8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکست حمله ی نظامی آمریکا در طبس
(۱۳۵۹) هجری شمسی
نماهنگ طوفان شن به مناسبت سالروز واقعه طبس
#واقعه_طبس
#رهبری
#طوفان_شن
┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
🔸دعای روز بیست و چهارم
🍃اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ فِیهِ مَا یُرْضِیکَ وَ أَعُوذُ بِکَ مِمَّا یُؤْذِیکَ وَ أَسْأَلُکَ التَّوْفِیقَ فِیهِ لِأَنْ أُطِیعَکَ وَ لا أَعْصِیَکَ یَا جَوَادَ السَّائِلِینَ🌷
🍃خدایا! امروز آنچه که خشنودی توست از تو مسئلت دارم
و از آنچه موجب آزار توست به تو پناه می برم
و امروز توفیق اطاعت و گناه نکردن را از تو می خواهم
ای بخشنده درخواست کنندگان
#ماه_رمضان
حدیث ماه بندگی
🌷پيامبر خدا صلى الله عليه وآله:
🌷كسى كه در رمضان آمرزيده نشود، در كدام ماه آمرزيده مى شود؟
مَنْ لم يُغفَرْ لَهُ في شَهرِرمضانَ ففِي أيِّ شهرٍ يُغفَرُ لَهُ؟
🌷ميزان الحكمه جلد۴ صفحه ۵۲۱
#حدیث
#ماه_رمضان
┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈
❤️چقدر پر می کشد دلم
🕊به هوای تو...
🌱سلام آقا جان...
بیا و حال و هوای
دلمان را
عوض کن...🌱
#سلام
🔴 #شبیه_کیفهای_زنانه
✍️حجت الاسلام رنجبر:
💠 شما مغازههای کیف فروشی زنانه را دیدهاید که چقدر قشنگ کیفها در آنجا آویزان شدهاند، اما در آن را که باز میکنید، میبینید داخل آن پر از کاغذ و روزنامه باطله است. وقتی شما کاغذهای باطله را بیرون میریزید، کیفها هم از آن قواره و شکلی که دارند میافتند. ولی وقتی که همین کاغذهای باطله را مچاله میکنید و در کیف فرو میبرید، کیف شکل میگیرد. خشم و #عصبانیت هم زباله زندگی است، وقتی آن را بیرون میریزیم و بروز میدهیم خودمان زشت میشویم و از قیافه انسانی میافتیم، دیدهاید کسی که عصبانی میشود چهرهاش زشت میشود ولی وقتی همین خشم را به خاطر خدا فرو میبرید #شمایل_انسانی پیدا میکنید.
🆔 @khanevadeh_313
💠اداره آموزش های آزاد و کوتاه مدت جامعهالزهرا(س) برگزار می کند:
✨ یازدهمین فراخوان شرکت در دورههای مجازی کوتاه مدت جامعهالزهرا(س)
✳️ فراخوان 5 دوره آنلاین و 5 دوره آفلاین
🎋 ویژه عموم بانوان
📲 ثبت نام در دورهها از طریق مراجعه به پیوند: http://borhan.jz.ac.ir/paziresh_doreha
☑️ کانال اداره آموزش های آزاد و کوتاه مدت جامعهالزهرا(س): https://eitaa.com/borhan_jz
🗓 مهلت ثبت نام: 10 اردیبهشت
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج 🌹
🔴 #افکار_اکسیژنی
💠 مردی شبی را در خانهای روستایی میگذراند. پنجرههای اتاق باز نمیشد. نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمیتوانست آن را باز کند. با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید. صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همهی شب، پنجره بسته بوده است!
💠 او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود!!
💠 افکار از جنس انرژیاند و انرژی، کار انجام میدهد. در زندگی همیشه مثبتاندیش باشید.
💠 با افکار مثبت و شکرگزاری، زندگی را برای خود بهشت کنید و از آن لذت ببرید.
🆔 @khanevadeh_313
《بسم الله الرحمن الرحیم 》
☆سلام امام زمانم ☆
♧السلام علیک بجوامع السلام
○اندر آیینه ی دل، عکس شهی می طلبم
♤به حریم حرم دوست، رهی می طلبم
○روز و شب ناله زنان، ندبه کنان، اشک فشان
♤از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم
#اللهم عجل لولیک الفرج
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سلام صبح شما هم بخیر
راهکارهای
#زندگی_موفق 😍
در 👈جزء " بیست و چهارم" قرآن کریم 👆👆👆
التماس دعا🤲
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
#ساره
#قسمت_دویست_و_سی_و_هفتم
بغلش کرد. برد داخل حیاط شنی خانه و دوباره آورد بالا. فاطمه قبول نکرد بماند. من صحبت کردم و برادرش را بهانه کردم. باز قبول نکرد. بالاخره علی آقا گفت: لباس فاطمه را بپوشون، با خودم ببرمش. نمی ذاره از در خونه برم بیرون.
-کجا می خوای ببریش؟ تو باید برای مردم سخنرانی کنی.
یک نگاهی به صورت غم زده و خیس از اشک فاطمه انداخت و گفت: اشکال نداره، لباسش را بپوشون، می برمش.
-اشکال نداره. تو برو، یک کم گریه می کنه آروم می شه، الکی لج کرده.
انگار خودش لج کرده باشد، گفت: نه، می برمش.
لباس فاطمه را پوشاندم. پدر و دختر از خانه بیرون رفتند. همیشه همین طور بود. هیچ وقت هیچ کداممان را بی رضایت ترک نمی کرد. سعی می کرد طوری رفتار کند و حرف بزند که من یا فاطمه به او بگوییم: خیالت راحت، برو خداحافظ.
وقتی با فاطمه رفت تشییع جنازه، فامیل های علی آقا همه بودند؛ بچه به بغل که او را دیدند، تعجب کردند.
-آقای خداداد! با دخترت اومدی؟ با بچه؟ این جا که جای بچه نیست. بچه را برای چی آوردی؟
جواب داده بود: خب چه کار کنم؟ دختره دیگه. ناز داره. قبول نکرد، من هم دل نداشتم، وقتی داره گریه می کنه از خونه بیام بیرون. کاری نداره بهم.
#ساره
#قسمت_دویست_و_سی_و_هشتم
پدرشوهرم در مراسم بود. وقت سخنرانی، فاطمه را سپرد دست پدربزرگش و ایستاد پشت میکروفن و چند کلمه ای درباره شهدا و خصوصیات شهید، جبهه، جنگ، انقلاب و امام صحبت کرد. کمی هم پیش مادر شهید نشست و با فاطمه برگشت خانه.
شهریور ماه رسیده بود. تب جبهه داغ بود. با همه ی دلبستگی هایی که برایش ساخته بودیم، هنوز شوق و ذوق جبهه رفتن هایش را داشت.
وقتی نزدیک عملیات می شد، حتی منی که با دو بچه در خانه بودم و فقط از تلویزیون و رادیو خبرها را دنبال می کردم، یک شور و شوق جدیدی را حس می کردم؛ چه برسد به او و دوستان همرزمش که همیشه در جبهه بودند و گوش به زنگ عملیات.
روز رفتنش رسید. طبق معمول وسایلش را جمع کرد. چشم هایش یک طوری می شد. در صورتش نه غم بود و نه شادی؛ یک صورت دلواپس.
حسین را بوسید. به من سفارش کرد. با فاطمه بازی کرد و به سبک و سیاق پدرانه اش از او اجازه گرفت و فاطمه رضایت داد که برود و رفت.
دو ساعتی گذشت. صدای درآمد. درست شبیه صدای زنگی که علی آقا می زد. تا صدای در را شنیدم، به خودم گفتم: اِ! علی آقاست!
در را باز کردم. دیدم یک جعبه بزرگ به بغل آمد داخل. فاطمه بال درآورده بود و دوید.
-بابایی اومد. بابایی اومد.
-اینا چیه اُوردی خونه؟!
-هیچی رفتم سپاه، برای رفتن چند ساعتی وقت داشتم. تعاونی سپاه باز بود. یک سری خرت و پرت خریدم، گفتم بیارم براتون.
هدایت شده از 🍏طب شیعه🌿
✅فواید بازی کودک با خاک در روانشناسی رشد:
1. تقویت سیستم ایمنی
2. ترشح هورمون سروتونین در مغز و افزایش شادی و نشاط.
3. تقویت رشد هوش ریاضی، فضایی و هوش هیجانی
4. رشد خلاقیت
5. توانایی بیشتر برای حل مشکلات
6. افزایش آرامش کودک
۷. افزایش عزت نفس
و...
پیامبر مهربانی(ص):
خاک، بهار کودکان است.
📚معجم الکبیر6:140
☜【طب شیعه】
🍏 @tebshia20🌿