فریب داشته های مادی و معنوی را نخوردن
مرحوم علامه طباطبائی در این رابطه میفرماید :
چون حساب تقوا تنها به دست خداست، هیچ کس نمیتواند با ملاک تقوا بر دیگران بزرگی بفروشد، به همین جهت هیچ فخری برای احدی بر احدی نیست برای اینکه اگر کسی بخواهد به امور مادی و دنیوی بر دیگران فخر کند [ نمی داند] که امور دنیوی فخر ندارد و قدر و منزلت تنها از آن دین است و اگر بخواهد با امور اخروی فخر بفروشد [ توجه ندارد] که آن هم به دست خدای سبحان است و به قول شاعر:
کس نمی داند در این بحر عمیق
سنگریزه قرب دارد یا عقیق
پس دیگر چیزی که انسان با آن [بتواند] فخر بفروشد باقی نمی ماند و انسان که دارای نعمت ملک و سلطنت است از نظر یک مسلمان نه تنها افتخاری ندارد، بلکه بارش سنگین تر و زندگی اش تلخ تر است؛ بله اگر از عهده این بار سنگین برآید و ملازم عدالت و تقوا باشد البته نزد پروردگارش اجری عظیم تر از دیگران دارد و خــدا ثواب بیشتری به او می دهد.
ساحل بقا ص 458
فاطمه سلام الله علیها بانوی عالمین
#کجای_قصۀ_ظهوری ؟! 1⃣ قسمت اول 📆 سلام جان برادر! امیدوارم توی این روزهای پاییزی حال دلت خوب باشه
#کجای_قصۀ_ظهوری ؟!
3⃣ قسمت سوم
هنوز چشام گرمِ خواب نشده بود که سلام کرد. اونم چه سلامی! گرم و صمیمی. پشت پلکهای بستم انگار میدیدمش، حسش میکردم. سلامش، گرمم کرد. سلامش جوری بود که دوست داشتم سکوت کنم و چشامو باز نکنم، دوست داشتم فکر کنه نشنیدم، بازم سلام بده. اونم با تُنِ صدای مردونه و محکم، از جنس اون صداهایی که جون میده واسه دوبلور شدن. آروم چشامو باز کردم.
روبهروم ایستاده بود. با لباس خاکی مخصوص بچههای جنگ، با چفیه و یک لبخند خوشگل تودلبرو که به اون صورت مهربون و محاسن خوشگل میومد.
نمیدونم چرا دست و پامو گم نکردم، چرا هول نشدم. اینجور موقعها، اگه سر و کلهٔ یکی پیدا بشه، معمولاً سریع پا میشم و کلی رنگبهرنگ میشم و سریع عذرخواهی میکنم و میگم: ببخشین تو رو خدا، بیادبیه جلو شما، دراز کشیدم.
اما این خودیه، ساده و بیتکلف، مثل رفقای هیأت که آدم شوخی و جدیشون رو هیچوقت نمیفهمه، توی روضه داد میزنن و بعدش کلی بگو و بخند داریم.
آروم سرجام نشستم. با یه لبخند ملایم، سلام دادم. برعکس همیشه که اگه یهویی بلند بشم، سردرد و سرگیجه میاد سراغم، اما الان احساس کِرختی نمیکردم. نمیدونم چرا نپرسیدم: ببخشید شما؟!
اصلاً به ذهنم خطور نکرد این کیه، اینجا توی اتاق خوابم، چیکار میکنه، اونم نصف شب! البته نصفشبو مطمئن نیستم، چون همهجا روشنه، یه نور ملایم و یکدست…
گرم و صمیمی میگه: هنوز که خوابی سیّد! نمیخوای پاشی؟! پاشو، کلّی کار داریم اخوی!
خمیازه ریزی کشیدمو گفتم: کجا به سلامتی؟ مگه قراره جایی بریم؟!
دونههای تسبیح از لای انگشتاش لیز میخورن و نگام رو انگشتر عقیقش میمونه که میگه: اگه زودتر پاشی، تو راه واست میگم…
🗣 ادامه دارد...
📖 #داستان_کوتاه
سایه روشن.mp3
7.54M
#داستان_صوتی
این قسمت:
مجازات زیر دستان
عفو و گذشت
به مناسبت ایام #دهه_فجر هر شب یک برش صوتی از داستانهای کتاب "سایه روشن" اثر #حجت_الاسلام_راجی تقدیم میشود.
اعمال روزها و شب های #هفته
آداب ، اعمال ، ادعیه ، استعاذه ، تسبیح و نماز روز #یکشنبه
➡️ 1da.ir/tYO2Vq
هم اکنون میتوانید با کلیک بر روی لینک زیر به آرشیو تقویم نجومی وصل شوید
https://eitaa.com/joinchat/3894346120C80bb50fd15