eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
137 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید: «من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید: «ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید: «به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد: «نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید ، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید: «با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید: «پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید: «اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت: «داریم نزدیک می شیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای مادر ماند و من تمام این را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر رهایی نبود... ✍️نویسنده: ✨با زدن انگشت بر روی لینک👇به ما بپیوندید لینک بانوان فرهیخته فلارد ┄┅═✧❁•🍃🌻🍃•❁✧═┅┄ @banovan_farhikhte_felard ┄┅═✧❁•🍃🌻🍃•❁✧═┅┄
🍃🌺 چیزی را حل نمی کند بودن توجه خداوند را جلب نمی کند تو باید باشی در زمان گرفتاری ها به جای لعنت فرستادن و غر زدن باش و هر ، در خودش يك چيز داره حتى يك ساعتى كه كار نميكنه هم دوبار در روز وقت رو درست نشون ميده پر لیوان رو ببین. ميدونه چى برات بهترينه هیچ شبی پایان زندگی نیست. 👈از ورای هر شب دوبارہ خورشید طلوع می کند. و صبحی دیگر می دهد این یعنی همیشه زنده اس. 🦋 إنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّویٰ‏ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِکُمُ اللَّهُ فَأَنَّیٰ تُؤْفَکُونَ 🌺🌿 بی تردید خدا شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده بیرون می آورد، و بیرون آورنده مرده از زنده است این است خدا، پس چگونه[ از حق] منصرفتان می کنند؟ 📗 آیه 95 سوره انعام http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b @hamsardarry 💕💕💕
✳️ امام خامنه‌ای: 📌شما عزیز و دانشجویان عزیز که به معنای واقعی کلمه میوه‌ی دل ملّت و آینده‌ی این کشورید، به مسئله‌ی اهمّیّت بدهید. خیلی از هست که باید تبیین بشود. 📌در قبال این حرکت گمراه‌کننده‌ای که از صد طرف به سمت ملّت ایران سرازیر است و تأثیرگذاری بر که یکی از هدفهای بزرگ دشمنان ایران و اسلام و انقلاب اسلامی است و دچار ابهام نگه داشتنِ افکار و رها کردن اذهان مردم و بخصوص جوانها، خنثی‌کننده‌ی این توطئه‌ی و این حرکت دشمن است. 📌هر کدام از شما به عنوان یک وظیفه، مثل یک ، مثل یک نوری خودتان را روشن کنید. میتوانید در این زمینه به معنای واقعی کلمه کنید. البتّه اصل قطعی در این باب این است که بایستی از شیوه‌ی در این کار پیروی کرد. بایستی حقایق را با ، و ، همراه با زینت و عواطف انسانی، و به‌کارگیری منتشر کرد. امروز بایستی در این میدان حرکت بکنیم؛ هر کدام به نحوی و با سهمی که در این راه داریم. ۱۴۰۰/۰۷/۰۵
52.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ببینید | دوم فروردین‌ماه سالروز هجوم مأموران ستم شاهی پهلوی به مدرسه مبارکه فیضیه قم (۱۳۴۲ ه‌ش) . 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠کسانی که برای مردم سخن می گویند، پیام می‌فرستند، می‌نویسند، تلاش می‌کنند، هرچه می‌توانند در مردم ایجاد کنند. ۱۴۰۱/۰۱/۰۱ ☀️ ————————— 🇮🇷@SANGAR_1🇮🇷 🇮🇷@SANGAR_5🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تلاوتی که امام خامنه‌ای توصیه کردند آن را بشنوید محفل انس با قرآن کریم در اولین روز ماه مبارک رمضان. ۱۴۰۱/۰۱/۱۴ 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠کسانی که برای مردم سخن می گویند، پیام می‌فرستند، می‌نویسند، تلاش می‌کنند، هرچه می‌توانند در مردم ایجاد کنند. ۱۴۰۱/۰۱/۰۱ ☀️ ————————— 🇮🇷@SANGAR_1🇮🇷 🇮🇷@SANGAR_5🇮🇷
🥀♡ 🖼 امضای صیاد🔺 ▪️امروز بیست و یکم فروردین ماه به‌دست منافقین تروریست است. 🌷یاد و نامش گرامی و راهش پُر رهرو باد. . 💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠کسانی که برای مردم سخن می گویند، پیام می‌فرستند، می‌نویسند، تلاش می‌کنند، هرچه می‌توانند در مردم ایجاد کنند. ۱۴۰۱/۰۱/۰۱ ☀️ ————————— 🇮🇷@SANGAR_1🇮🇷 🇮🇷@SANGAR_5🇮🇷
26.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌏 ترانه جدید ... زخمی شدی قبول خون شد دلت قبول ما عین هم شدیم، اما تهش که چی؟ کاری بسیار تمیز و تأثیرگذار شاید کمی حجمش زیاد باشه ولی یقیناً ارزششو داره دانلودش کنی
💠 شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه کنم. در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمرده‌اش به زنده ماندن یوسف گل انداخته و من می‌ترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد: «نرجس کن بچه‌ام از دستم نره!» 💠 به چشمان زیبایش نگاه می‌کردم، دلم می‌خواست مانعش شوم، اما زبانم نمی‌چرخید و او بی‌خبر از خطری که می‌کرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد: «عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.» و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد: «اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!» 💠 رزمنده‌ای با عجله بیماران را به داخل هلی‌کوپتر می‌فرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او می‌خواست آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکم‌تر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلی‌کوپتر کشید و رو به من خبر داد: «باطری رو گذاشتم تو کمد!» قلب نگاهم از رفتن‌شان می‌تپید و می‌دانستم ماندن‌شان هم یوسف را می‌کُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت. 💠 هلی‌کوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزان‌مان را بر فراز جهنم به این هلی‌کوپتر سپرده و می‌ترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پاره‌های تن‌مان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند: «به خدا کنید! عملیات آزادی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد (علیه‌السلام) آزادی آمرلی نزدیکه!» شاید هم می‌خواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمان‌مان کمتر دنبال هلی‌کوپتر بدود. 💠 من فقط زیر لب (علیه‌السلام) را صدا می‌زدم که گلوله‌ای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظه‌ای که هلی‌کوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاری‌های برادرم را به سپردم. دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدم‌هایم را به سمت خانه می‌کشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی می‌رفتم و باز سرم را می‌چرخاندم مبادا و سقوطی رخ داده باشد. 💠 در خلوت مسیر خانه، حرف‌های فرمانده در سرم می‌چرخید و به زخم دلم نمک می‌پاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست در حالی‌که از حیدرم بی‌خبر بودم، عین حسرت بود. به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد. 💠 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش عدنان یا است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بی‌اختیار به سمت کمد رفتم. در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم. 💠 حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس که روزی بهاری‌ترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بی‌اختیار به سمت باطری رفت. در تمام لحظاتی که موبایل را روشن می‌کردم، دستانم از تصور صدای حیدر می‌لرزید و چشمانم بی‌اراده می‌بارید. 💠 انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست شده بود تا معجزه‌ای شود و اینهمه خوش‌خیالی تا مغز استخوانم را می‌سوزاند. کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن (علیه‌السلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند! 💠 تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با شنیدن صدای حیدر نفس‌هایم می‌تپید. فقط بوق آزاد می‌خورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان پر کشید و تماس بی‌هیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد. 💠 پی در پی شماره می‌گرفتم، با هر بوق آزاد، می‌مُردم و زنده می‌شدم و باورم نمی‌شد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و رها شده باشد. دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه زار می‌زدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی می‌لرزید...
✌سه رباعی شاعر یزدی به مناسبت پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی در برابر ولز🇮🇷 جا دارد اگر مُفرّح و خوشحالید باید که به عزم " " بالید در " دوحه " ، به روز چارم آذرماه بر خاک، دماغ " وِلز " را خوش مالید از عمق وجود خویشتن خوشحالند خواهنده ی کسب بهترین آمالند آنان که به عشق " " بر غیرت " شیران وطن " می بالند رنگ دل خویش را نمازی کردند کوشش به " " سرفرازی کردند مردان غیور " تیم ملی "، امروز از عمق وجود خویش، بازی کردند
✨بسم الله الرحمن الرحيم✨ 🌹 آیه 104 سوره نساء - بخش2 💥 و َلَا تَهِنُواْ فِى ابْتِغَآءِ الْقَومِ إِنْ تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيما ً : و در تعقیب دشمن سستى نكنید، اگر شما رنج مى كشید، همانا آنان نیز همان گونه كه شما رنج مى برید رنج مى برند، در حالى كه شما چیزى از خداوند امید دارید كه آنان امید ندارند، و خداوند همواره داناى حكیم است. 🔴 در جلسه قبلی به ترجمه واژه ها و شأن نزول آیه پرداختیم و در این جلسه به شرح و پیام های آیه می پردازیم. این شأن نزول به ما مى ‌آموزد كه مسلمانان بايد هيچ يک از تاكتيک هاى دشمن را از نظر دور ندارند؛ در برابر منطق دشمنان، منطق هاى نيرومندتر و در برابر سلاح هاى آنها سلاح هاى برتر، وگرنه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد. بنابراين، در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تأسّف خوردن در برابر حوادث دردناک و مفاسد وحشتناكى كه را از هر سو احاطه كرده بطور فعّالانه دست به كار شوند، در برابر كتاب ها و مطبوعات ناسالم، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند، و در مقابل وسايل تبليغاتى مجهّز دشمنان از مجهّزترين وسايل تبليغاتى روز استفاده كنند، و در مقابل طرح هایی كه مكتب هاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى ‌دهند طرح هاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند، تنها با استفاده از اين روش است كه مى‌توانند موجوديّت خود را حفظ كرده و به صورت يک گروه پيشرو در جهان درآيند. اين آيه براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مى فرماید: وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ؛ و در تعقیب سستی نکنید. اشاره به اين كه در مقابل دشمنان سرسخت، روح تهاجم را در خود حفظ كنيد، زيرا از نظر روانى اثر فوق العاده ‌اى در كوبيدن روحيّه ی دشمن دارد. سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مى‌كند و مى‌ فرماید: إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ؛ اگر شما رنج می کشید، همانا آنان نیز همان گونه که شما رنج می برید رنج می برند، در حالی که شما چیزی از امید دارید که آنان امید ندارند. و در پایان می فرماید: و کان الله علیما حکیما؛ و خداوند همواره دانای حکیم است. و فراموش نکنید که تمام این ناراحتی ها و رنج ها و تلاش ها و کارهای شما از دیدگاه علم مخفی نیست بنابراین نتیجه همه آنها را خواهید دید. 🔹🔹 ✅ باید روحیّه ى قوى داشته باشند و شكست هاى موردى (مثل اُحد) آنان را سست نكند. ✅ به جاى موضع تدافعى، در تعقیب دشمن و در حالت تهاجمى باشید. ✅ از عوامل روحیّه گرفتن ، مقایسه ى دردهاى خود با رنج دیگران و امید و توجّه به امدادهاى الهى و آگاهى اوست. ✅ با همه ى آسیب ها و تلخى هاى جنگ، شما پیروزید، چون امید به الطاف الهى دارید. ✅ ، امیدهاى گوناگون از خدا دارند. امید به امدادهاى غیبى، پیروزى، مرعوب شدن دشمن، پاداش هاى معنوى و امثال آن. ✅ ، بزرگترین اهرم حركت و سرمایه ى روحى رزمنده است. یا شهادت و سعادت، یا پیروزى. ✅ رنج و مشقّت مؤمنان در جنگ ها، در مدار علم و حكمت است و لذا از آن جلوگیرى نمى كند. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
✨بسم الله الرحمن الرحيم✨ 🌹 آیات 145 و 146 سوره نساء 💥 إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرا ً : قطعاً منافقان، در پست ترین عمق از آتشند و هرگز براى آنان هیچ یاورى نمى یابى. 💥 إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَٰٓئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا : مگر كسانی كه توبه كردند، و اصلاح نمودند، و به خدا تمسّک جستند، و دینشان را برای خدا خالص ساختند؛ پس آنان همراه مؤمنان ‌اند، و خداوند به زودی به مؤمنان پاداشی بزرگ خواهد داد. 🌷 : عمیق ترین نقطه ى دریاست. به مطلبى هم كه عمق آن فهمیده شود، مى گویند: درک شد. به پله هایى كه رو به پایین مى روند درک و به پله هایى كه رو به بالا مى روند درجه مى گویند. همان گونه كه بهشت، درجات دارد، جهنم هم دركات دارد. 🌷 : پایین تر ، پست تر 🌷 : هرگز نخواهی یافت 🌷 : یاور 🌷 : توبه کردند 🌷 : تمسک جستند، نگه داشتند 🌷 : خالص کردند، صاف کردند 🌷 : به زودی 🌷 : بزرگ این آیات همانند سایر آیات سوره نساء در مدينه نازل شده است. آيه 145 سوره نساء جايگاه را در جهنم بیان می کند و می فرماید: إِنَّ الْمُنافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيراً؛ قطعاً منافقان، در پست ترین عمق از آتشند و هرگز برای آنها هیچ یاوری نمی یابی. از اين آيه به خوبى استفاده مى‌ شود كه از نظر اسلام بدترين انواع كفر، و منافقان دورترين مردم از خدا هستند، و به همين دليل جايگاه آنها بدترين و پست‌ترين نقطه است. امّا در آیه بعد براى اين كه روشن شود حتّى اين افراد فوق العاده آلوده، راه بازگشت به سوى خدا و اصلاح موقعيّت خويشتن دارند، اضافه مى ‌كند و می فرماید: إِلاَّ الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلّهِ؛ مگر کسانی که کردند و اصلاح نمودند و به خدا تمسک جستند و دینشان را برای خدا خالص ساختند. چنين كسانى سر انجام خواهند شد و همراه با مؤمنان خواهند بود که می فرماید: فَأُولئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَوْفَ يُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْراً عَظِيماً؛ پس آنان همراه مؤمنان اند و خداوند به زودى به مؤمنان پاداشی بزرگ خواهد داد. 🔹 ✅ جایگاه در دوزخ از کافران بدتر است. ✅ ، مراتبی دارد. ✅ در ، راهى براى نجات منافقان نیست. ✅ ، شامل حال منافقان نمى شود. ✅ ، براى همه حتّى منافقان باز است و آنان را از «درک اسفل» به بهشت اعلا مى رساند. ✅ آزاد است و مى تواند آگاهانه تغییر جهت دهد. ✅ همراه با شدیدترین تهدیدها، به مردم هم بدهید. ✅ تنها يک اظهار پشیمانى نیست، بلكه بازسازى همه جانبه است. ✅ توبه ى هر گناهى، به شكلى است. توبه ى نفاق، اصلاح به جاى تخریب، اعتصام به به جاى وابستگى به این و آن، و اخلاص به جاى ناخالصى است. ✅ منافقانی که کردند، در جدا شدن از همفكرانشان احساس غربت نكنند. چون دوستان بهترى مى یابند. ✅ ، از توبه كنندگان واقعى استقبال كنند و آنان را از خود بدانند. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 ویژه نوروز 📹 | نوروز ایرانی؛ عید بهاری 💐 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: یک نکته درباره‌ی آمیختگی این عید ملّی با ذکر و نیایش و دعا و معنویّت است... بهار مظهر است... به انسان میگوید که خزان و برگ‌ریزان حتماً رفتنی است و طراوت و نوسازی و نوگرایی حتماً آمدنی است. ۱۴۰۱/۰۱/۰۱ 🌱ویژگی‌های عید نوروزبراساس بیانات رهبرانقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️وقتی تا آخرین لحظه هم امید داشته باشی 👌 شک نکن حتی میتونی از گریه یه نفر هم آنقدر خوشحال بشی😍❤️ ➡️@shohadac