eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا خیلی راحت می بخشه مخصوصا امشبـــــــــــــ که شب اول ماه رجبه💚 👈جا نمونی!! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 🎥 | مرد یقین 🍃🌹🍃 🌺 روایت از دستگیری امام خمینی (ره) توسط ساواک.
این زمان به ما خیلی خوش گذشت. هر جا می رفتیم، هدیه می گرفتیم. از آن هدیه و پول ها کمی پس انداز کردیم و مقداری خرید برای خانه انجام دادیم. آن مقدار پول باقی مانده از پول سپاه هم بود. گاهی مقداری از حقوقش را با خودش می برد، می گفت: ساره! رضایت داشته باش. گاهی بسیجی ها را جمع می کنم، می برم اهواز و ناهار یا بستنی مهمانشان می کنم تا کمی روحیه شان عوض شود و حداقل یک غذای خوب خورده باشند. من خرج خاصی نداشتم. خانه مادرم بود. علی آقا هم که از جبهه می آمد، مدام به مهمانی می رفتیم. من هنوز سن و سالی نداشتم و یک دختر دبیرستانی بودم که ازدواج کرده بود، مثل زن های با تجربه دنبال خرید و این مسائل نبودم. هر چه بود، کافی بود و نیازی نمی دیدم. دوستان آن چنانی هم نداشتم که بخواهم بروم خرید و یا دور هم نشینی. روز هشتم یا نهم بازگشت علی آقا بود که از سپاه با تلفن صاحب خانه تماس گرفتند و گفتند: آقای خداداد تشریف بیاورید از اهواز برایتان تلگراف رسیده. علی آقا سریع لباس پوشید و رفت سپاه. یکی دو ساعت بعد برگشت و گفت: تلگراف زدند برام. دیدم یک برگه دستش است و رویش نوشته: فوری فوری فوری. گفتم: تو که هنوز مرخصی ات تمام نشده! -من باید برم، ابوعمار تنهاست. فرمانده علی آقا ابوعمار بود. بهشهری بود. از او خیلی تعریف می کرد؛ می گفت: یک آدم خیلی با شخصیت و با کلاسی هست ابوعمار. ما چون بچه روستاییم شاید گاهی کارهای نسنجیده ای می کنیم، اما اون بچه شهره، تمام حرکات و رفتارهاش دقیقه و خیلی با کلاس با نیرو ها برخورد می کنه.
خیلی ابوعمار را دوست داشت. می خواست هر طور شده خودش را به شخصیت او نزدیک کند. وقتی دیدم رفتنی شده و بی قرار است، از جا بلند شدم، لباس هایش را اتو کردم و ساکش را آماده کردم. وقت خداحافظی گفت: دعا کن ساره، ما کار مهمی داریم. بعد ها فهمیدم آن کار مهم، فتح خرمشهر بود. خیلی عادی و بدون ناراحتی، بر خلاف دفعه های قبل، خداحافظی کردم و فقط گفتم: علی جان! رفتی از خودت خبر بده، نامه بده. من را بی خبر نذار. -این دفعه زود میام. خیلی طول نمی کشه. وقتی رفت، سه ساعت بعد وسایل و کتاب هایم را جمع کردم و رفتم خانه مادرم. نزدیک سوم خرداد و آزادی خرمشهر بود و من امتحان خرداد ماه را باید می دادم. بی خیال نبودم. ناراحت بودم، اما خیلی مثل قبل بی تابی نمی کردم. تازه امتحان اولمان را داده بودیم که خرمشهر آزاد شد. من اصلا برای امتحان های خرداد ماه نخوانده بودم و باید خودم را آماده می کردم. یکی دو شب کتاب ها را گذاشتم جلوی چشمم، اما حوصله مطالعه کردن نداشتم. یکی دو تا امتحان اول را دادم، ولی دیدم اصلا جالب نشد. از طرف دیگر در روزهای امتحان دوستم عفت زایمان کرد. نبود علی آقا، زایمان دوست صمیمی ام و بی حوصله بودن در مطالعه، باعث شد دیگر به امتحان فکر نکنم.
📸اعمال روز اول ماه رجب به همراه اعمال مشترک ماه رجب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیلة الرغائب سخنرانی علامه حسن‌زاده آملی 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 عطر سیب حرمت می وزد از سمت عراق شب جمعه است دلم باز هوایی شده است...
ناگهانی رفتن علی آقا، هر چند وقت یک بار به ذهنم می آمد و نگرانم می کرد و دلشوره ای که نمی دانستم از کجاست را به دلم می ریخت. یک روز که از امتحان و مدرسه به خانه آمدم، حالت تهوع داشتم. مامان تا این حالتم را دید، شصتش خبردار شد و گفت: ساره! تو بارداری! چیزی شبیه نگرانی همراه با شادمانی بعد حرف مادرم به جانم افتاد. صبح فردا، سریع رفتم به آزمایشگاه پزشکی مهر بابل، کارمندان و پزشکش از بچه های جبهه ای و مؤمن بودند. جواب آزمایشم مثبت بود. از خوشحالی برگه را به دستم گرفتم و از پله های بلند آزمایشگاه آمدم پایین و بعد با وسواس خاصی گذاشتم داخل کیفم و برگشتم خانه. همین که قضیه را به مادرم می گفتم، پدر و برادرها و خواهرها، همه متوجه شدند. صبح فردا تلویزیون، رادیو و مردم، از خوشحالی نمی دانستند چه کار کنند. شیرینی پخش می کردند. شیشه پاک کن ماشین ها را دستمال کاغذی سفید چسبانده بودند. من هم آمده بودم بیرون تا با مردم پیروزی خرمشهر را جشن بگیرم. تازه فهمیدم ناگهانی رفتن علی آقا برای چه بود. خوشحال بودم که این همه دوری او را تحمل کرده ام، نتیجه داد. از طرف دیگر به خودم می گفتم: اگر در عملیات شهید شده باشد چه؟ من باید بچه ام را تنهایی بزرگ کنم؟ بابا را فرستادم سپاه. به برادرشوهرم زنگ زدم؛ باید از زنده بودن علی آقا با خبر می شدم، اما هیچکس از او خبری نداشت. می دانستم تماس نمی گیرد. شاید نامه ای از او برسد، اما هیچ نامه ای از او نرسید. من نگران و چشم انتظار، فقط امتحان های خرداد را در جلسه می نشستم، در شادی آزادی خرمشهر با مردم شرکت می کردم و با کودکی که همراهم بود، صحبت کردن را تمرین می کردم، بی آنکه بدانم آینده ام چیست.
(فصل نهم) دو هفته سخت با بی خبری گذشت. بالاخره علی آقا با خوشحالی پیروزی برگشت. چه قدر همه از دیدنش خوشحال شدیم و به او افتخار کردیم. علی آقا رو به من گفت: سلام. خوبی ساره؟ چه خبر؟ دلم می خواست بزرگ ترین خبر زندگی مان را به او بدهم، ولی نتوانستم آن خبر خوب که پدر شدنش بود را به او بگویم؛ خجالت کشیدم بگویم. از طرفی نمی خواستم خبر به آن خوبی را مفت و مجانی بگذارم کف دستش. طبق روال، کمی با خانواده هایمان بودیم و رفتیم خانه مان. تمام این مدت نقشه می کشیدم که قضیه بارداری ام را چگونه بگویم. می دانستم پدر شدن برای علی آقا خیلی مهم است. با خودم می گفتم: باید فرصتی بسازم تا غافلگیرش کنم. تنها مدرک همان جواب آزمایشگاه بود. به ذهنم رسید آن را جایی بگذارم که خودش ببیند. کاغذ آزمایش را گذاشتم روی میز، دیدم از کنارش گذشت و توجه نکرد؛ گفتم شاید وقتی صبح می رود مقابل آینه تا موهایش را شانه کند، ببیند و شاید باز توجه نکند. کاغذ آزمایش را برداشتم و گذاشتم روی میز چایی مان. صبح شد. صبحانه که می خوردیم، برگه آزمایش درست جلوی دستش بود. برداشت. یک لحظه لبخند زدم. نگاهی به برگه کرد و بی توجه گذاشت سر جایش. همینطور زیرچشمی نگاهش می کردم، به خودم گفتم: چرا باز نکرد؟ چرا نگاه نکرد؟ حس کردم اصلا برایش مهم نیست. نتواستم طاقت بیاورم و حرفی نزنم، گفتم: اون چیه؟ اشاره به برگه آزمایش کردم. گفت: نمی دونم، شما گذاشتی. -خب بخونین بینین چیه دیگه! صورت جدی ام را که دید، گفت: ای کلک! چیه؟ باز چی شده؟ همینطور که این کلمات را می گفت، کاغذ را گرفت و باز کرد. هی نگاه به جواب آزمایش کرد، دقت کرد، چیزی متوجه نشد. آخر جواب به انگلیسی نوشته شده بود و هیچ کلمه فارسی در آن نبود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر مطهر شهید در فکه در روز ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ 🔺 قمقمه این شهید بعد از گذشت ۴۰ سال هنوز پر از آب است 🌷 يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 🛑🎥 مراسم تشییع پیکر آیت الله صافی گلپایگانی امروز در نجف اشرف برگزار شد 🕌 تازه‌های را اینجا ببینید http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c اولین و بزرگترین کانال قمی‌ها☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای اعتراف شاه شاه در این ویدیو مستند اعتراف می کند به جای اینکه خادم ملت ایران باشد و برای پیشرفت ایران گام بردارد مامور و حافظ منافع آمریکا در ایران بوده است اما هنوز عده ای فریب خورده، برای دفاع از شاه و پدرش حرفهای غیر خود شاه را می زنند برخی که حتی استاد دانشگاه هم هستند در این دفاع کورکورانه نقش موثری در توجیه رفتار و گفتار شاه ایفا می کنند هرچند باید گفت برای دفاع از شاه و خاندان پهلوی کورکورانه اقدام نکنید همه چیز در مورد اقدامات شاه در تاریخ ثبت شده است حتی تصاویر تلویزیونی مستند وجود دارد منطقی ترین راه در دفاع از عملکرد شاه ملعون مستند کردن گفتار به سخنان و دستورات شاه است نه پروپاگاندای رسانه ای و غوغا سالارانی که منافعشان با سقوط شاه از دست رفت ایران درحالی که از کمبود برق و گاز و بهداشت و فقدان آب آشامیدنی در کل کشور رنج می برد و تنها یک درصد از روستاهای ایران دارای برق بودند شاه به فکر حفظ منافع آمریکا بود عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه رژیم سفاک پهلوی در سال ۵۳‌ در کتاب خاطراتش نوشته است شاه مبلغ یک میلیون پوند در سال 53 به دولت بریتانیا هدیه داد همچنین پانص
*🔴رژیم پهلوی درآینه‌ی اعداد،ارقام و واقعیت‌ها...* 💥 علت‌اینکه بعضی‌ها گمان‌می‌کنند در دوران پهلوی ارزانی بوده،اینست که : قدیمی‌ها نرخهای زمان شاه را برای جوانان نقل می‌کنند ولی از درآمدهای آن زمان صحبتی نمی‌کنند . 🤭 تا جوانان با مقایسه‌ی این زمان با زمان شاه با یک محاسبه‌ی ساده، متوجه شوند که چه زمانی قدرت خرید مردم بالاتر بوده ‌است. 💢 حالا جهت‌اطلاع جوانان به چند نمونه اشاره می‌کنم: *1⃣خرید خودرو:* سال ۱۳۴۹ که پیکان ۱۸ هزارتومان بود حقوق یک کارمند رسمی در ماه ۲۰۰ تک تومانی یعنی دو هزار ریال بود. اگر می‌خواست پیکان بخرد باید حقوق ۹۰ ماه یعنی ۷/۵ سالش را پرداخت میکرد.😨 و یا یک مدیر دبیرستان که حقوقش ۵۰۰ تک تومانی و خیلی هم بالا و عالی بود باید حقوق ۳۶ ماهش را بابت خرید پیکانی که نه کولر داشت، نه هیدرولیک بود و نه ترمزش ضد قفل بود، پرداخت می‌کرد.😲 اهالی یک روستا با ۳۰ خانوار، با مشارکت هم توانسته بودند یک نیسان دست دوم! به قیمت ۱۵ هزار تومان آنهم قسطی بخرند،تا بتوانند با هم به شهر نزدیک خود بروند و شیر و لبنیات بفروشند و مایحتاج خود را خرید کنند.!!! 😨 ولی امروز عمده روستائیان خود صاحب یک نیسان یا ماشین دیگر هستند.!!!!😂 در آن زمان سالانه، کلاً ۳ هزار پیکان در کشور تولید می‌شد که آنهم به سختی فروخته می‌شد چون مردم توان خرید نداشتند... 😔 اما الان سالانه حدود ۱ میلیون *(حدود ۳۵۰ برابر زمان شاه)* انواع خودرو تولید می‌شود و برای خرید آنها به علت کمبود تولید و قدرت بالای خرید مردم، صف و نوبت است!!🤔 *2⃣قیمت دلار:* سال ۱۳۵۰، هر دلار آمریکا به قیمت آزاد ۱۰۵ ریال فروخته می‌شد. کارمندی که حقوق ماهیانه‌اش ۲۰۰ تک تومانی بود می‌توانست با حقوق ماهانه‌اش تقریباً *۲۰ دلار* بخرد.😨 الآن یک کارگری که حداقل دستمزد را می‌گیرد می تواند با دستمزد یک ماهش *۱۲۰ دلار* ۲۵هزارتومانی بخرد. ضمن اینکه قیمت دلار، تنها شاخص اقتصادی نیست و در کنار آن شاخص توسعه انسانی، کاهش فقر ، ارتقاء بهداشت و سلامت عمومی و... هم هست که همگی رشدچشمگیری داشته اند. 🟤 مثلاً در سالِ ۱۳۵۰ دستمزد روزانه‌ی یک کارگر در شهری مثل فردوس در خراسان جنوبی ۲۵ تا ۳۰ ریال بود . یعنی یک کارگر اگر سه روز و نیم کار می‌کرد می‌توانست *۱ دلار* بخرد. در حالی که امروز همان کارگر در شهر فردوس دستمزدش ۲۰۰ هزارتومان است و با سه روز و نیم کار می تواند *۲۸ دلار* ۲۵هزار تومانی بخرد!🤔 *3⃣اقلام مصرفی:* 🔵 زمان شاه یک حلب ۴/۵ کیلویی روغن نباتی ۲۹ تک تومانی قیمت داشت و کارگری که مزد روزانه اش درسال ۵۴ ، ۵۰ ریال بود تقریباً مزد ۶ روزش را می‌بایست بابت *۱ حلب روغن ۴/۵ کیلویی* پرداخت می‌کرد.😲 در حالی که امروز یک کارگر ساده با ۶ روز کارش می تواند بیش از *۱۰ حلب روغن ۴/۵ کیلویی* ۱۲۰ هزار تومانی بخرد. 🟠 سال ۵۴ مرغ منجمد کیلویی ۱۰۵ ریال فروخته می‌شد و مزد کارگر در شهر فردوس ۶۰ تا ۷۰ ریال بود. یعنی اگر یک کارگر تمام مزد روزش را می‌پرداخت نهایتاً *۶۷۰ گرم مرغ* خریداری می کرد.🤔 در حالی که امروز با دستمزد روزانه ۲۰۰ هزارتومانی‌اش و با گرانی شدید مرغ قریب *۵ کیلوگرم مرغ* می‌تواند بخرد. ❇️ سال ۵۴ قیمت یک موتور سیکلت یاماها ۱۰۰ خارجی ۵۶۰۰ تومان بود . کارمندی که حقوقش عالی بود یعنی ماهانه ۵۰۰ تومان می‌گرفت اگر می‌خواست موتور بخرد می‌بایست تقریبا حقوق یکسالش را پرداخت می‌کرد.😲 و اگر یک کارگر با مزد روزانه ۶ تومانی‌اش می‌خواست موتور بخرد می‌بایست *مزد ۹۳۴ روز کار* یعنی ۲/۵ سالش را پرداخت می‌کرد. 🤔 در حالی که امروز می تواند با ۵ ماه کار یعنی *مزد ۱۵۰ روز کار* یک موتورسیکلت ۱۲۵ بخرد. ✅ در زمان شاهِ خائنِ فراری نان سنگک ۵ ریال بود . کارگری که در روز ۶ تک تومانی مزد میگرفت *میتوانست ۱۲ عدد نان سنگک* بخرد. همین بود که مردم حاشیه شهرها و حلبی آبادها نان خوردن نیز نداشتند.!!!! 😨 ولی امروز کارگر با مزد یک روزش *می تواند بیش از ۶۰ عدد نان سنگک* ۳هزارتومانی بخرد. *4⃣خدمات عمومی:* 🔹 در طول ۵۷ سال حکومت پهلوی‌ها، کل شهر فردوس ۳۲۰ شماره تلفن هندلیِ غیر خودکار داشت . و بجز دو بخش سرایان و بُشرویه که هرکدام ۳ یا ۴ خط تلفن هندلی داشتند، در کل روستاهای استان خراسانِ بزرگ فقط ۳۱ روستا دارای یک خط تلفن برای تماس عموم مردم بودند😯 در حالیکه از ابتدای انقلاب تا سال ۶۴ یعنی در عرض ۶ سال، همین فردوس به برکت انقلاب اسلامی دارای ۲ هزار شماره تلفن خودکار گردید . و در سال ۷۴ بالغ بر ۹۵% روستاهای فردوس دارای تلفن خودکار خانگی شدند. ⬅️ کل شهر مشهد در ۵۷ سال حکومت پهلوی‌های خائن، ۴۱۰۰۰ شماره تلفن داشت . که درسال ۷۴ یعنی در عرض ۱۶ سال ۱۹۴/۰۰۰ شماره‌ی جدید به مردم واگذار شد . امروز کار به جایی رسیده است که هر کس به خط تلفن نیاز داشته باشد با مراجعه به مخابر
ات آن را برای هرجای شهر که بخواهد، دریافت می‌کند. 🟤 در زمان شاه فراری از برق سراسری و آب لوله کشی و راه آسفالته در روستاها خبری نبود و این یعنی انواع گرفتاری‌ها و عقب‌ماندگی‌ها و نیز شیوع انواع بیماری ها بین مردم و... 😨 اگر وضع مالی‌ات خوب بود، تازه می توانستی به پزشک هندی، پاکستانی و بنگلادشی مراجعه کنی!!!😲 *5⃣صدا و سیما:* ❇️ در زمان شاهِ انگلیسی کل ایران فقط یک شبکه‌ و در سالهای آخر حکومتش دو شبکه تلویزیونی داشت که آنهم ساعت ۴ بعد از ظهر شروع و ۱۱/۵ شب تمام می‌شد.🤔 در حالی که بعد از انقلاب و تا امروز تعداد شبکه‌های تلویزیونی چنان زیاد و شبانه روزی شده که بسیاری از مردم برخی از شبکه را نمی شناسند!😂 *6️⃣ وضعیت دانشگاه و دانشجو:* 🔹 در زمان شاه ملعون دانشگاه فقط در مراکز معدودی از استانها دائر بود و در هیچ شهر کوچک و بزرگ دیگری دانشگاه وجود نداشت. تعداد دانشجویان سراسر کشور به ۵۰/۰۰۰ نفر نمی‌رسید 🔵 در حالی که امروز بیش از ۵۰ دانشگاه دولتی در سراسر کشور و دانشگاه آزاد اسلامی با حدود ۱۴۰ واحد دانشگاهی در داخل و بیش از ۱۰ واحد دانشگاهی بین المللی در سایر کشور ها مشغول فعالیت هستند. ✅ قریب ۴/۰۰۰/۰۰۰ دانشجوی دختر و پسر در مقاطع کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا و فوق دکترا در این دانشگاه‌ها اشتغال به تحصیل دارند . یعنی قریب ۸۰ برابر زمان پهلوی وطن فروش! 👏 💢 در زمان شاهِ فاسدِ پهلوی جوّ مدارس و دانشگاه‌ها‌ بگونه‌ای بود که‌بی‌حجابی را تشویق و حجاب را تحقیر و مذمّت می کردند. لذا دختران اکثراً و به اجبارِ محیط، بی‌حجاب‌ به‌ مدارس‌ و دانشگاه‌ها می‌رفتند و بسیاری از دختران ایرانی که استطاعت مخارج تحصیل را نیز داشتند، بخاطر همین اجبار، از تحصیل محروم بودند...😔 *منبع: آرشیو روزنامه‌های دوره پهلوی از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷* *☘️💫🍀💫🍀💫☘️💫*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همچین دانش آموزانی باشید😂🤣 پیشنهاد میکنم حتما نگاه کنید💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا