فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷صحبت های همسر شهید محمد صادق دارایی در کنار یادگار های شهید...
#شهید_رمضان
#عمامه_خونین
🆔 eitaa.com/emame_zaman
امام زمان(عج) فرمودند:
دعایِ افتتاح را در تمام شب های ماه رمضان بخوانید،زیرا فرشتگان به آن گوش می دهند و برای خواننده آن طلب آمرزش می کنند.
🔰کانون بُرهان دانشگاه قم برگزار می کند:
💠قرائت سراسری دعای افتتاح با شرح فراز های مهم این دعا(درشب های ماه مبارک رمضان)💠
شرح دعا با حضور:حجت الاسلام والمسلمین دکتر نصرالله پور
(عضوانجمن علمی مهدویت حوزه ی علمیه قم و هیئت مدیره مجمع راهبردی اندیشه مهدویت)
💢با برگزاری مسابقه در پایان ماه مبارک رمضان
⭕️برای شرکت در قرائت ،شرح دعا و دریافت سوالات مسابقه به کانال کانون مراجعه کنید؛آدرس کانال درایتا:
@Borhanqomi
#سحر_ششم
سحر ششم
ماه رمضان است و دلم
میرود همره
آن حُر پشیمان به حرم...
❤️سحرِ ششم ماه است
بیا رحمی کن
بنده سَرکِش تو
از تو مدد میخواهد...
╆━━━┅🍂═┅┅──┄
👉 @yar313313 🌼🌼
╆━━━┅🍂═┅┅──┄
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 حال و هوای حرم امام حسین علیه السلام در این شبهای ماه مبارک رمضان (قبل از نماز مغرب شب جمعه) 🌷
#بهار_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅این کلیپ و دیدم ازخودم خجالت کشیدم لطفآ شماهم ببینید 😢
👈 اگر کسی سرسوزنی نسبت به ولایت ، شک و شبهه ای دارد ، راضی نیستم ،زیر تابوت من بیاید 👌 اینها که صاحبان اصلی انقلاب هستند و طلبکاران نظامند ، خودشان را بدهکار انقلاب می دانند ، ولی اینهایی که از صدقه سری این نظام به خیلی جاها رسیدند، الان طلبکارانه حرف می زنند.
#دفاع_ از _ولایت
〰✨🕊🌸༼༼ ﷽ ༽༽🌸🕊✨〰
#سوال_شبهه_مجازی❓
با توجه به قرار گرفتن سايه اي
از تاريکي و بيماري بر روي کره زمين جهت دفع آن
روز 19 #فروردين روز #شرف الشمس خورشيد در حداکثر توان خود هست جهت تقويت اين نيرو و نافذ کردن توان آن
و از بين بردن تباهي از بعد از اذان ظهر تا ساعت 4 بعد از ظهر
دستورالعمل زير توصيه ميگردد
1-خواندن سوره ياسين
2-خواندن سوره الرحمان
3-خواندن سوره الشمس
4- خواندن آيه نور آيه 35 سوره نور
5- دعا و تقاضاي حاجات
هموطن خواهشمند است تا ميتواني انتشار بده. ببخشيد اين صحت داره؟ 19فروردينش هم صحت داره؟ لطفا واصح بگيد حتي توسايت مرکز ملي گفته اقاي بهايي 19فروردين راتاييد کرده درحاليکه جاهاي ديگه ميگن صحت نداره❓
⭕️💠💠💠💠💠⭕️
#پاسخ✅:
باسلام🔻
✍این دستور و عمل فوق صحیح* *نیست و نباید انجام داد و نباید منتشر کرد
طبق گفته منجمین روز 19 فروردین " شرف شمس " هست
یعنی خورشید در نقطه خاصی نسبت به زمین قرار دارد
این فقط یک اتفاق نجومی است و ارتباطی به امور دینی ندارد
این روز هیچ عمل و دعا و سوره خاصی ندارد و هر گونه دستوری به عنوان دستور دینی ، بدعت و حرام و گناه است
⠀ ⠀ོ ⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀ོ ⠀⠀⠀ ⠀⠀ོ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀ ⠀⠀ོ
🔴 #پــرســمــانــ_اعــتــقــادیــ_اخــلــاقــے
*https://eitaa.com/joinchat/3560439879C0e9ded2d08*
─┅═ঊঈ🍃🌸🌸🍃ঊঈ═┅─
#ساره
#قسمت_دویست_و_بیست_و_یکم
وقتی در زد و او را جلوی در دیدم، نزدیک بود خودم را ببازم؛ اما از خنده و سلام وعلیکش فهمیدم هنوز از شهادت آقا یوسف خبر ندارد.
مریم خانم مثل همیشه شروع کرد به خوش زبانی و مهربانی کردن و گفت: اومدم جمعه بازار، شنیدم اومدی، گفتم یک سری بهت بزنم. آقای خداداد خوبه؟ فاطمه خوبه؟ خوب کردی اومدی، اون جا خیلی سخت بود.
آمد داخل و در اتاق نشستیم. مامان متوجه شد که مریم خانم هیچ خبری ندارد. مامان برایمان چای آورد. من هم فکر می کردم تا یک طوری او را متوجه موضوع شهادت آقا یوسف کنم.
حرف هایمان گل انداخت. کمی از خاطرات پایگاه شهید بهشتی و شوخی و خنده ها و شیطنت بچه ها با هم گفتیم و مرور کردیم.
بین صحبت ها سوال کردم: مریم! از آقای سجودی چه خبر؟ خبر داری؟
-نه! تو عملیات بود، هنوز خبر نداده.
-خواهر جان! خودت مگه نمی دونی، آن قدر بی خیال اند که به فکر نیستند.
-بالاخره بعد این که ما نصف عمر شدیم، یک خبری از خودشون می دند.
خندیدیم؛ دیدم مریم خیلی از جریان پرت است. گفتم: مریم جان! تو چه قدر بی خیالی، مثل این که عملیات شده ها! با سپاه یک تماس بگیر، ببین از دوستاش کسی از منطقه اومده، پرس و جو کن. تا حالا باید یک خبری از خودشون بهت می رسوند.
با این حرف ها کمی مریم را نگران کردم. هول و ولا به دلش انداختم؛ گفت: چه می دونم والله! باشه، آره راست می گی. حتما زنگ می زنم سپاه یک خبری می گیرم... .
#ساره
#قسمت_دویست_و_بیست_و_دوم
آن روز مریم خداحافظی کرد و رفت و بعد از چند روز، خبر شهادت آقای سجودی را به او دادند. بعد از خانم اسودی، نوبت مریم بود. ما آن روز در زیارت عاشورا از دست تقدیر بی خبر بودیم و این را نمی دانستیم.
وقتی مطمئن شدم مریم از شهادت آقای سجودی باخبر شده، فاطمه را برداشتم و رفتم خانه شان. تا مریم مرا دید، محکم در آغوشم گرفت و همین طور که گریه می کرد، گفت: من اومدم خونه ی تو. تو می دونستی یوسف شهید شده. تو می دونستی و نگفتی... .
ما در آغوش هم همه ی خاطرات پایگاه شهید بهشتی را، دلواپسی های زمان نیامدن همسرانمان را، خداحافظی و رفتنشان را مرور کردیم. مریم جز صبر چاره ای نداشت و حالا باید بچه هایش را بدون پدر بزرگ می کرد.
مادر آقا یوسف جان نداشت. قبل از آقا یوسف یک پسر دیگرش، محسن شهید شده بود. پیرزن بیش تر از داغ شهادت پسرش محسن، داغ شهادت یوسف را به زبان می آورد و همه را به گریه می انداخت.
سمیه، خوشگل ترین دختر کوچک پایگاه را می دیدم که یتیم شده. گریه امانم نمی داد. صبح همان روز، چند تکه از لباس آقا یوسف را برداشتند و تشییع کردند.
تا جایی که می توانستم، با همان وضعیتم در مراسم ها شرکت کردم. با خودم فکر می کردم: اگر یک روز علی آقا برود چه؟ بچه ام که به دنیا نیامده.
سمیه هنوز دو سالش تمام نشده بود و شیرخواره بود. میثم 4 سال داشت. به آن ها نگاه می کردم و فکر می کردم: اگر بچه ام پسر باشد، حتما مثل میثم می شود.