eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
135 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
381 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 نماهنگ《گمنام》 چیزی نمانده باقی جز مشت خاکی از من جز یک شهید گمنام در پاره پاره جانم 🎬 به یاد شهدای هشت سال دفاع مقدس (+تصاویری از رشادت‌ها و مجاهدت‌های رزمندگانِ دفاع مقدس) 🌷نثار ارواح مطهر شهیدان والامقام بخصوص شهدای عزیز "گمنام" و "جاویدالاثر" صلوات🌷 🌺🍃🌺🍃🌺
✅👈 *‏حضور آقای رئیسی بین زاغه نشینان چابهار واقعا هم برای مردم اون منطقه دلگرم کنندست هم برای مردم کل کشور،ان شاءالله تمام این زحمات منتج به نتیجه مطلوب بشه.* 💬 Babashah --------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سرِ هر پاسدار 15هزار ، سرِ کاوه 2میلیون ! ♦️خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "محمود کاوه" 🌹به مناسبت سالروز عروجش در کردستان 🏴eitaa.com/shakhes3 ایتا 🏴splus.ir/shakhes.1 سروش
✳️ اهل الله از هر دو عالم مستغنی هستند 🔻 انسان چون قلبا متوجه به کمال مطلق است، هر چه از را جمع‌آوری کند، تعلق قلبش بیشتر می‌شود. و چون تشخیص داده که و زخارف آن کمال است، حرصش رو‏ به ازدیاد گذارد و عشقش افزون‌تر شود و احتیاجش به دنیا بیشتر گردد و فقر و نیازمندی نصب عین او گردد. به عکس ، که توجه آن‌ها از دنیا سلب شود، و هر چه توجه به عالم آخرت بیشتر کنند، میل آن‌ها و توجه قلبی آن‌ها به این عالم کمتر گردد، تا از تمام دنیا بی‌نیاز شوند و غنیٰ در قلب آن‌ها ظاهر گردد و عالم دنیا و زخارف آن را ناچیز شمارند چنان‌چه از هر دو عالم مستغنی هستند و از هر دو نشئه وارسته‌اند، و احتیاج آن‌ها فقط به غنی علی‌الاطلاق است و جلوه‌ی غنی بالذّات صورت قلب آن‌ها شده است. هنیئا لهم.‏‎ 👤 رحمة‌الله علیه 📚 از کتاب 💠 حدیث ششم | حب دنیا 📖 ص ۱۴۵ ─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─ ➣ Eitaa.com/aseghane_vatan ─━━━━━━⊱💠⊰━━━━━━─
1_486589078.mp3
13.11M
🎵دوباره فکر و خیال ... 🎙امیر
هرگز به غیر جانان ما جان نمی فروشیم جان می دهیم اما جانان نمی فروشیم دشمن اگر ببخشد کاخ سفید خود را یک تار موی رهبر بر آن نمی فروشیم
🖤امام حسین علیه السلام 🍃اگر حوادث سه گانه ی فقر، مرض و مرگ نمی بود، بنی آدم در برابر هیچ چیز سر فرود نمی آورد.🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مگه هیئت و حرم ائمه دارالشفا نیست؟ پس چرا ماسک بزنیم؟ مگه همیشه سفر کربلا با خطر و بلا همراه نبوده؟ مگه شیعیان برای زیارت امام حسین(ع) دست و پا نمی‌دادن؟‌ ‌ 🔸حجت‌الاسلام عالی به این شبهات پاسخ دادن، حتما گوش کنید.
✍️ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) : ✅ بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه : ⇦ نماز شب ، ⇦ تسبیح و تهلیل گفتن ، ⇦ استغفار و گریه های نیمه شب ،⇦ خواندن قرآن تا طلوع فجر ، ⇦ متصل نمودن نماز شب به نماز صبح، پس هر که چنین باشد ، او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو به دستش آید . 📚 ارشاد القلوب ، ج ۲ ، ص ۱۷ . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌
📚 حکم مسجد تخریب شده 💠 سؤال: قسمتی از یک مسجد که در طرح عمرانی شهرداری به اضطرار تخریب شده، آیا همچنان حکم را دارد؟ ✅ جواب: اگر احتمال برگشت آن به حالت اولیه وجود نداشته باشد، احکام شرعی مسجد را ندارد. 🆔 @leader_ahkam مقام معظم رهبری
🎙پرسش و پاسخ با استاد سرکار خانم (مشاور کودک) 🖌 موضوع: تلویزیون دیدن کودکان2️⃣ سوال: فرزندم ساعت زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کند، چه کاری انجام دهم تا وابستگی اش به تلویزیون کمتر شود؟ پیشنهاد می کنم: 1️⃣ صبح ها وقت بیداری بچه ها شاد و پرانرژی باشید و با شروع جذاب یک روز اجازه ندهید که فرزندتان روزش را بلافاصله با تماشای تلویزیون شروع کند. 2️⃣ از فرزندتان کارتون های مورد علاقه اش را بپرسید و ساعتش را یادداشت یا حفظ کنید و در همان ساعت تلویزیون را روشن کنید تا برنامه مورد علاقه اش را تماشا کند.(با این کار کودک این پیام را می گیرد که ما به علاقه اش احترام می گذاریم و نیازش را می بینیم.) 3️⃣ در طول روز با کودک تعامل (گفتگو، ارتباط چشمی، شنوای فعال بودن) و بازی (بازی مورد علاقه کودک همراه با توجه و حضور والد در بازی و داشتن وقت با کیفیت) و محبت کلامی و غیر کلامی داشته باشید. 4️⃣ همیشه چند بازی و سرگرمی جذاب و مورد علاقه فرزندتان را در ذهن داشته باشید برای زمانی که او را از تلویزیون نمی شود جدا کرد از آنها استفاده کنید. 5️⃣ در اجرای قانون محدودیت ساعت تماشای تلویزیون، یک والد قاطع و با محبت باشید. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌐 به (مرکز مشاوره اسلامی حوزه علمیه) بپیوندید👇 سایت | ایــتا | کارگاه ها | آپارات
گوش دادن به موسیقی غیر مبتذل در ایام عزاداری 📎 📎 ➖➖➖➖➖ --------------------------- 🆗 بگذارید👇 ╭═⊰🍂🌺◾️🍂⊱━╮ http://eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ╰═⊰🍂🌺◾️🍂⊱━╯
🌷🌷🌷🌷🌷 هر خانمی که به سر کند و ورزد و هر جوانی که را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم❣حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا می کنم باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد.
❤️✨❤️ فرزندانتان را بازجویی نکنید دایم سوال نکنید چیکارکردی؟ کجابودی؟ و.. چون اگر فرزندان به شمابی اعتماد شوند مخفی کار میشوند ومسایل مختلفشان را به شما نمیگویند
📚 برهنه شدن در عزاداری 💠 ســــؤال: آیا برهنه شدن هنگام بدون حضور نامحرم اشکال دارد؟ ✅ جــــواب: شایسته است به شیوه مرسوم و سنتی که با لباس انجام می شده است برگزار شود. --------------- 📚 منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری --------------------------- ♻️ بگذارید↙️ ╭─═ঊঈ⚫️ঊঈ═─╮ 👉 eitaa.com/joinchat/2371223552Ca5be77fd53 ╰─═ঊঈ⚫️ঊঈ═─╯
⬅️1️⃣ *داستان تحول رسول ترک* *حکایت رانده‌ شدن «رسول ‌ترک» از مجلس عزاداری امام حسین(ع)* دقایقی از آمدن رسول نگذشته بود که چند نفر از اعضای هیأت به دور مسئول هیأت حلقه زدند، از طرز نگاهشان پیدا بود که درباره رسول صحبت می‌کنند. بعد از دقایقی، جوانی میان آنها قد راست کرد و یک راست به سوی رسول رفت. به گزارش مشرق، در مجلس عزاداری امام حسین(ع) افراد مختلفی از اقشار مختلف حضور پیدا می‌کنند؛ تفاوتی نمی‌کند که زاهد باشی یا بنده گناهکار، مهم این است که مجلس حسین(ع) دارالشفاست برای کسانی که مریض هستند چه مریض جسمی و روحی، مهم این است که روضه سید‌الشهدا انسان را از فرش به عرش رهنمون می‌کند، پس عزادار حسین محترم است و بانی مجلس موظف است که حرمت عزادار مولایش را حفظ کند. یکی از مشهورترین عزاداران حسینی که به لطف حضرتش رهنمون و عاقبت‌به خیر شد، دادخواه خیابانی مشهور به «رسول ترک» است. عربده‌کشی که به واسطه حبّ ابی‌عبدالله(ع)، پروردگار عالم او را به مقام انسانیت رساند و به جایی ‌رسید که یک هفته قبل از مرگش، از زمان و محل آن آگاه شد! *به همین منظور به شرح چگونگی هدایت‌شدن «رسول ترک» از کتابی به همین نام تألیف محمد حسن سیف‌اللهی می‌پردازیم.* ⬅️ ادامه در متن بعد➡️
⬅️2️⃣ *رسول ترک چگونه آزاد شده امام حسین(ع) شد* در یکی از شب‌های دهه اول محرم مردی با ابهت و قوی هیکلی به سوی یکی از هیأت‌های اطراف بازار تهران در حرکت بود، آن مرد نامش رسول بود و چون اهل تبریز بود تهرانی‌ها به او رسول تُرک می‌گفتند، رسول ترک آن شب نیز به سوی هیأت و جلسه روضه‌ای می‌رفت که مسئولین و بعضی از شرکت کنندگان در آن هیأت از اینکه رسول ترک به هیأت و جلسه آنها می‌آمد، بسیار ناراحت و ناخشنود بودند. در این چند شبی که از ماه محرم گذشته بود، رسول ترک هر شب در آن هیأت حاضر شده بود. او در این چند شب به همه نشان داده بود که نمی‌توانند مانند بسیاری از شرکت‌کنندگان و عزاداران در گوشه‌ای از مجلس آرام و ساکت بنشیند، او خودش را متفاوت از دیگران حس نمی‌کرد و فکر می‌کرد می‌تواند در آن جلسات هر کاری که هر یک از اعضای هیأت می‌کند، او نیز انجام دهد. او حتی بدش نمی‌آمد تا در نظم و ترتیب بخشیدن به مراسم عزاداری نیز دخالت کند، هر چند که همه حرکت‌ها و کارهای رسول با نوعی شلوغ‌کاری همراه بود، اما به هیچ وجه اساس و ریشه این نارضایتی‌ها و دلخوری‌های اهل هیأت به خاطر این شلوغ‌کاری‌ها نبود، آن‌ها از مرام و شخصیت رسول ناراحت بودند، آن‌ها فکر می‌کردند که وجود و حضور چنین آدمی، هیأت و جلسه عزاداری و توسل را از شور و اخلاص و صفا باز می‌دارد و حق هم در ظاهر با آن‌ها بود، زیرا رسول آدمی قلدر و لات و لاابالی بود، او مردی بود که به فسق و زورگویی شهرت داشت، او یکی از قلدرهای شروری بود که گاه با مأموران کلانتری‌های تهران نیز به طور جدی در می‌افتاد. *اما رسول ترک با تمام این گمراهی‌هایی که داشت، یک صفت و خصلت نیکو و عجیبی نیز داشت. او دوست داشت در ماه‌های محرم در هر شکل و* *حالتی که هست در جلسه‌های سوگواری و روضه سرور آزادگان عالم، حضرت حسین بن علی(ع) شرکت کند.* *او نسبت به امام حسین(ع) بسیار مؤدب بود، پدر و مادرش ارادت و محبت به امام حسین(ع) را از سنین کودکی در جان و قلب رسول کاشته بودند.* *او گاهی قبل از اینکه بخواهد به سوی جلسه روضه‌ای حرکت کند ابتدا دهانش را برای لحظاتی کوتاه در زیر شیر آب می‌گرفت و به خیال خودش دهانش را به این شکل آب می‌کشید تا دیگر نجس نباشد و آن‌گاه به سوی هیأت و جلسه روضه‌ای به راه می‌افتاد.* رسول ترک آن شب نیز وارد هیأت شد، بسیاری از نگاه‌هایی که به او می‌افتاد محترمانه و مهربانانه نبود، مسئول هیأت هم که آدمی خوش سیما و با صفا بود، با دیدن و مشاهده رسول، ناراحت به نظر می‌رسد. آن شب نیز رسول ترک به جمع عزاداران و اعضای آن هیأت پیوست و مشغول عزاداری و همنوایی با آن‌ها شد. اما دقایقی از آمدن و حضور رسول نگذشته بود که چند نفر از اعضای هیأت به دور مسئول هیأت حلقه زدند، از طرز نگاهشان پیدا بود که درباره رسول صحبت می‌کنند، بعد از دقایقی جوانی که میان آنها قد راست کرد و یک راست به سوی رسول رفت، رسول با لبخند از او استقبال کرد، آن جوان مشغول صحبت با رسول شده بود و نگاه‌های بعضی از حاضران به آن دو خیره و معطوف شده بود، لحظاتی نگذشته بود که کم‌کم آثار ناراحتی و غضب در صورت و چهره رسول ظاهر گشت، رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی به حرف‌ها و صحبت‌های آن جوان گوش می‌داد. ⬅️ادامه در متن بعد➡️
⬅️3️⃣ آن جوان که خود را فرستاده مسئول هیأت معرفی کرده بود، با صراحت و بدون هیچ ملاحظه و ترس و واهمه‌ای به رسول فهمانده بود که باید از مجلس بیرون برود و دیگر حق ندارد در هیأت و جلسه آنها شرکت کند. معلوم بود که رسول ترک از اینکه او را از جلسه امام حسین(ع) بیرون می‌کنند به خشم آمده است. او از روی ناراحتی نمی‌توانست حرفی و سخنی بگوید، در حالی‌که خودش را کنترل می‌کرد به سختی از جایش بلند شد، برای لحظاتی سکوت و خاموشی بر مجلس سایه افکنده بود. در آن لحظات بعضی‌ها گمان می‌کردند که او الان دعوا و جنجالی به راه خواهد انداخت، اما رسول ترک بدون هیچ شکایت و اعتراضی آنها را ترک کرد و یک راست به سوی خانه‌اش حرکت کرد. هر چند که رسول ترک آدمی بسیار قلدر و شرور بود، ولی ارادت و اعتقادش به امام حسین(ع) به اندازه‌ای بود که به او اجازه نمی‌داد تا از خادمان و ارادتمندان به امام حسین(ع) کینه و عقده‌ای به دل بگیرد و دعوا و زد و خوردی به راه بیندازد، با توجه به این خصوصیتی که رسول داشت شاید همه ناراحتی و غصه این بی‌احترامی و برخورد تا قبل از رسیدن به خانه از دلش بیرون رفته بود و شاید آن شب زمانی که رسول بر روی رختخواب دراز می‌کشید و سرش را بر روی بالش می‌گذاشت، فقط در این فکر بود که از فردا در کدام یک از دیگر جلسه‌ها و هیأت‌های روضه امام حسین(ع) می‌تواند حضور یابد. آن شب نیز مثل همه شب‌های خدا به پایان رسید و خورشید کم‌کم در حال بیرون آمدن بود، در همان ابتدای صبح که هنوز از اغلب مردم از خانه‌هایشان بیرون نیامده بودند و شهر هم‌چنان در سکوت و خلوت به سر می‌برد، دری بازی شد و مردی از خانه‌اش بیرون آمد، از حالتش پیدا بود که به سوی انجام امری عادی و روزمره نمی‌رود. آن مرد به سویی می‌رفت که خانه رسول ترک نیز در آنجا قرار داشت، او به جلوی خانه رسول رسید و شروع به در زدن کرد، رسول با شنیدن صدای در به فکر فرو رفته بود، در این اولین دقیقه‌های روز چه کسی می‌توانست با او کاری داشته باشد؟! موقعی که رسول در را باز کرد، کسی را در پشت در دید که به طور ناخودآگاه نمی‌توانست از او راضی و خشنود باشد، مردی که در پشت در ایستاده بود، همان مسئول هیأت بود، همان کسی که دیشب به رسول پیغام داده بود که دیگر نباید در هیأت و جلسه آنها شرکت کند. همان کسی که دیشب رسول را از جلسه امام حسین(ع) بیرون کرده بود، اما هم اکنون همه چیز وارونه و برعکس شده بود، رسول به محض باز کردن در، با یک احوال‌پرسی و مصافحه بسیار گرمی روبه‌رو شد. مسئول هیأت در حالی که بر روی پنجه‌های پایش ایستاده بود و هیکل و جثه‌ قوی و بلند رسول را در آغوش گرفته بود، رسول را تند تند می‌بوسید و از او معذرت‌خواهی و طلب بخشش می‌کرد و رسول فقط مات و مبهوت، مسئول هیأت را تماشا می‌کرد. او از این برخوردهای دوگانه دیشب و امروز به حیرت و تعجب آمده بود. مسئول هیأت بعد از معذرت‌خواهی‌ها و دلجویی‌های فراوان، از رسول خواست تا او حتماً در شب‌های آینده در جلسه آنها شرکت کند و تمام اتفاقات و حرف‌های شب گذشته را فراموش کن. مسئول هیأت نمی‌خواست بیش از این توضیحی بدهد و دلیل و علت این تغییر نظر و رفتارش را بیان کند، زمانی که مسئول هیأت می‌‌‌‌خواست خداحافظی کند و برود، رسول مانع از رفتنش شد، رسول می‌دانست که مسئول هیأت بدون علت و بیخودی عقیده‌اش تغییر پیدا نکرده است، او پافشاری‌ و اصرار داشت تا علت این تغییر را بداند. مشاهده یک خواب و رویایی عجیب باعث شده بود تا مسئول هیأت از اینکه در شب گذشته رسول را از جلسه امام حسین(ع) بیرون کرده است به شدت پشیمان و نادم شود، اما او گمان می‌کرد نباید همه خوابش را برای رسول تعریف کند، مسئول هیأت در شب گذشته در بخشی از خوابش یک چیزی دیده بود که بنابر نظر و عقیده او بسیار خوب و نیکو بود، ولی فکر می‌کرد که اگر آن را برای آدمی همچون رسول تعریف کند آن را درک نخواهد کرد و ناراحت و عصبانی خواهد شد. ⬅️ ادامه در متن بعد ➡️
⬅️4️⃣ ولی تقدیر و اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود تا مسئول هیأت در آن اولین دقیقه‌های صبح و در همان جلوی خانه رسول همه رؤیا و خوابش را برای رسول بازگو کند، در آن لحظه، مسئول هیأت به هیچ وجه تصور نمی‌کرد و نمی‌دانست که او هم اکنون و در آن لحظات واسطه و رساننده یک پیام دعوتی رمزدار از جانب امام حسین(ع) برای رسول ترک است، اما عاقبت شروع به تعریف کردن رویای دیشبش کرد و رسول ترک نیز با دقت و کنجکاوی به صحبت‌های او گوش می‌داد. مسئول هیأت در شب گذشته در عالم خواب دیده بود، در شبی تاریک و صحرای کربلا قرار دارد، او در خواب دیده بود که خیمه‌ها و یاران و اصحاب امام حسین(ع) در یک طرف هستند و یاران و خیمه‌های لشکریان یزد در سویی دیگر، مسئول هیأت تصمیم می‌گیرد برای مشاهده اوضاع و احوال خیمه‌های امام حسین(ع) به سوی خیمه‌های آن حضرت حرکت کند، هنوز بیشتر از چند قدم برنداشته بود که ناگهان متوجه می‌شود سگی در حال پاسبانی و نگهبانی از خیمه‌های امام حسین(ع) است، آن سگ با پارس‌ها و حمله‌های جسورانه‌اش به هیچ غریبه‌ای اجازه نمی‌‌داد به خیمه‌های امام حسین(ع) نزدیک شود. مسئول هیأت قدم برمی‌دارد و با احتیاط به سوی خیمه‌های سیدالشهداء‌ حرکت می‌کند، ولی آن سگ به سوی او نیز حمله‌ور می‌شود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی به خیمه‌های حسینی می‌شود، مسئول هیأت در آن تاریکی و ظلمت شب با آن سگ درگیر می‌شود و می‌خواهد خودش را به خیمه‌ها برسانند، او به سختی و با کوشش و تلاش زیاد در حال رها شدن از آن سگ بوده است که ناگهان با نگاه به سر و کله آن سگ متوجه یک منظره بسیار عجیب و غریبی می‌شود، مسئول هیأت با گریه و اشک به رسول ترک می‌گوید: «... رسول! من در حالی که با آن سگ رودررو شده بودم یک دفعه متوجه مسئله عجیبی شدم، من ناگهان متوجه شدم که سر و صورت آن سگ، سر و صورت توست، این سر و کله تو بود که بر روی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت؛ رسول! در واقع این تو بودی که در حال پاسداری از خیمه‌های امام حسین(ع) بودی...» عجب صبح زیبا و عجب لحظه نابی بود، عجب شب قدری بود... هر چند زمانی که رسول ترک را از هیأت بیرون می‌کردند و او در مقابل آن جور و جفا فقط صبر پیشه کرد شب بود، هر چند که مسئول هیأت خوابش را در شب و شاید هم در وقت سحر مشاهده کرده بود و هر چند که مسئول هیأت در خوابش دیده بود که در ظلمت شب به سوی خیمه‌های امام حسین(ع) می‌رود و در ظلمت شب سر و کله رسول را بر روی پیکر سگ نگهبان خیمه‌ها دیده بود، اما زمانی که مسئول هیأت این خواب را در جلوی خانه رسول تعریف می‌کرد، ماه رمضان نبود، بلکه ماه محرم بود؛ شب نبود و یکی از روزهای دهه اول محرم بود. ⬅️ادامه در متن بعد➡️
⬅️5️⃣ اما در حقیقت از زاویه نگاه عارفان و سالکان، آن روز صبح، شب قدری برای رسول ترک بود، در آن صبح زیبا و در آن شب قدر، همه مقدرات رسول به یک باره زیر و رو شد و انقلابی شگفت و باور نکردنی در رسول به جوشش آمد و یک شیدایی و سوختگی‌ای به جان رسول ترک افتاد، او به یک باره اسیر سر زلف امام حسین(ع) شد و دیگر هر چه بر زبان می‌آورد شهد و شکری سوزان بود. رسول ترک بعد از شنیدن رویای مسئول هیأت، شروع به گریه و زاری می‌کند، او ناله‌کنان، تند تند از مسئول هیأت می‌پرسیده است: «...راست می‌گویی یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمه‌های امام حسین(ع) بودم؟...» و سپس بعد از در آوردن صدای سگ‌ با شور و وجدی آمیخته به گریه و اشک فریاد ‌کشید: «از این لحظه به بعد من سگ حسینم... خودشان مرا به سگی قبول کرده‌اند...» در آن لحظه همه وجود رسول ترک مملو از عشق حسینی شده بود؛ عشقی عمیق و واقعی و او به سبب این عشق به یک توبه واقعی دست یافته بود؛ توبه‌ای نصوح و همیشگی، او از آن روز و از آن لحظه به بعد یکی از شیداترین و دلسوخته‌ترین دلداده‌ها و ارادتمندان به امام حسین(ع) محسوب می‌شد، به گونه‌ای که از آن روز به بعد هر سخنی که از زبان و لب‌های او درباره امام حسین(ع) بیرون می‌آمد، هر شنونده‌ای را گریان و منقلب می‌کرد. *و این چنین شد که رسول ترک به یک باره توبه کند و زندگی جدیدی را با 180 درجه تغییر و تحول برای بقیه عمرش در پیش گرفت.*