eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
137 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان‌هایم زیر انگشتان درشتش خرد می‌شد و با چشمان وحشتزده‌ام دیدم را به سمت صورتم می‌آورد که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی‌ام را صدا می‌زند: «زینب!» احساس می‌کردم فرشته به سراغم آمده که در این غربتکده کسی نام مرا نمی‌دانست و نمی‌دانستم فرشته نجاتم سر رسیده که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد: «زینب!» 💠 قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این تنها نگاه‌مان می‌کرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند و مچ این سنگدل را با یک دست قفل کرد. دستان همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید: «این رافضی واسه جاسوسی می‌کنه!» 💠 با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد و در سکوت برگزاری جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید: «کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه می‌شدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس می‌کردم. یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی‌اش چنگ زد و دیگر نمی‌دیدم چطور او را با قدرت می‌کشد تا از من دورش کند که از هجوم بین من و مرگ فاصله‌ای نبود و می‌شنیدم همچنان نعره می‌زند که خون این حلال است. 💠 از پرده بیرون رفتند و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را می‌شنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش می‌کرد: «هنوز این شهر انقدر بی‌صاحب نشده که تو بدی!» سایه دستش را دیدم که به شانه‌اش کوبید تا از پرده دورش کند و من هنوز باور نمی‌کردم زنده مانده‌ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات آفتاب به طلایی می‌زد و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ می‌درخشید و نمی‌دانستم اسمم را از کجا می‌داند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می‌لرزیدم و او حیرت‌زده نگاهم می‌کرد. تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم می‌تپید و می‌ترسید کسی قصد جانم را کند که همانجا ایستاد و با صدایی که به نرمی می‌لرزید، سوال کرد: «شما هستید؟» 💠 زبانم طوری بند آمده بود که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش می‌کردم نجاتم دهد و حرف دلم را شنید که با لحنی دلم را قرص کرد: «من اینجام، نترسید!» هنوز نمی‌فهمید این دختر غریبه در این معرکه چه می‌کند و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمی‌توانستم کلامی بگویم که سعد آمد. با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید: «چی می‌خوای؟» در برابر چشمان سعد که از شعله می‌کشید، به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد و اینبار سعد بی‌رحمانه پرخاش کرد: «چه غلطی می‌کنی اینجا؟» 💠 پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه‌اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن فریاد کشید: «بی‌پدر اینجا چه غلطی می‌کنی؟» نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او می‌دانست چه بلایی دورم پرسه می‌زند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت، او را داخل پرده کشید و با صدایی که می‌خواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند: « دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست!» 💠 سعد نمی‌فهمید او چه می‌گوید و من میان گریه ضجه زدم: «همونی که عصر رفتیم در خونه‌اش، اینجا بود! می‌خواست سرم رو ببُره...» و او می‌دید برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد: «باید از اینجا برید، تا رو نریزن آروم نمی‌گیرن!» دستان سعد سُست شده بود، همه بدنش می‌لرزید و دیگر رجزی برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد: «من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟» و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش داد: «من اهل اینجا نیستم، اهل . هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده‌ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. می‌برمتون خونه برادرم!»... ✍️نویسنده:
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیات ۱۴۲ و ۱۴۳ سوره انعام 💥وَ مِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَ فَرْشًا ۚ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ (۱۴۲). 💥ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ۖ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ ۗ قُلْ آٓلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ ۖ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (۱۴۳) : و از چهارپایان، حیوانات بزرگ و باربر و حیوانات کوچک و غیرباربر آفرید؛ از آنچه خدا روزی شما كرده بخورید، و از گام ‌های شیطان پیروی نكنید، كه قطعا او برای شما دشمنی آشكار است.(۱۴۲) هشت جفت را آفرید از گوسفند یک جفت (نر و مادّه) و از بز یک جفت (نر و مادّه) بگو: آیا خدا، نر گوسفند و بز، یا مادّه گوسفند و بز را یا آنچه را كه رحم آن دو مادّه در برگرفته حرام كرده؟ اگر راستگویید از روی علم و دانش به من خبر دهید (۱۴۳) 🌷 : چهارپایان 🌷 : حیوانات باربر، مثل گاو 🌷 : در اصل به معنی گستردن است و در اینجا منظور حیوانات کوچک مثل گوسفند و بز است. 🌷 : بخورید 🌷 : به شما روزی داد 🌷: پیروی نکنید 🌷 : گام ها 🌷 : دشمن 🌷 : آشکار 🌷 : هشت جفت 🌷 : گوسفند 🌷 : بز 🌷 : دو نر 🌷 : دو ماده 🌷 : در بر گرفته است 🌷 : به من خبر دهید این آیات همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است و درباره حيوانات حلال گوشت سخن مى‌گويد. نخست مى‌ فرمايد: خداوند كسى است «وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً؛ که از چهارپایان، حیوانات بزرگ و باربر و حیوانات کوچک و غیرباربر آفرید» «فرش» به همان معنى معروف است، ولى در اينجا به معنى گوسفند و نظير آن از حيوانات كوچک تفسير شده است. سپس چنين نتيجه مى‌گيرد، اكنون كه همه اينها مخلوق خداست و حكم آن به دست اوست، به شما اجازه مى ‌دهد كه «كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ؛ از آنچه روزی شما کرده بخورید» و براى تأكيد اين سخن و ابطال احكام خرافى مشركان، مى ‌فرمايد: «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ و از گام های شیطان پیروی نکنید، که قطعا او برای شما دشمنی آشکار است» سپس به عنوان توضيح، قسمتى از حيوانات حلال گوشت و قسمتى از حيواناتى را كه هم باربرند و هم براى تغذيه قابل استفاده ‌اند، شرح مى‌ دهد و مى ‌فرمايد: «ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ؛ هشت جفت را آفرید از گوسفند یک جفت(نر و ‌ماده) و از بز یک جفت (نر و ماده)» سپس بلافاصله به پيامبرش دستور مى ‌دهد كه «قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ؛ بگو: آیا ، نر گوسفند و بز یا ماده گوسفند و نر را حرام کرده است» «أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَيَيْنِ؛ یا آنچه را که رحم آن دو ماده در برگرفته است» بعد اضافه مى ‌كند: «نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ؛ اگر راستگویید از روی علم و دانش به من خبر بدهید» 🔹پیامهای آیه ۱۴۲ و ۱۴۳ انعام ✅ هستی و آفریده هایش، مسخر است. ✅ قانون کلی در ، حلال بودن مصرف آنهاست، مگر آنکه دلیلی بر حرمت باشد. ✅ تحریم حلال ها، از گام های شیطانی است. ✅ نسبت به خوردنی ها باید مواظب باشیم. ✅ سر سفره ی خداوند، از دشمن او پیروی نکنیم. ✅ برای خرافه زدایی از ، باید عقاید حق را بسیار باز و روشن مطرح کرد. ✅ در یا عقیده به حلال و حرام چیزی، علم لازم است. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری