eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
137 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراف وسلی کلارک وزیر سابق ارتش آمریکا هدف آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر، حذف ۷ کشور در طی پنج سال بوده که تنها کشور ایران توانست از این نقشه شوم جان سالم به در ببرد.
شير بادام، معجون شفابخش ۱۰ عدد مغز بادام درختی خام را در آبِ در حال جوش بريزيد و پس از يك جوش‌خوردن،‌ از روي حرارت برداريد. حدود ۳۰ ثانيه صبر كنيد و سپس آنها را با آب سرد بشوييد تا پوست آنها به راحتی جدا شود. اکنون بادام‌های پوست‌کنده را به همراه یک لیوان آب سرد و دو قاشق غذاخوری عسل، در مخلوط‌كن بریزید تا مخلوط كاملاً یکسانی ‌شبیه شير حاصل شود. شیر بادام، رطوبت خوب و ملایمی برای بدن فراهم می‌آورد و برای تقویت مغز، قلب و کبد بسیار مناسب است. این نوشیدنی لذت‌بخش، مقادیر خوبی کلسیم، فسفر و پتاسیم و ویتامین‌های گروه ب را برای بدن فراهم می‌کند و به‌ویژه برای بانوان در سنین میانسالی که نگران عوارض یائسگی چون پوکی استخوان هستند و همچنین برای تقویت بدنی و رشد بهتر کودکان، بسیار مفید می‌باشد. اگر خشکی پوست یا یبوست دارید یا انرژی‌تان کم است، شربت شیر بادام را به کمک بخواهید.
❤️ صبحت بخیر مهربانم هر سپیده از خدا می خواهم که جانت به سلامت باشد و از هر گزندی در امان باشی 🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤
: همراز علی حسابی جا خورد و خنده اش کور شد😟 ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفاقی افتاده؟ ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...📃 - اینها چیه علی؟ ... رنگش پرید ...😳 - تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ... با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها📑 رو از دستم گرفت ... - هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...😑 با عصبانیت گفتم😠 ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ... 😤 نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود😧... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک😢 خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت... خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش😚 ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ... - عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم😔 ... دیگه نمیارم شون خونه... 😣 زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ... - من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ... خنده اش گرفت😃 ... رفتم نشستم کنارش ... - این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ... - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه👶 چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...😊
: مقابل من نشسته بود سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون👶 هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم😭 ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ... تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک😭 ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد😭 ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ... یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود😣 ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه😩 ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد😪 ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت😖 ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود😕 ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن😟 و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم😵 ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ... چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود😱 ... اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه😖 ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود😱 ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ...😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سند 2030 سند ذلت باری که حسن روحانی می خواست بر سبک زندگی مردم تحمیل کند. 🔻براستی چرا روحاني بر این طوق بندگی اصرار داشت؟! 🆔 @pedarefetneh 🔜 🆔 @pedarefetneh 🔜
ارتباط موفق_33.mp3
11.51M
🌹 ۳۳ 💠 بدجنسی، بشدت قدرت جذب انسان را کاهش می‌دهد! ▪️بدجنسی؛ چیز عجیب و غریبی نیست که تصور کنیم در باطن ما وجود ندارد! بلکه مصادیق مخفی و ظریفی دارد؛ که اگر دقت کنیم، آنرا در وجودمان پیدا می‌کنیم. ـ بدجنسی یعنی چه؟ ـ آیا در وجود من نیز هست؟ ـ مکانسیم تأثیر این مانع، در موفقیت ارتباطات انسان، چگونه است؟ 🔸 🎤 🔸 🆔 @khanevadeh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو برای خودت انجام بده ،آسمان برایت جبران میکند. زن محبت میخواهد و مرد اقتدار کلیپ رو از دست ندید
✨نذر «سَـیِّد عـــ❤️ــلی» و هرچه فدایی صـلوات😍✋ ✨تا که امسال شویم کرـــــ❤️ـــب و بلایی صلوات🤞 🤞 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
💚 حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط فهمی به من بده که بخواهم تو را فقط دردی حواله کن که بفهمم چه میکشی؟ بی فایده ست ناله ی آقا بیا فقط پایی بده که در به در خیمه ات شویم فانی شویم در جَلَوات شما فقط هوشی بده که وقت بلایا و فتنه ها تکیه کنیم بر غم آل عبا فقط جانی بده به پای نگاهت فدا کنم پرپر زدن ز عشق تو دارد صفا فقط... عزمی بده به دغدغه ی تو عمل کنیم کی میشود وصال تو با ادّعا فقط؟! شوری بده شرر بزند بر شعور من آهی بده به سوی تو باشد رها فقط سوزی بده به سینه ی من تا که روز و شب روضه بخوانم از شَه کرببلا فقط روزی خبر بده به غلام سیاه خود... یک شب بیا به خیمه ی ما...بی صدا فقط ما از کسی به جز تو نداریم انتظار عالم درست میشود...آقا بیا فقط!
haj-mahdi-rasoli-96.8.4-zamine03-1.mp3
6.02M
💠 قدم قدم پا میزارم تو جاده ها 🔹 🔹 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور کارشناس هواشناسی آمریکایی با بچه‌ی بسته به پشتش در برنامه تلویزیونی ⚠️ زنان جامعه ما را با ترویج مُدهای احمقانه از اجرای نقش فرزندآوری و تربیت فرزند به سوی سگ پروری می‌کشانند؛😔 آن وقت با طراحی و اجرای صحنه‌هایی مانند این در تلویزیون‌های خودشان، اهمیت و ارزشمندی نقش مادری را در جامعه خود ترویج می کنند.!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بهترین شیوه با امام زمان علیه السلام چی هست؟! آیت الله العظمی بهجت رحمت الله علیه
: یازهرا اول اصلا نشناختمش😧 ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم😭 ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید😖 ... اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد😫 ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن😣 ... علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید😫 ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد 😪... با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه😖 ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... بوی گوشت سوخته بدن من😶 ... کل اتاق رو پر کرده بود ...
: علی زنده است 😱 ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به اندازه یک قرن طول می کشید😞 ... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد😑 ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد😖 ... فقط به خدا التماس می کردم ... - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره😫 ... علی رو نجات بده ... بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم😱 ... از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان🏨 ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها😷 ... و چرک و خون می داد ... بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم👀 ... علی زنده بود ... بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم😭 ... همه مون گریه می کردیم😭 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چگونه از ولایت خدا خارج می‌شویم !!استاد فاطمی نیا... حتماً ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*◻️﷽◻️* *🔰ᘓɹ̇ɹ̤ɹɹɹבɺI ʟّɹ̣ȷ ρɹɹɹɹ̣🔰* *ازمون گرفتن اون سحرارو...* *═━✥🕊◈🕊✥━═* *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️ کدام موقع خدا با ما نبود!؟ رفتن شاه، آمدن امام، پیروزی انقلاب اسلامی، پیروزی در درگیری های گنبد، کردستان، خوزستان و... شکست آمریکا در طبس، پیروزی در جنگ تحمیلی، دستگیری ملوانان آمریکایی و انگلیسی، زدن هواپیمای جاسوسی آمریکا، موشک زدن پایگاه عین الجسد و....👌 خدا همیشه با ما بوده است🖕
روایتی جديد از گلوبال هاوک... با روایت دکتر حسن عباسی... کلیپ رو از دست ندید