11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرانجام روز مصیبت عُظمی تمام شد. کمکم شب فرا رسید، آتشِ خیمهها رو به خاموشی رفت و این حیوانصفتانِ رذل، دست از غارت و آزار خیامِ بیپناه حسین برداشتند و تو ماندی و یک دنیا درد…
یک دنیا مصیبت که نمیدانی از رسیدگی به کدامشان شروع کنی؛ نازدانهای که زخم گوشهای بیگوشوارهاش بیتابش کرده را آرام کنی یا پسربچهای که دست و پای کوچکش در میان شعلههای آتش سوخته را تیمار یا مادری که در این محشرِ کبری به دنبال طفل گمشدهاش میگردد را یاری کنی.
بالاخره با سختی فراوان، زنان و کودکان را آرام و در سایهٔ تنهاخیمهٔ پابرجا و نیمسوخته، جمع میکنی. شب به نیمه میرسد و اوضاع اندکی آرامتر میشود و تو سرانجام پس از روزی سراسر التهاب، کنج خلوتی برای نشستن و چارهاندیشی پیدا میکنی، زیرا تو خوب میدانی که این آرامش ماندنی نیست؛ مقدمهای است برای طوفانهای سهمگین پیشِ رو... خوب میدانی که باید صبوری کنی، چرا که اکنون تو تنها عمود خیام بیپناه حسینی.
آری! باید طاقت بیاوری تا این زنان و کودکان داغدار که تمام چشم امیدشان به توست، لااقل زنده به شهرشان بازگردند. باید طاقت بیاوری تا خونهای به ناحق ریختهٔ حسین و یارانش بیثمر نماند. باید طاقت بیاوری، چرا که از امروز، دوام اسلام به تو بستگی دارد.
پس صبور باش دخت باصلابت علی! صبور باش سنگ صبور حسن! صبور باش یاور همیشگی حسین! صبور باش و دل قوی دار که روزی مَردی از نسل حسین قیام میکند و انتقام این خونهای به ناحق ریخته شده و حقهای غصبشدهٔ خاندانت را میگیرد. صبور باش و در نماز شبت برای ظهور نهمین فرزند حسین دعا کن.
#روضه_ای_به_روایت_شعر
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد…
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد…
وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد…
ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد
انگار صدای مادری دلخسته میرسید
آری صدای گریهی زهرا گرفت و بعد
همراه آن صدا تمامیِّ کودکان
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد
هر کس که زنده بود از اهل خیام تو
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد
دور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل