eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*💥دیشب* ؛ *غوغای دعای فرج در حرم* *حسینی❗️* *🙏مهدی جان!* *👈دیشب در زیر قبه الحسین؛ محل قطعی استجابت دعا همه ظهور شما را از خدای مهربان تقاضا کردند ...💚😭* *اللهم عجل لولیک الفرج🤲🏼😭*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩 🚩 عجب شوری تو موکب‌هاست... ۳ روز تا اربعین 🚩 🚩🚩🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگر مردم بچه هاشون را دادند شما بیایید سر کار ؛ آنها بچه هاشون را دادند اسلام بیاد سرکار.... استاد رحیم پور ازغدی
﷽ شهید حاج قاسم سلیمانی: امروز اگر میخواهیم جامعه توجه کند به حقیقت وضع خودش، باید در آن جامعه یاد شهید زنده بماند... دلتنگم حاجی💔
؟! ⁉️فکر می کنید اینجا چه خبر است. ✅اینجا منطقه کشمیر هند است. هزاران جوان شیعه در این حسینیه مشغول مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم هستند. ❤️جوانی در زندگی اش، فقط رضای خدا را در نظر گرفت و از خدا خواست که هیچ چیزی از او نماند. نمی خواست حتی قطعه ای از زمین را اشغال کند... اما خدای او چیز دیگری میخواست. آوازه شهرت او از مرزها گذشته است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين راهپيمايي براي اولين بار است كه در سرزمين شام انجام ميشود چون اين اجازه از طرف علويها و امويها وسني هاي سوريه به شيعيان آن سرزمين داده نميشد اما به فضل خون شهداي حرم و حريم اهل بيت اين سنت هم در اين سرزمين جاري گرديد و براي اولين بار در ايام اربعين حسيني شيعيان سرتاسر سوريه از حرم حضرت رقيه تا حرم حضرت زينب "مشاية " راه بيندازند ، اي كاش حاج قاسم زنده بود تا دستاورد مجاهدتش را در سرزمين شام ببيند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مستند بانویی از آمریکا *آرزوی عجیب بانوی تازه محجبه از آمریکا در مسیر اربعین*❗️ 🌎به امید حرکت بسوی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در هنگام ظهور🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحنه دفن زنده زنده رزمندگان دفاع مقدس که توسط عراق فیلم گرفته شده بدانید جمهوری اسلامی با خون اینها بنا شده و هیچوقت خون اینها که به عشق اسلام وایران رفتند پایمال نخواهد شد .شرمنده شهداییم 😔 ‌‌
*انا لله و انا الیه راجعون* فقدان قهرمان و پهلوان ارزنده استان خوزستان *مرحوم علی لندی نوجوان دهه هشتاد* باعث حزن و اندوه فراوانی گردید. غم از دست دادن این عزیز را نمی توان در چند کلمه خلاصه نمود . ویژگی ها و صفات برجسته علی سالها در خاطرات همگان باقی خواهد ماند و به راحتی فراموش نخواهد گردید. بدینوسیله درگذشت این قهرمان بزرگ و والامنش را به مردم خوزستان و خانواده محترمشان تسلیت گفته ، برای ایشان از درگاه خداوند منان طلب رحمت و آمرزش و برای بازماندگان صبر و شکیبایی مسئلت دارم.
♨️ نظر درباره انجام واکسیناسیون عمومی در نظام اسلامیتاکید شریعت بر پایبندی به مقررات اجتماعی
اگر آن روزها مثل امروز عکس سلفی گرفتن رایج بود ، این رزمنده بسیجی زیر عکسش می نوشت ؛ *من و ترکش در چشم ؛ همین الان یهویی! به یاد علمدار کربلا ابالفضل علیه السلام* سلام بر آنانکه بی ادعا نفس نکشیدند تا ایران اسلامی و ایرانی نفس بکشند....! 😔 🇮🇷
♨️امضایش را هنوز بانک قبول نداشت، اما انگشتش تانک را منهدم می کرد! 🌺هفته دفاع مقدس گرامی باد. 🇮🇷شهدا را ایادکنید با ذکر صلوات
°🖇گواهینامه پل صراط° وقتی پلیس به شما میگه لطفاً گواهینامه! شما اگه پاسپورت ، شناسنامه ، کارت ملے یا حتے کارت نمایندگے مجلس رو هم نشون بدی بازم میگه گواهینامه. وقتے اون دنیا گفتن نماز هر چے دم از انسانیت ، معرفت و ... بزنے بهت میگن همه اینها خوبه شما اصل کارے رو نشون بده...نماز؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠کلیپ تصویری: «به همین راضیم» ▪️هر چی قسمت شد امسال اربعین راضیم یه سلام میدم از دور، به همین راضیم 🔸با نوای: محمد جعفر متقین
: برمی گردم👋 وجودم آتش 🔥گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم😭 ... صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد ... از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم😣 ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش ... آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد 👀... علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن😱 ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد😩 ... دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم😖 ... با این امید ... که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه😥 ... آمبولانس🚑 دیگه جا نداشت ... چند لحظه کوتاه ... ایستادم و محو علی شدم ... کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم😘 ... - برمی گردم علی جان👋 ... برمی گردم دنبالت ... و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس🚑 ...
: خون و ناموس آتیش 🔥 برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیم خدا... ما رو تا بیمارستان 🏨 سالم رسوند ... از ماشین 🚑 پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک ... بیمارستان 🏨 خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح ... با همون برادر سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید😨 ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ... مات و مبهوت بودم ... - بقیه کجان؟😧 ... آمبولانس🚑 پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ... به زحمت بغضش رو کنترل کرد😢 ... - دیگه خطی نیست خواهرم ... خط سقوط کرد ... الان اونجا دست دشمنه ... یهو حالتش جدی شد ... شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس 🚑 شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان 🏨 رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ... یهو به خودم اومدم ... - علی😱 ... علی هنوز اونجاست ... و دویدم سمت ماشین ... دوید سمتم🏃 و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ... - می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ... هنوز تو شوک بودم😨 ... رفت سمت آمبولانس 🚑 و در عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد ... - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان 🏨مجروح مونده... بیان دنبال مون ... من اینجا، پیششون می مونم ... سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد ... - بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ... سریع سوار آمبولانس🚑 شدم ... هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم😖 ... - مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون ... اومد سمتم و در رو نگهداشت ... - شما نه😑 ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان ... دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ... جون میدیم ... ناموس مون رو نه ... یا علی گفت و ... در رو بست ... با رسیدن من به عقب ... خبر سقوط بیمارستان هم رسید😪 ... پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن 29 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد ... پیکر مطهر این شهید ... هرگز بازنگشت ... جهت شادی ارواح طیبه شهدا ... صلوات ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مرز شلمچه به روی زائران باز شد 🔹 داشتن روادید معتبر، کارت واکسیناسیون و برگه آزمایش پی سی آر، سه شرط اصلی برای ورود به عراق اعلام شده است. ❇️به کانال صدای بصیرت بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/340459628C36a9f82c75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوش شما باید به فرمان رهبر باشد ‏💠🌸🍃🌺🍃🌸💠 ‏💠نخستین توصیهٔ من امید و نگاه خوشبینانه‌ است. بدون این کلیدِ اساسیِ همهٔ قفل‌ها هیچ گامی‌نمی‌توان برداشت. آنچه می.گویم یک امیدِ صادق و متکی به واقعیت‌های عینی است. ☀️امام خامنه‌ای⁦⁦⁦⁦
: که عشق آسان نمود اول ❤️ نه دلی برای برگشتن داشتم😞 ... نه قدرتی💪 ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ... ☎️ - سریع برگردید😟 ... موقعیت خاصی پیش اومده ... رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه✈️... با چهره های داغون و پریشان😖 منتظرم بودن ... انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود😩 ... سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه😣 ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ... - به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟😉 - نه زن داداش😔 ... صداش لرزید ... امانته ... با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... - چی شده؟😥 ... این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ ... صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود😰 ... فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره ... دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد ... - حال زینب اصلا خوب نیست😭 ... بغض نغمه شکست ... خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد😷 ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید😟 ... جملات آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود🔥 ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد... - یعنی چقدر حالش بده؟😨 ... بغض اسماعیل هم شکست😭 ... - تبش از 40 پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ... صداش بریده بریده شده😭 ... ازش قطع امید کردن ... گفتن با این وضع... دنیا روی سرم خراب شد😨 ... اول علی ... حالا هم زینبم😭 ...