eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
135 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
9.7هزار ویدیو
384 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور باید بچه‌ها مونو نماز خون کنیم؟ با بیان استاد پناهیان
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام به امام حسین علیه السلام قبل از نماز بابیان استاد رفیعی
پخش مجموعه مستند نگاهی به زندگانی شهیدان مصطفوی امشب ۱۲ مهرماه ساعت ۲۲:۰۷ شبکه خوزستان کاری از گروه تلویزیونی سپاه ولی عصر (عج) خوزستان کارگردان: فاضل موزانی تهیه کننده:محمد رضا نعمتی مدیر تولید: امیر ضیغمی گزارشگر: هاجر موزانی تصویربرداران : محمد ابراهیمی _ صادق مجرد گرافیست :سید علی عالمشاه روابط عمومی و تبلیغات سپاه ولی عصر (عج) خوزستان
🖤یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد اما با تکرار صـلوات بر تـو نور حضورت را در✨ قلب خود احساس مى کنیم پیشاپیش شهادت پیامبراعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد🏴
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 از کنار رنج‌های رسول خدا ساده نگذریم! ◾️چطور مظلومیت‌های امام حسین(ع) باید ذکر شود، اما مظلومیت‌های پیامبر(ص) نباید ذکر بشود؟!
مداحی آنلاین - ویژه شهادت امام حسن مجتبی.mp3
6.46M
🏴 (ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت‌الاسلام 🎤 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
: تقصیر پدرم بود 👨 این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید😄 ... - دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ ... - کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟😠 ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم 😤... از جاش بلند شد ... - تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن😳 ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا مجبور کرده باشه😐 ... نفس عمیقی کشیدم ... - چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم ... و از اتاق خارج شدم ... برگشتم خونه🏡 ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته💔 از شرایط و فشارها ... از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها 📞رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم😓 ... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ... حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم🍛 ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولا شدم ... - بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور😢 ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام😖 ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم ... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم ... همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد😭 ...
: حس دوم درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم🏢 ... باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران ... هر چند، حق داشتن ... نمی تونم بگم وسوسه شیطان😈 و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن ... گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد😒 ... اونقدر قوی که ته دلم می لرزید ... زنگ زدم ایران📱 و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ... اول که فکر کرد برای دیدار میام ... خیلی خوشحال شد😄 ... اما وقتی فهمید برای همیشه است ... حالت صداش تغییر کرد ... توضیح برام سخت بود ... - چرا مادر؟😖 ... اتفاقی افتاده؟ ... - اتفاق که نمیشه گفت ... اما شرایط برای من مناسب نیست ... منم تصمیم گرفتم برگردم ... خدا برای من، شیرین تر از خرماست😌 ... - اما علی که گفت ... پریدم وسط حرفش ... بغض گلوم رو گرفت😢 ... - من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ... فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم😩 ... بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم ... گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی کشیدم ... من، تک و تنها ... له شدم😭 ... توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم ... دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست ... چه می کنم ... و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم... چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم😖 ... - چطور تونستی بگی تک و تنها ... اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ... فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟😤 ... غرق در افکار مختلف ... داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد ☎️... دکتر دایسون ... رئیس تیم جراحی عمومی بود ... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه ... دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده😱 ... برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد😊 ... اما یه چیزی ته دلم می گفت ... اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه ... و حق، با حس دوم بود😒 ...