eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
135 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
382 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی خجالت کشیدم وقتی فهمیدم ... خودتون بخونید... غلام شاه پسندی از محافظان رهبری در مورد برنامه روزانه آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: ... هر زمانی که شما ایشان را ببینید، یا ذکر می‌گوید یا قرآن می‌خواند. ایشان به ما توصیه می‌کردند و می‌گفتند: «بچه‌ها قرآن را زیاد بخوانید؛ قرآن نور است، قرآن را خیلی مطالعه کنید. من در جوانی هر سه روز یک دور قرآن می‌خواندم. یعنی روزی ده جزء. الآن دیگر اصلاً حوصله‌اش نیست، پیر شده‌ام، از نظر سن‌وسال، وضعیت، شغل، گرفتاری‌های کاری، این‌ همه مسائل واقعاً نمی‌توانم قرآن بخوانم. خیلی از قرآن دور شدم. نُه روز، ده روز طول می‌کشد من یک دور قرآن را بخوانم.» الآن که دور شده، روزی سه جزء قرآن می‌خوانند. همه افراد خانواده آقا حافظ کل قرآن هستند. منزل حضرت آقا یک خانواده پرجمعیتی است، خودشان، خانمشان و شش تا فرزند با ایشان زندگی کرده‌اند که همه الآن ازدواج کرده‌اند و رفته‌اند؛ هر هشت نفر این خانواده حافظ کل قرآن هستند. مأنوس قرآن بودن یعنی این. کل افراد خانواده قاری و حافظ قرآن‌اند. (یک روز با رهبری،ماهنامه امتداد،شماره64،ص16) پ.ن: ایشون از قرآن دور شده، روزی ۳ جزء میخونن...
*برکات و شگفتیهای دائم الوضو بودن* 1.وضو نشانه مومن رسول خدا (ص) روایت شده : بر وضو مواظبت نمیكند مگر مومن 2. *وضو سبب طول عمر* پیامبر اکرم (ص) فرمودند : هر چه مى توانى بیشتر طاهر (با وضو) باش خداوند عمرت را زیادتر مى کند 3. *وضو موجب سفید روئى در قیامت* پیامبر خدا (ص) فرمودند : در پاسخ به فردى در خصوص وصف مومنان و کافران در قیامت فرمودند : مؤمنان درخشان و روسفید بر اثر وضوء و کافران سیه رویند و آنها را بر کنار صراط آورند 4. *مرگ با وضو ، شهادت*  پیامبر خدا (ص) مى فرماید : اگر مى توانى همیشه با وضو باشى این عمل را ترک نکن چرا که ملک الموت ، آنگاه که روح بنده اى را که با وضو باشدرا قبض میکند او را شهید محسوب خواهد نمود 5. *خواب با وضو ، عبادت*  پیامبر خدا (ص) فرموده اند : کسى که شب را با وضو بخوابد ، گویى که تمام شب را به احیاء و عبادت گذرانده است 6. *پاکی و طهارت با وضو* از امام صادق عليه السلام : كسى كه هنگام وضو نام خدا را ببرد، تمام بدنش پاك مى شود و اين كار كفاره گناهان بين دو وضو خواهد بود. و كسى كه نام خدا را نبرد ، فقط آن مقدار از بدنش كه آب به آن مى رسد پاك مى شود. 7. *وضو سبب زیاد شدن روزی* رسول خدا (ص) فرمودند : شخصی به رسول خدا عرضه داشت دوست دارم وضع مالیم خوب بشود حضرت فرمود : همیشه با وضو باش ، خدا از آدم با وضو خوشش مى آید و روزیش را زیاد مى کند. ☆ امام صادق (ع) فرمودند : وضو پیش از غذا و بعد از آن باعث زیادی روزی می گردد. 8. *وضو سبب برآورده شدن حاجت* امام صادق (ع) فرمودند : من تعجب می کنم از کسی که دنبال حاجت و کاري است در حالی که با وضو است، حاجتش برآورده نشود. 9. *وضو سبب نورانی شدن در قیامت* پیامبر خدا می فرمایند : فردای قیامت خدای متعال امّت منِ را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند. 10. *با وضو ، بستر حکم مسجد دارد* رسول خدا (ص) فرمودند : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا اینکه شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضوء خوابید بسترش براي او قبر خواهد بود و مانند مرداري می ماند تاصبح شود. 11. *وضو هنگام غذا خیر و برکت دارد* امام صادق(ع) : کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضو بگیرد. 12. *آب وضو حسنه دارد* امام صادق (ع) فرمودند : کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، *یک حسنه* براى او نوشته مى شود و کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، *سى حسنه* براى او نوشته مى شود 13. *وضو ،کفاره گناهان روز گذشته* از امام كاظم عليه السلام فرمودند : كسى كه براى نماز مغرب وضو بگيرد وضويش كفاره گناهان روز گذشته اوست ، *البته باستثناى گناهان كبيره* و كسى كه براى نماز صبح وضو بگيرد ، وضوى او كفاره گناهان شب گذشته اوست ، البته باستثناى گناهان كبيره . 14. *وضو جبران کننده و محو کننده گناهان* امام باقر (ع) فرموده اند : سه چیز است که جبران کننده و محو کننده گناه است : >>● *کامل گرفتن وضو در هواى بسیار سرد* >>● راه رفتن در شب و روز به سوى جماعت هاى اسلامى.( نماز جماعت و جمعه ) >>● مراقبت بر انجام صحیح نمازها 15. *وضو با بسم الله..همانند غسل* امام صادق (ع) می فرمایند : هر کس ذکر خدا را به هنگام وضو بگوید، مانند این است که غسل کرده باشد.
✅ناهار كم ‌اهميت‌ترين وعده غذایی ✍️صبحانه مهم‌ترين وعده غذایی در طول روز است، بعد از آن نیز شام مهم‌ترين وعده به‌ حساب می‌آيد. در مرحله آخر هم ناهار اهمیت دارد. پس بیشترین حجم مواد غذایی را باید در صبحانه و بعد شام بخوریم. ناهار را هم بهتر است یا نخوریم یا خیلی کم بخوریم چون ظهر وقت فعالیت بدنی است و از آنجایی که در این زمان خون بیشتر دور عضلات و مغز جمع می‌شود، نمی‌توانیم هضم خیلی خوبی داشته باشیم. 🔹مضاف بر اینکه فعالیت کردن با معده پر کار دشواری است، بنابراین صبح‌ها که هنوز اول فعالیت روزانه ماست و باید انرژی به دست بیاوریم، بهتر است صبحانه خیلی کاملی بخوریم.
شب جمعه ز حرم، موج کرم می‌آید🌷 باز از ”کرب وبلا” شیون و غم می‌آید✨ امشب انگار هوای دگری خواهم داشت🌹 ” فاطمه ” با کمری خم به حرم می‌آید✨ 😭 ❤️ 💫 💫
🔳 قلبی شکسته و همه شب در هوای تو پر می‌کشد به نیت ایوان طلای تو دستم نمی‌رسد به ضریح تو یاحسین کاری بکن برای من عالم فدای تو 🌃 چشمی که دریا می‌شودشب‌های جمعه مهمان زهرا(س) می‌شود شب‌های جمعه السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، •|اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ|• 🌹 ┄┅═══••✾••═══┅
🥠 😋 🔸يك و نيم ليوان شكر رو کاراملی ميكنيم بعد نصف ليوان نشاسته رو تو سه ليوان اب حل ميكنيم و به شكر اضافه ميكنيم وهم ميزنيم وقتي شكر كاملا داخل اب ونشاسته حل شد بهش يك استكان شيره خرما ( براي سياه تر شدن رنك حلوا است ) اضافه ميكنيم دوباره بهم زدن ادامه ميديم سپس بهش يك چهارم ليوان روغن و يك چهارم ليوان مخلوط گلاب و زعفران و هيل اضافه ميكنيم و ٤٥ دقيقه هم ميزنيم تا خوب كش بياد و در آخر مخلوطي از مغزها ( خلال پسته ، خلال بادام ، كازو ، كنجد) كه دوست دارين اضافه ميكنيم و درظرف مورد نظرميريزيم و با قهوه عربي سرو ميكنيم
من و حمیده و عفت دیگر مثل قبل مدام درگیر تماس تلفنی و رفتن به خانه هم نبودیم. یکی دو بار حمیده تماس گرفت و من حرفی برای گفتن نداشتم. یک هفته بعد، در همان ماه رمضان گرم، حمیده تلفن زد و آمد خانه ما و با مادر شروع کرد به صحبت: باور کنید خانم نیکخو خیلی پسر خوبیه. پاسدارِ، حقوق پاسداری داره، خیلی مؤمنه. خیلی خانواده خوبی اند. دست، دست نکنید. مادر همان غروب، آمدن حمیده را مو به مو به پدر گزارش داد. بابا هم دلش می خواست یک داماد پاسدار مؤمن داشته باشد؛ بدش نمی آمد. مرا خواست و گفت: دخترم، نظر تو چیه؟ جواب منفی ندادم. یک طورهایی آقای خداداد به دلم نشسته بود. از طرفی خیلی با پدرم از سر حجب و حیا و خجالت و حرمت نگه داشتن رفتار می کردم. گفتم: هرچی شما بگید. من حرفی ندارم. مادر می گفت: بابات می گه من اگه نه بگم، شاید در حق دختر ظلم بشه، شاید دلش بخواد. بابا به مادر گفت: بهشون بگو بیان. مادر و خواهر آقای خداداد آمدند. پدر زمان خواست برای تحقیق. از طرف خانواده خداداد هم یکی دو نفر آمدند و از همسایه ها پرس و جو کردند. همه ما را می شناختند. بابا خودش تحقیق کرده بود؛ آمد و گفت: همه ازشون تعریف کردند، ولی گفتند ده تا بچه اند. خیلی خانواده شلوغی هستند.
خانواده آقای خداداد کشاورز بودند. آقای خداداد پسر سوم خانواده بود. پسر اولشان ازدواج کرده بود و دوتا بچه داشت. آقای خداداد چهارم دبیرستان را می خواند که جنگ شروع می شود و ترک تحصیل می کند و می رود جبهه. بعد ها در جبهه امتحان می دهد و قبول نمی شود و همان دیپلم ردی می ماند. از قبل از انقلاب در تظاهرات بود؛ از آن جوان هایی که صف اول تظاهرات می ایستاد و شعار می داد. در همین فاصله با روحانی مبارزِ معروف شهر، شهید بزّاز آشنا می شود و در کلاس های عقیدتی شهید بزّاز که در مسجد محله شان برگزاز می شد، شرکت می کرد. شهید بزّاز هم با آقای خداداد و چند نفر دیگر خیلی صمیمی می شود و رفاقت عجیبی بینشان شکل می گیرد، تا جایی که آن ها به خانه شهید بزّاز در قم هم رفت و آمد می کردند. کمی بعد، انقلاب پیروز می شود. شهید بزّاز در کردستان به دست منافقین ترور می شود، اما آقای خداداد و دوستانش راه شهید بزّاز را ادامه می دهند و اولین کاری که می کنند، این است که وارد سپاه می شوند، آن هم سپاه تهران. بعد تقاضا می دهند و منتقل می شوند به سپاه بابل. قبل از همه این ها هم آدم زحمت کشی بوده. در کارهای کشاورزی به پدرش کمک می کرده، هندانه می فروختند و هر کدامشان خرج و مخارج خودشان را به دست می آوردند تا باری به دوش خانواده نباشند و هزینه ای به گردن پدرشان نگذارند.
‼️ استفاده از اموال کسی که خمس نمی‌دهد 🔷س ۵۷۵۰: پدرم اهل پرداخت نیست، استفاده از اموال ایشان برای ما اشکال دارد؟ آیا فرزندان ایشان، ضامن خمسِ اموال استفاده شده هستند؟ ✅ ج: استفاده از اموال ایشان اشکال ندارد و نسبت به خمس آن وظیفه ای ندارید، ولی در صورتی که یقین دارید خمس نمی دهد، وظیفۀ شما ـ با وجود شرایط ـ تذکر به مسئلۀ خمس و امر به معروف است. 🆔 @resale_ahkam مقام معظم رهبری
📢 مستند «جانور گرسنه» همزمان با دور جدید مذاکرات هسته‌ای از شبکه سه پخش می‌شود 🔸مستند «جانور گرسنه» پس از دو سال مجوز پخش گرفته است... 📢 ناگفته‌های عجيب مستند ثریا در خصوص "پيچيده‌ترين حمله سايبری جهان به سايت هسته‌ای نطنز" ⛔ ويروس استاكس‌نت، مهيب‌ترين بدافزار قرن، چگونه و توسط چه كسانی مهار شد؟ ⁦ 🔶 با تیم همکاران شهید احمدی‌روشن و قهرمانان مهار استاکس‌نت، بعد از برجام چه برخوردی شد؟ 🔻 ⁩جانوران گرسنه مشغول چه كاری هستند... 🔸 پی‌نوشت مهم: این مستند قرار بود شهریور سال ۹۸ از تلویزیون پخش شود که به دلیل حذف بخشی از قسمت‌ها امکان پخش نیافت! اکنون و پس از دو سال «جانور گرسنه» با حفظ همان بخش‌های انتقادی بروزرسانی و مجددا آماده پخش شده است. ⁦🗓️⁩ جمعه ساعت ۱۷:۴۵ شبکه سه سیما ⁦🖥️⁩ از شبكه سه سيما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت ۱۶ ⁉️سال خمسی برای چیست چرا باید خمس بدهیم و چگونه آن را تعیین میکنند ⁉️اگر تا الان خمس مان را نداده باشیم سال خمسی از کی شروع میشود ┄┅═✧❁•🌺•❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 تا حالا به معنای فرج در و عجّل فرجهم فکر کردیم؟ این فرج به چه معناست؟ 🔹 علامه ذوالفنون استاد "حسن زاده آملی رحمه‌الله پاسخ می دهند...
🕋 کمک از نماز 🕋 🌼 بی سیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور. فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. 🔻 هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند. شهید بروجردی بلند شد گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خدا؛ 🌼 پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد، 🔻 بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت. 🌼 همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شکسته شد و رزمندگان آزاد شدند. با خوشحالی به سمت شهید بروجردی رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛ 🔻 اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه می شوم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند. 📚 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۷۰. ------🌸🍃🌸------- @namazmt مرکزتخصصی‌نماز ------🌸🍃🌸-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓 نماز پاک کننده 💓 ╔═ 🌼 ══💔══ 🌸⚘ ═╗‌‌‌ @namazmt مرکز‌تخصصی‌نماز ╚═ ⚘🌸 ══💔══ 🌼 ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج رضا ملایی که برای سوریه رفتن محاسن سفیدش را کوتاه کرد بشنوید ازبیان امام خامنه ای حفظ الله
🔺مستند *جانور گرسنه* بازهم پخش نشد! 🔸آقای مقصودی، کارگردان ثریا در صفحه‌ی شخصی خود نوشت که مستند جانور گرسنه، مجدداً پخش نشد! علیرغم گرفتن مجوز پخش از شبکه سه سیما و بعد از دو سال ممانعت از پخش، مستند برنامه با موضوع "پيچيده‌ترين حمله سايبری جهان به سايت هسته‌ای نطنز" و برخورد سیاسی با همکاران شهید احمدی روشن دوباره در لحظه اخر پخش این مستند دیدنی لغو شد
🦋🐬🦋🐬 🦋یک نکته اخلاقی يكى از چيزهايى كه متاسفانه گردن خيلى از ماها هست الآن متأسفانه روزه هاى قرضى هست كه ما گاهى به عهده مان هست و اينها گاهى باعث سنگينی کار ما است. خيلى از ماها گاهى مى بينيم درى به روى ما باز نمى شود، توفيقى نصيب ما نمى‏شود خيلی اش مال اين دِين هايى است كه به عهده ماست. گاهی دين روزه است، گاهی دين نماز قضا است، گاهی هم دِين امور مالى مانند خمس و نذورات و... است، خدا مى داند اينها چه قدر صدمه مى زند، چون عالم روى حساب و كتاب هست. 🦋🐬🦋🐬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ دامت برکاته _ ♦️سلامتی رهبر عزیزمون صلوات 💝اللهم صل علی محمد وآل محمد💝
قبل از همه این ها هم آدم زحمت کشی بوده. در کارهای کشاورزی به پدرش کمک می کرده، هندوانه می فروختند و هر کدامشان خرج و مخارج خودشان را به دست می آوردند تا باری به دوش خانواده نباشند و هزینه ای به گردن پدرشان نگذارند. گرچه پدرشان با همان زمین کشاورزی می توانست خرجشان را بدهد و خیلی به درسشان توجه داشت، حتی در بابل برایشان خانه اجاره کرد تا بچه هایش درس بخوانند؛ اما جنگ نگذاشت آقای خداداد در مدرسه بماند. همه ی برادرها و بیش از همه آقای خداداد درگیر جبهه شدند. کمی بعد حتی به مدرسه شبانه رفت تا درس بخواند، اما باز شوق جبهه اجازه نمی داد. بابا می گفت: مردم می گفتند پاسداره دیگه. پاسدار که تحقیق نداره. اهل نماز و روزه است و آدم خیلی خوبیه. اما بابا می خواست خانواده اش را بشناسد، گفت: درباره پدرش می گن؛ خیلی آدم خوبیه؛ خیلی مظلومه؛ اصلا حوصله بحث با کسی رو نداره. سرش تو کار خودشه. درباره مادرش هم می گن؛ آدم معمولیه، نه مردم ازشون بد تعریف کردن و نه خیلی خوب. یک خانواده معمولی هستند. با کسی دعوا و درگیری ندارند. ماه رمضان تمام شد. من صبح های تابستان در خانه برای دخترهای بالای ده سال محل، کلاس پرورشی گذاشته بودم و یکی دو ساعت با آنها نماز و قرآن و رساله دینی کار می کردم. کاری شبیه کار کب ننه. پدر آقای خداداد و مادر و خواهر کوچکش که مدرسه ابتدایی می رفت، صبح آمدند خانه ما که به قول معروف ما همدیگر را ببینیم. وقتی جلوی در خانه رسیدند، دیدند کلی دختر قد و نیم قد؛ یکی یکی از خانه ما می روند بیرون. مادر آقای خداداد بچه ها را که می بیند، به شوهرش می گوید: آه! این ها چقدر دختر دارند!؟ من هم داشتم بچه ها را مشایعت می کردم و نزدیک در بودم.
مادرش با همان حالت تعجب چشم دوخته بود به شاگردهایم که ما همدیگر را دیدیم. سلام و علیکی کردیم و مادرش اسم حمیده و همسرش آقای اسدالله زاده را آورد و گفت: ما از طرف آنها آمدیم و می خواهیم اجازه بدهید دختر را ببینیم. من بی آنکه خودم را معرفی کنم، مادر را صدا زدم و با خجالت رفتم داخل آشپزخانه. مادر آمد و یک توضیح کوتاه درباره کلاس و دخترها داد؛ مادرش تازه فهمید که ما آنقدر ها هم خانواده شلوغی نیستیم. همین قضیه باعث خنده و شوخی شد و آن فضای خشک بینمان را تلطیف کرد. نزدیک ظهر بود و مادر به خاطر مهمان نوازی اش نگذاشت بروند و به آقای خداداد و همسرش پیشنهاد می دهد، بمانند و ناهار را با ما بخورند. ابتدا قبول نکردند، اما مادر نگهشان داشت. پدر هم آمد. اشتراک های پدر به خاطر فضای مذهبی انقلابی با آن ها زیاد بود و با هم گرم صحبت شدند. پدر خیلی خانواده آنها را پسندید. بابا با اینکه تحقیق کرده و راضی بود، دوباره نظر مرا جویا شد؛ اما من به رضایت بابا رضایت ندادم. من خیلی بیشتر از پدر به خاطر کلاس های عقیدتی و حزب جمهوری و اخبار و کتاب هایی که خوانده بودم می دانستم و از اوضاع و احوال آدم هایی که در مسجد و سپاه و جبهه رفت و آمد می کردند، با خبر بودم و تفکراتشان را می شناختم. می خواستم آدم زندگی ام را دقیق انتخاب کنم. برای همین به پدر گفتم: من باید با پسره صحبت کنم.
📚فهماندن مطلبی به دیگران هنگام نماز ✅ اگر كلمه‌ای را با قصد ذكر بگويد، مانند اینکه بگويد: «الله اكبر» و موقع گفتن آن، صدا را بلند كند تا مطلبی را به ديگری بفهماند، اشكال ندارد ولی چنانچه به قصد اینکه مطلبی را به كسی بفهماند ذکری بگويد؛ اگرچه قصد ذكر هم داشته باشد، نماز باطل می‌شود. 🔷 رساله نماز و روزه مسأله ٣٢٨ 🆔 @leader_ahkam مقام معظم رهبری
با این حرف من بابا جا خورد، گفت: باهاش صحبت کنم چیه؟ ما رفتیم تحقیق کردیم. با هم ناهار خوردیم. تو هم که پسره رو دیدی. گفتم: کار به سپاهی بودنش ندارم. ببینم عقیده اش چیه؟ فکرش چیه؟ نظرش چیه؟ چه فکری رو دنبال می کنه؟ بابا انگار نمی توانست با آن حجب و حیایی که تا آن زمان از خودم نشان داده بودم، این قضیه را برای خودش هضم کند. دلیل این حرفم این بود که جریان بنی صدری و بهشتی شکل گرفته بود. گروهی از بچه مذهبی ها دنبال بنی صدر بودند و خیلی ها هم مثل ما دنباله ور شهید بهشتی شدند. من هم نمی خواستم زندگی ام با یک عقیده متضاد درگیرشود. بابا با تعجب نگاهم کرد و گفت: باشه! هفته بعد آقای خداداد با عمویش و آقای اسدالله زاده آمدند خانه ی ما. به مادر گفتم: مامان! ما که نمی تونیم جلوی این ها صحبت کنیم. آقای خداداد سرش پایین و زانوزاده، مثل سپاهی های آن زمان در عکس ها که خیلی موقر و دو زانو می نشستند، نشسته بود. من هم حجاب کرده، فقط چشم و بینی ام مشخص بود. بابا هم با او آمده بود، آن گوشه نشسته بود. دید که مکث کردیم و حرف نمی زنیم، از اتاق رفت بیرون. آقای خداداد، یک قرآنی خواند و شروع کرد به تفسیر قرآن. تفسیرش ده دقیقه ای طول کشید و بعد خیلی رسمی خودش را معرفی کرد: علی خداداد هستم. پاسدار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی... . گفت: اسمم سبزعلی است تو شناسنامه، برای همین سبز را حذف کردم، چون دوست ندارم. من همه جا خودم را علی خداداد معرفی می کنم.
بعد ادامه داد: قرار است محافظ شخصی آیت الله روحانی شوم و حفاظت از شخصیت های سیاسی شرایط خاص خودش را دارد. دوست دارم در جبهه باشم تا وقتی که جنگ و جبهه است. من طرفدار آقای بهشتی هستم، به جناحی که به امام متصل باشد وصلم. امام بگوید بمیر، می میرم. من پاسدارم. هر لحظه منافقین ممکن است مثل شهید بزّاز، ما را هم ترور کنند. نظر شما چیست؟ شما هم از خودتان بگویید، خودتان را معرفی کنید. دیدم همه ی چیزهایی که مد نظرم بود را آقای خداداد دارد. او هم فکرم بود. خیلی رسمی مثل خودش خودم را معرفی کردم؛ ساره نیکخو هستم. سوم دبیرستان، خانه دارم. شغل پدرم... در نماز جمعه، انجمن اسلامی و حزب جمهوری فعالیت کرده ام و ... . آینده انگار بیشتر مقابل چشممان بود، گفت: می دونید؟ وقتی شهید بزّاز ترور شد، خیلی به من فشار آمد، خانواده اش هم خیلی آسیب دیدند. هر کسی این مسئله را متوجه نشد، شاید چون من خیلی به او و خانواده اش نزدیک بودم، می فهمیدم. من هم معاون مدرسه مان را که وقتی شوهرش در کردستان شهید شده بود، دیده بودم. حرفش را تأیید کردم و گفتم: بله، می دانم، خیلی به آدم فشار می آورد، به روح آدم فشار می آورد؛ اما چون در راه خدا هست و برای خدا، می شود تحمل کرد؛ اشکال ندارد. هرچه خدا خواست، ما با هم راهمان را می رویم. فهمید چه می گویم. دقیقا اعتمادمان در یک خط بود، گفت: شما می دانید، بین مردم معروف است که عمر ما سپاهی ها شش ماه بیشتر نیست. گفتم: عمر دست خداست. خدا را چه دیدید، مشخص نیست آینده چه می شود. و باز اصرار داشت که نظر شما چیست؟ -شاید همین فردا ترور بشوم یا بروم جبهه و شهید شوم. شما طاقت دارید؟ می خواست مرا در موقعیت همسر یک شهید قرار دهد. گفتم: با هم فعالیت می کنیم. راه شهدا و انقلاب و نظام را با هم ادامه می دهیم.