشب فرا می‌رسد. حسن علیه السلام به دیدار او می‌آید. ملیکا سر به زیر می‌اندازد و آرام می‌گوید:«آقای من ! از همه دنیا دیدار شما مرا بس است ،اما می‌خواهم بدانم کِی در کنار شما خواهم بود؟ » _ « به زودی پدربزرگ تو سپاهی را برای مبارزه با لشکر اسلام می‌فرستد .گروهی از کنیزان همراه این سپاه می‌روند. تو باید لباس یکی از این کنیزان را بپوشی و خودت را به شکل آنها درآوری. » _ سرانجام این جنگ چه می‌شود ؟ _ در این جنگ مسلمانان پیروز می‌شوند و همه سربازان و کنیزان رومی اسیر می‌شوند. مسلمانان کنیزان رومی را برای فروش به بغداد می‌برند. وقتی تو به بغداد برسی من کسی را به دنبال تو خواهم فرستاد . تو در آنجا منتظر پیک من باش.» ملیکا از شوق بیدار می‌شود اکنون او باید پای در راه بنهد و به سوی محبوب خود برود. به راستی او چگونه می‌تواند از این قصر بیرون برود ؟ ملیکا فکر می‌کند. به یاد یکی از کنیزان قصر می‌افتد که سال‌هاست او را می‌شناسد . ملیکا می‌تواند به او اعتماد کند و از او کمک بخواهد. ملیکا با کنیز قصر صحبت کرده و قرار شده که او برای ملیکا لباس کنیز‌ها را تهیه کند. همه چیز با دقت برنامه‌ریزی شده است. خبر می‌رسد که سپاه روم به سوی سرزمین‌های مسلمان می‌رود. همه برای بدرقه سپاه در میدان اصلی شهر جمع شده‌اند . قیصر پرچم سپاه را به دست یکی از بهترین فرماندهان خود می‌دهد و برای پیروزی او دعا می‌کند. سپاه حرکت می‌کند . اما ملیکا هنوز اینجاست . تو رو به ملیکا می‌کنی و می‌گویی:« مگر قرار نبود که همراه آنها بروید ؟ » _ صبر داشته باش ! من فردا از شهر خارج خواهم شد. امروز نمی‌شود .همه شک می‌کنند . فردا فرا می‌رسد. ملیکا هوس طبیعت کرده است و می‌خواهد به دشت و صحرا برود. او با همان کنیز مورد اطمینان ،از قصر خارج می‌شود . چند سوار نظام آماده حرکت هستند . آنها حرکت می‌کنند. ملیکا راه میانبری را انتخاب می‌کند تا بتواند زودتر به سپاه برسد. آنها با سرعت می‌روند . نزدیک غروب می‌شود و سپاه روم در آنجا اتراق کرده است. ملیکا می‌خواهد سپاه روم را ببیند و سربازان را تشویق کند. او ابتدا به خیمه کنیزان سپاه می‌رود . آنها مشغول آشپزی هستند حواسشان نیست! باور نمی‌کنند که دختر قیصر روم به این بیابان آمده باشد. ملیکا داخل خیمه‌ای می‌شود و سریع لباسی را که همراه دارد به تن می‌کند. دیگر هیچکس نمی‌تواند او را شناسایی کند. او شبیه کنیزان شده است او از خیمه بیرون می‌آید. یکی از کنیزان صدایش می‌زند که در آشپزی به او کمک کند. هوا دیگر تاریک شده است . چند سربازی که همراه ملیکا بودند، خیال می‌کنند که ملیکا امشب می‌خواهد در اینجا بماند . صبح سپاه حرکت می‌کند. آن سربازها هرچه منتظر می‌شوند، از ملیکا خبری نمی‌شود. نمی‌دانند چه کنند؟ به هر کس می‌گویند که دختر قیصر روم کجا رفت ؟ همه به آنها می‌خندد و می‌گویند:« شما دیوانه شده‌اید! دختر قیصر در این بیابان چه می‌کند؟» سپاه به پیش می‌رود و ملیکا با هر قدم به محبوب خود نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فصل ۳ ✅ در جستجوی مَلکه مُلْکِ وجود ما الان پشت دروازه سامرا هستیم. متاسفانه دروازه شهر بسته است. مثل اینکه باید تا صبح اینجا بمانیم. _ نظر تو چیست؟؟؟ _ جواب نمی‌دهی وقتی نگاهت می‌کنم می‌بینم که خوابت برده است . صدای اذان می‌آید. بلند می‌شویم، نماز می‌خوانیم، من که خیلی خسته‌ام، دوباره می‌خوابم. اما تو منتظر می‌مانی تا دروازه شهر باز شود. بعد از لحظاتی دروازه شهر باز می‌شود. پیرمردی از شهر بیرون می‌آید . او را می‌شناسی . به سویش می‌روی. سلام می‌کنی، حال او را می‌پرسی. _ آقای نویسنده چقدر می‌خوابی؟ بلند شو. _ بگذار اول صبح کمی بخوابم . _ببین چه کسی به اینجا آمده است؟؟؟ _ خوب معلوم است! یکی از برادران اهل سنت است که می‌خواهد اول صبح به کارش برسد. پیرمرد می‌گوید:« از کی تا به حال ما سنی شده ایم؟» این صدا صدای آشنایی است چشمانم را باز می‌کنم. این پیرمرد همان بِشرِ انصاری است که قبلاً چند روزی مهمان او بودیم. یادم می‌آید دفعه اولی که ما به سامرا آمدیم هیچ آشنایی نداشتیم. او ما را به خانه اش دعوت کرد. بلند می‌شوم ،بِشر را در آغوش می‌گیرم و از او عذرخواهی می‌کنم. با تعجب می‌پرسد:« شما اینجا چه می‌کنید؟ چرا در اینجا خوابیده‌اید؟ چرا به خانه من نیامدید؟» _ ما نیمه شب به اینجا رسیدیم .دروازه شهر بسته بود. چاره‌ای نداشتیم! باید تا صبح در اینجا می‌ماندیم _من خیلی دوست داشتم شما را به خانه خود می‌بردم اما… _خیلی ممنون من تعجب می‌کنم بِشر که خیلی مهمان نواز بود. چرا می‌خواهد ما را اینجا رها کند و برود ؟ ما هم گرسنه هستیم و هم خسته . در این شهر آشنای دیگری نداریم. چه کنیم ؟ حتما برای بِشر کار مهمی پیش آمده است که اینقدر عجله دارد. خوب است از خودش سوال کنیم. _ مثل اینکه شما می‌خواهید به مسافرت بروید؟ _ آری، من به بغداد می‌روم . _ برای چه ؟ _امام هادی علیه السلام به من ماموریتی داده است که باید آن را انجام بدهم. _ آن ماموریت چیست؟ _ من دیشب خواب بودم که صدای در خانه به گوشم رسید. وقتی در را باز کردم، دیدم فرستاده‌ای از طرف امام هادی علیه السلام است. او به من گفت که همین الان امام می‌خواهد تو را ببیند. _ امام با تو چه کاری داشت؟؟ _ سریع به سوی خانه امام حرکت کردم. شکر خدا که کسی در آن تاریکی مرا ندید. وقتی نزد امام رفتم سلام کرده و نشستم. امام به من گفت :« شما همیشه مورد اطمینان ما بوده‌اید. امشب می‌خواهم به تو ماموریتی بدهم تا همواره مایه افتخار تو باشد.» _ بعد از آن چه شد ؟ امام نامه ای را با کیسه‌ای به من داد و گفت در این کیسه ۲۲۰ سکه طلاست و به من دستور داد تا به بغداد بروم. او نشانه‌های کنیزی را به من داد و من باید آن کنیز را خریداری کنم . با شنیدن این سخن مقداری به فکر فرو می‌روم. امام و خریدن کنیز؟؟؟ آخر من چگونه برای جوانان بنویسم که امام می‌خواهد کنیزی برای خود بخرد؟ در این کار چه افتخاری وجود دارد؟ چرا امام به بِشر گفت که این ماموریت برای تو افتخاری همیشگی خواهد داشت؟؟ در همین فکرها هستم که صدای بِشر مرا به خود می‌آورد . _ به چه فکر می‌کنی ؟ مگر نمی‌دانی امام هادی می‌خواهد برای پسرش همسر مناسبی انتخاب کند؟ _ یعنی امام حسن عسکری علیه السلام تا به حال ازدواج نکرده است ؟؟؟ _ نه، مگر هر دختری لیاقت دارد همسر آن حضرت بشود ؟؟؟ _ یعنی این کنیزی که شما برای خریدنش می‌روید ،قرار است همسر امام عسکری علیه السلام بشود؟ _ آری ،درست است. او امروز کنیز است اما در واقع مَلَکه هستی خواهد شد. من دیگر جواب سوال خود را یافته‌ام. به راستی که این ماموریت مایه افتخار است . اکنون نگاهی به تو می‌کنم . تو دیگر خسته نیستی می‌دانم می‌خواهی تا همراه بِشر بروی. ما به سوی بغداد می‌رویم. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔴🔵 فضیلت شب نیمه شعبان 🌕 شب نیمه شعبان، شب بسیار مباركى است. از امام جعفر صادق علیه السلام روایت است كه از امام محمدباقر علیه‌السلام در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود آن شب بعد از لیلة القدر افضل شب‌ها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مى‌فرماید و ایشان را به مَنّ و كَرَم خویش مى‌آمرزد. پس سعى و كوشش كنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، كه آن شبى است كه خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود كه سائلى را از درگاه خود تا زمانی كه مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند و آن شبى است كه قرار داده حق تعالى آن را از براى ما به مقابل آن كه قرار داده شب قدر را براى پیغمبر ما صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله. پس كوشش كنید در دعا و ثنا بر خداى تعالی و از جمله بركات این شب مبارك آن است كه ولادت با سعادت حضرت صاحب عصر امام زمان ارواحُنا لَهُ الفداء در سحر این شب سال دویست و پنجاه و پنج در سامراء واقع شده و باعث مزید شرافت این شب مبارك شده است . 🌹 رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : شب نیمه شعبان شبى است كه در آن قسمت مى شود روزی‌ها، و در آن نوشته مى شود اَجَلْ‌ها، و در آن نوشته مى شود روندگان به حج. همانا خداى تعالى در این شب مى آمرزد از بندگان خود، بیشتر از عدد موهاى بُزهاى قبیله كَلْب و خداى تعالى ملائكه خود را از جانب آسمان به سوى زمین در مكه می فرستد. 📚 مفاتیح الجنان / فضایل شب نیمه شعبان ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙🔴 شب نیمه شعبان درب‌های آسمان باز می شود ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 با امام زمان ارواحنا فداه رابطه برقرار کنیم ⁉️ 🎤 حجت‌‌الاسلام والمسلمین ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
46.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مستند کوتاه | قرار عاشقی با گل نرگس 🔹 رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن ولادت حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف و عید نیمه‌ی شعبان، مستندی کوتاه درباره دیدار خانواده شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده با رهبر انقلاب را بازنشر میکند. 👈 پدر شهید خانزاده در دیدار ۱۳۹۷/۱۲/۲۱ جمعی از خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب، دست‌نوشته‌ای را قرائت کرد، که این شهید مدافع حرم در آن به ملاقات خود با حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف اشاره کرده است. 💻 Farsi.Khamenei.ir ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌙 اهمیت احیا در شب ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📕🌼 فصل ۴ ✅ در انتظار نشانی از مَحبوبم ! فاصله سامرا تا بغداد حدود ۱۲۰ کیلومتر است و ما می‌توانیم این مسافت را با اسب دو روزه طی کنیم . شب را میان راه اتراق کرده و صبح زود حرکت می‌کنیم. در مسیر راه بِشر به ما می‌گوید :« فکر می‌کنم این کنیزی که ما به دنبال او هستیم اهل روم می‌باشد.» _ چطور مگر ؟؟؟ _آخر امام هادی علیه السلام نامه‌ای را به من داد تا به آن کنیز بدهم. این نامه به خط رومی نوشته شده است. _ عجب !!! تو نگاهی به من می‌کنی. دیگر یقین داری این کنیزی که ما در جستجوی او هستیم همان ملیکا است. همان بانویی که دختر قیصر روم است.! ما باید قبل از غروب آفتاب به بغداد برسیم‌ وگرنه دروازه‌های شهر بسته خواهد شد. پس به سرعت پیش می‌تازیم. موقع غروب آفتاب می‌رسیم. چه شهر بزرگی !!! بغداد پایتخت فرهنگی جهان اسلام است. در این شهر شیعیان زیادی زندگی می‌کنند. بِشر دوستان زیادی در این شهر دارد. به خانه یکی از آنها می‌رویم. صبح زود از خواب بیدار می‌شویم. هنوز بِشر خواب است. _ چقدر می‌خوابی ؟؟؟بلند شو ! مگر یادت رفته است که باید ماموریت خود را انجام بدهی؟ _ هنوز وقتش نشده است .امروز سه شنبه است ما باید تا روزجمعه صبر کنیم. _ چرا روز جمعه ؟؟ _امام هادی علیه السلام همه جزئیات را به من گفته است .روز جمعه کشتی کنیزاناز رود دجله به بغداد می‌رسد .عجله نکن ! دجله رود پر آبی است که از مرکز شهر می‌گذرد. از شمال بغداد وارد می‌شود و از جنوب این شهر خارج می‌شود . کشتی‌های کوچک در آن رفت و آمد می‌کنند. اکنون ملیکا در راه بغداد است. خوشا به حال او ! همه زنان دنیا باید به او حسرت بخورند. درست است که الان اسیر است اما به زودی همه فرشتگان اسیر نگاه او خواهند شد . باید صبر کنیم تا روز جمعه فرا برسد. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
چند روز می‌گذرد . همراه با بِشر به کنار رود دجله می‌رویم. چند کشتی از راه می‌رسند. کنیزهای رومی را از کشتی پیاده می‌کنند. آنها در آخرین جنگ روم اسیر شده‌اند. کنیزان را در کنار رود دجله می‌نشانند. چند نفر مامورِ فروش آنها هستند . ما چگونه می‌توانیم در میان این همه کنیز ملیکا را پیدا کنیم ؟ بِشر چ رو به من می‌کند و می‌گوید:« اینقدر عجله نکن! همه چیز درست می‌شود » بِشر به سوی یکی از ماموران می‌رود. از او سوال می‌کند:« آیا شما آقای« نَحّاس» را می‌شناسی؟ _ آری ،آنجا را نگاه کن! آن مرد قد بلند که آنجا ایستاده است نَحّاس است. ما به سوی او می‌رویم. او مسئول فروش گروهی از کنیزان است. بِشر از ما می‌خواهد تا گوشه‌ای زیر سایه بنشینیم. ساعتی می‌گذرد . کنیزان یکی پس از دیگری فروخته می‌شوند. فقط چند کنیز دیگر مانده‌اند. یکی از آنها صورت خود را با پارچه ای پوشانده است . یک نفر به این سو می‌آید. مثل اینکه یکی از تاجران بغداد است که هوس خریدن کنیز کرده است . مرد تاجر رو به نحّاس می‌کند و می‌گوید:« من آن کنیز را می‌خواهم بخرم .» _برای خریدن آن چقدر پول می‌دهی؟؟ _ ۳۰۰ سکه طلا. _ باشد ،قبول است، سکه‌های طلایت را بده تا بشمارم . _بیا این هم سه کیسه طلا ، در هر کیسه ۱۰۰ سکه طلاست . صدایی به گوش می‌رسد:« آهای مرد عرب! اگر سلیمانِ زمان هم باشی به کنیزی تو در نمی‌آیم. پول خود را بیهوده خرج نکن. به سراغ کنیز دیگری برو .» نحّاس تعجب می‌کند . این کنیز رومی به عربی هم سخن می‌گوید.! او جلو می‌آید و به کنیز می‌گوید :«درست شنیدم؟ تو به زبان عربی سخن می‌گویی؟» _ آری! _ نکند تو عرب هستی؟ _ نه ،من رومی هستم ولی زبان عربی را یاد گرفته ام. مرد تاجر جلو می‌آید و به نحّاس می‌گوید:« حالا که این کنیز عربی حرف می‌زند حاضر هستم پول بیشتری برایش بدهم.» بار دیگر صدای کنیز به گوش می‌رسد. یک بار به تو گفتم من به کنیزی تو در نمی‌آیم. نحّاس رو به کنیز می‌کند و می‌گوید:« یعنی چه ؟ آخر من باید تو را بفروشم و پول آن را تحویل دهم‌ اینطور که نمی‌شود .» _ چرا عجله می‌کنی ؟ من منتظر کسی هستم که او خواهد آمد. _ چه کسی خواهد آمد ؟؟ نکند منتظر هستی که جناب خلیفه برای خریدن تو بیاید؟ _ به زودی کسی برای خریدن من می‌آید که از خلیفه هم بالاتر است! نحّاس تعجب می‌کند نمی‌داند چه بگوید؟ در همه عمرش کنیزی اینگونه ندیده است. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞یاصاحب الزمان(عج) وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود قلبم به چشم همزدنی سنگ می شود آقا ببخش که سرم گرم زندگی است کمتر دلم برای شما تنگ می شود چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟ دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟ کاش در نافله ات نام مرا هم ببری که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چرا در نیمه شعبان به دنیا آمدند؟ 🎙 مرحوم آیت الله مجتبی طهرانی @delneveshtteh🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حق بزرگی که گردن ماست ✍تک تک وعجل فرجهم های صلوات هامونو مدیون امثال آقای کافی و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی هستیم که امام زمان رو تو زندگیمون زنده کردن ❤️عزیزم مهدی💚 از تولدم گفتن به من سرباز حجت ابن الحسن میگفت با این اقا حرف بزن مادر بزرگم🥺 🍔@khordaniaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امسال در مراسم سراسر کشور بچها بودن که میخوندن: عزیزم مهدی 💚 دانش آموزا حرفای دلشون رو با امام زمان زدن😍 🍔@khordaniaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ویژه نیمه شعبان 🎥 غزلی تقدیم به امام زمان (عج) در دیدار امسال شاعران با رهبر انقلاب