eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
135 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
382 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️علامه طباطبایی ره: 😡گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می‌اندازد. ▶️ @Menbarvaezin
✅پاک سازی بدن از طریق وضو ✍ یک راه کم تر شناخته شده، جهت پاک سازی بدن، دائم الوضو بودن است. خصوصا اگر با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم قبل از انجام وضو همراه باشد. در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام در ثواب شروع وضو با بسم الله آمده است: و اگر گفت بسم الله در آغاز وضویش، باعث پاک شدن همه اعضا از گناهان می شود. 📚 تفسیر امام حسن عسکری(ع)، ص 521 حضرت امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام می فرماید: هر کس وضو بگیرد و نام خدا را ذکر کند ( بسم الله الرحمن الرحیم بگوید. )، تمام بدنش پاک می شود و این وضو تا وضو [ ی بعد ]، خود کفاره گناهان میان دو وضو است و هر کس بسم الله نگوید، فقط اندام هایی که آب به آن ها رسید، پاک می شود. 📚 من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 50 @sulook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌨☔️ 💔عــشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق ......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منظور از رفاقت بھ هم رسیدن نیست !!... بلکه باهم🤞🏻 بھ خدا رسیدنھ 👈فقط ۱۸ روز مانده تا دومین سالگرد فرمانده دلتنگیم💔
46.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃 من دور از کربلا 🍃شب جمعه من مهمونم کربلا 🎤 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁شب جمعه ✨شبی پر شور و شین است 🍁شب جمعه شب یاد حسین است ✨شب جمعه بده یا رب سعادت 🍁نصیب ما بفرما یک زیارت السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام🌹 🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
غروب گفت: بریم تو باغ ما دور بزنیم. خیلی خوش گذشت. کلی صحبت کرد؛ از جنگ، از شهدا، از انقلاب. حرف هایمان به آینده کشید، به زندگی مان. برگشتیم. سر سفره شام نشسته بودیم. ساعت هشت بود. هنوز لقمه از گلویمان پایین نرفته بود که تلویزیون خبر بدی را اعلام کرد: طی یک بمب گذاری، آقایان رجایی و باهنر، رئیس جمهور و نخست وزیر به شهادت رسیدند. علی آقا همینطور خشکش زد، ما هم. اصلا مانده بودیم یعنی چه؟ چرا؟ این چرای بزرگ جواب داشت، اما در آن حال و وضعیت نمی شد هیچ جوابی برایش پیدا کرد. علی آقا دست از خوردن کشید. بغض کرد. نمی خواست جلوی بقیه گریه کند یا ناراحتی اش را بروز دهد. مرد غرور مردانه اش هیچوقت اجازه نمی دهد کسی اشکش را ببیند. بلند شد و رفت داخل اتاق. من هم نفهمیدم چطور شام خوردم؛ دلم پیش علی آقا بود. همین که داخل اتاق رسیدم، گفت: من باید الان سپاه باشم، حتما بچه ها آماده باش خوردند. تلفن نداشتند که تماس بگیرد و از کم و کِیف اتفاقات بیشتر باخبر شود. گفتم: الان تو این تاریکی ماشین نیست، کل راه رو باید پیاده بری. با این اوضاع احوال، این نامردها به رئیس جمهور و نخست وزیر رحم نکردند، چه برسه به بچه های سپاه. نرو، بمون صبح زود برو. نگذاشتم برود. ماند. این هم از قصه دومین شب ماندمان با هم که پر شد از غم از دست دادن شهیدان رجایی و باهنر.
صبح زود، وقتی می خواستیم بریم خانه، راننده یکی از فامیل های علی آقا بود، گفت: دیشب دو سه تا غریبه آمدند توی روستای ما؛ پرس و جو می کردند که شما چند نفر سپاهی دارید. به راحتی از بعضی از خانم ها و پیرمرد ها و آدم های روستا این آمار را گرفته بودند. من نگاهی به علی آقا انداختم. چقدر خوب شد که نگذاشتم برود و ماند. همین که رسیدیم یک تاکسی سرویس گرفت و رفت سپاه. من هم برگشتم خانه و به هر کدام از دوستانم که فکر می کردم خبری از جریان ترور شهید رجایی و باهنر داشته باشند، تماس گرفتم. با خبر شدم قرار است از میدان هلال احمر بابل یک راهپیمایی برگزار شود. گفتم: می آیم. قرار گذاشتم تا آنها را ببینم. سریع لباسم را عوض کردم و خودم را رساندم میدان هلال احمر بابل. یک سری از سپاه راهپیمایی را شروع کرده بودند و خودشان را به ما رساندند. مقابل تظاهرات یک طرف پارچه سفیدی را که روی آن شعار نوشته بود، گرفتم. وقتی به باغ فردوس رسیدیم، علی آقا را دیدم که داخل ماشین نشسته اند و مواظب اوضاع و احوال هستند. فقط لبخندی زد و رویش را برگرداند. فهمیدم چقدر خوشحال شد که مقابل تظاهر کنندگان ایستاده ام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍀💚دیشب همسرم جلوی خانوادش به من، بی احترامی کرد. منم ناراحت شدم. 💚🍀💚تو راه برگشت تو ماشین بهش گفتم: 💚🍀💚خودتو بذار جای من. من بهت تو جمع خانواده ام،تا به حال بی احترامی کردم؟ 💚🍀💚 اگه من این کار رو کرده بودم تو ناراحت میشدی؟ تو که بی احترامی کنی، بقیه هم یاد میگیرن. 💚🍀💚همسرم هیچی نگفت. منم ساکت بودم و ناراحت و حتی دلم میخواست سرش داد بزنم. ولی یهویی به خودم گفتم: این همونه که از صبح تا شب، دعاش میکنی، تو دلت قربون صدقه ش میریاا. 💚🍀💚برای همین وسط سکوت طولانی و عصبانیت، لبخندی بهش زدم....... اونم یهو بی مقدمه گفت: ببخشید عزیزم! 💚🍀💚 منم شاد و شنگـول شدم ودیگه به روش نیاوردم. اخه میدونین مردا یه جور غرور خاصی دارن. براشون سخته عذرخواهی. 💚🍀💚 برای من مهم بود متوجه اشتباهش شده تا دفعه ی بعدی در کار نباشه که خب به هدفم رسیدم. 💚🍀💚 کسی که عذرخواهی میکنه حتما قلب بزرگی داره و اونی که می بخشه قلب بزرگتر 💚🍀💚در همه حال سعی کنیم حرمت ها رو حفظ کنیم ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ ‎‌‌‌‌‌
۲۶ آذر ۱۴۰۰ فقط ۱۷ روز مانده تا دومین سالگرد فرمانده دلتنگیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه تنهاترین یار حیدر است او بجای مرتضی پشت در است تا شنیدند پشت در صدای فاطمه نامردان حمله بردند سوی او بی واهمه چوبه در را شکستند با لگد شرمشان باد تاقیامت تا ابد تا افتاد زهرا بر روی زمین با طناب بستنند دستان امیر المومنین پیش مولا شد جسارت بر همسرش پیش زهرا طناب انداختند بر گردنش می بردند سوی مسجد علی را کشان کشان می دوید دنبال حیدر زهرا خون فشان او می رفت و از سینه اش خون می چکید ناگهان از را ه قنفذ سر رسید دست برد بر غلاف شمشیر آن نانجیب فاصله افتاد بین محبوب و حبیب دست زهرا همچو پهلویش شکست ای امان از دست نامردان پست
AUD-20211211-WA0011.mp3
6.44M
👆 دوره خانواده فاطمی« اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ » 🎤سخنران خانم دکتر رضوانی مدیر گروه روانشناسی بنت الهدی( دکترای روانشناسی تربیتی)
مداحی_آنلاین_کجایند_فاطمیون_استاد_عالی.mp3
1.86M
🏴 فاطمیه 🖤کجایند فاطمیون؟ 🏴سخنرانی بسیار شنیدنی حجت الاسلام عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خطبه فدکیه1.m4a
4.52M
🖤شرح کوتاهی بر خطبه ی فدکیه🖤 🍃 فایل صوتی * سرکار خانم درویشی
4_5898005221518346771.mp3
6.99M
🏴 🦋ویژه ایام فاطمیه🦋🏴 ⚡️ بسیار شنیده‌ایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها باشیم... - مگر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها برای امامش چه کرد؟ - منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمی‌دانیم؟ سلام‌الله‌علیها. 🏴🦋🏴
41.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👧🏻 تربیت دختران 👤 خانم دکتر نمونه کار و شیوه تبلیغی جدید همراه با نوآوری وخلاقیت @women92 https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 🍃 🔖چه گوشتی بخوریم؟ چگونه بپزیم؟ همراه چه چیزهایی؟ 🎥دکتر ابراهیم خادم (متخصص طب سنتی ایرانی) ♦️لطفا انتشار بدهید👌 🍃 🌸🍃 🆔 @golavishecom | گل آویشه
کم کم علاقه به هم را کامل تر و خاص تر می فهمیدیم؛ دلمان برای همدیگر تنگ می شد. مدام منتظر علی آقا بودم که زنگ بزند؛ می شناختم چطور زنگ می زند. منتظر فرصت بودم که یا او بیاید و یا من بروم خانه شان. بعضی اوقات تحمل این دوست داشتن، قابل تحمل نبود. گاهی سر سفره ناهار یا شام که می نشستیم، اصلا دلمان نمی خواست غذا بخوریم؛ او می گفت من اشتها ندارم، من هم می گفتم اشتها ندارم. به هم دیگر نگاه می کردیم و سیر می شدیم. دلتنگی ها بود. دوره نامزدی، همین دلتنگی هایش را برای آدم به یادگار می گذارد. می گفت: می دونی من یک شب آمدم خانه تان! -یعنی چی؟ چرا در نزدی؟ -بابا دیر وقت بود. به زبان محلی خودمان گفت: مثلا اومده بودم نُومزه بازی. من که تازه این کلمه را شنیده بودم، گفتم: یعنی چی؟ گفت در روستا چون خانواده ها تا زمان عروسی، به عروس و داماد اجازه نمی دهند با هم باشند، پسر ها یواشکی می روند و پشت دیوار یا جایی قرار می گذارند و با نامزدشان صحبت می کنند. گاهی هم از دیوار می رفتند بالا و آن طرف دیوار پیش نامزدشان می ماندند. خانواده دختر تا قبل از عروسی اجازه نمی دادند که داماد بدون حضور خودشان و در غیر از جمع مهمانی، همسر عقدی اش را ببیند؛ داماد هم در قبالش این رفتار را می کرد. اگر هم کسی می فهمید، به طنز می گرفت. گرچه گاهی دعواهایی هم می شد، اما بیشتر جنبه شیرینی و تلاش برای به دست آوردن همسر آینده را داشت.
به علی آقا گفتم: یعنی چی اومده بودم؟ -یک شب، دو ساعت تو سپاه استراحت بودیم و باید می خوابیدیم. دلم برات تنگ شد، گفتم بیام ببینمت. از یکی از بچه ها موتورش را قرض گرفتم و راه افتادم، آمدم خانه تان. ساعت دو صبح بود. از خوابم زدم. کنار دیوار خانه تان ایستادم. یک نگاهی به خانه تان کردم. به خودم گفتم: حالا که همه خوابند، نه با ساره قرار گذاشتم، نه تلفن زدم که چه ساعتی میام. به کوچه و خیابان نگاه کردم؛ گفتم اگر از دیوار بپرم تو و یک دفعه سر و صدا کنند و بگویند آی دزد، چه کار کنم؟ شروع کرد به شعر خواندن: دلم هوس یار کرد و یار در خواب ناز است. چند بیتی خواند. گفتم: آخه تو نه با من قرار گذاشتی، نه خبر دادی. خندیدم و گفتم: آخه این چه مدل نامزد بازیه؟! خندید و خندیدم. گفتم: اصلا به من گفتی من کشیکم؟ -نه! -خب! پس من باید از کجا می دونستم تو پشت در یا دیواری؟ فکرش را که می کردم کلی هیجان انگیز بود. یواشکی، دور از چشم با غیرت بابا، می رفتم در را باز می کردم و علی آقا را می دیدم. -آره دیگه، باهات قرار نگذاشته بودم و از خیرش گذشتم و دوباره برگشتم سپاه. و باز خندید و خندیدم. اهل رعایت هم بود، می گفت: کارم شده دو ریالی پیدا کردن. آن وقت ها کیوسک های زرد تلفن دو ریالی بود. نمی خواست از تلفن بیت المال استفاده کند. از این و آن دو ریالی می گرفت یا از مغازه دار ها سکه می گرفت و به خانه مان زنگ می زد.