#پندانه
حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه #ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد حضرت موسی (علیه السّلام ) آمد.
وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد حضرت موسی (علیه السّلام ) ایستاد.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت تو کیستی؟
#ابلیس گفت من ابلیس هستم.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت آیا تو #ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند.
#ابلیس گفت من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت این کلاه چیست که بر سر داری؟
#ابلیس گفت با رنگ ها و زرق و برق های این کلاه، دل انسان ها را می ربایم.
حضرت موسی (علیه السّلام ) گفت به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می شوی و هر جا که بخواهی، او را به می کشی.
#ابلیس گفت #سه_گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می گردم:
۱. هنگامی که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید.
۲. هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمارد.
۳. هنگامی که گناهش در نظرش کوچک گردد.