eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
381 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸💕 {قـسمـت پـایانے} دست و پام کرخت شده بود و نمی‌تونستم تکون بخورم... یاد روز خواستگاری افتادم که پاهام خواب رفته بود و بهم می‌گفت: +شما زودتر برو بیرون! نگاهی به قبر انداختم، باید می‌رفتم! فقط صداهای درهم و برهمی می‌شنیدم که از من می‌خواستن برم بالا... اما نمی‌تونستم! تازه داشت گرم می‌شد، دایی‌م اومد به زور منو برد بیرون. مو به مو وصیت هاش رو انجام داده بودم، درست مثل همون بازی ها... سخت بود تو اون همه شلوغی و گریه زاری، با کسی صحبت کنم. آقایی رفت پایین قبر؛ درِ تابوت رو باز کردن.. وداع برام سخت بود؛ ولی دل کندن سخت تر...! چشن هاش کامل بسته نمی‌شد. می‌بستن، دوباره باز می‌شد. وقتی بدن رو فرستادن تو سراشیبیِ قبر، پاهام بی حس شد! کنار قبر زانو زدم؛ همه جونم رو آوردم تو دهنم که به اون آقا حالی کنم که باهاش کار دارم. از تو کیفم لباس مشکی‌ش رو بیرون آوردم، همون که محرّم ها می‌پوشید. چفیه مشکی هم بود..! صدام می‌لرزید، به اون آقا گفتم: - این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش. خدا خیرش بده... تو اون قیامت، با وسواس پیراهن‌رو کشید روی تنش و چفیه رو انداخت دور گردنش! فقط مونده بود یه کارِ دیگه...! به اون آقا گفتم: - شهید می‌خواست براش سینه بزنم، شما می‌تونید؟؟ بغضش ترکید، دست و پاش رو گم کرده بود... نمی‌تونست حرف بزنه، چند دفعه زد روی سینه‌ش! بهش گفتم: - نوحه هم بخونید! برگشت نگام کرد، صورتش خیسِ خیس بود! نمی‌دونم اشک بود یا آب بارون..؟! پرسید: +چی بخونم؟؟ گفتم: - هرچی به زبونتون اومد! گفت: +خودت بگو! نفسم بالا نمیومد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلوم رو فشار می‌داد... خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم! گفتم: - از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین؛ دست و پا می‌زد حسین؛ زینب صدا می‌زد حــــسـیـن{ع}. سینه می‌زد برای محمدحسین و شونه هاش تکون می‌خورد. برگشت؛ با اشاره بهم فهموند که: +همه رو انجام دادم‌. خیالم راحت شد. پیشِ پای ارباب، تازه سینه زده بود. پــــٰایــــٰان❥