eitaa logo
برادر شهیدم♡
455 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
4.5هزار ویدیو
112 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷 در عملیات رمضان، بچه‌ها پشت خاکریز زمین‌گیر شده بودند . پنجاه ، شصت نفر در انتهای سمت راست خاکریز نمی‌توانستند سرشان را بالا بیاورند . با ماشین رفتم جلو تا آخر خاکریز ، یک نفر که بغل دستم بود گفت « دیگه تکون نخور، اگه ماشین رو تکون بدی ، سوراخ سوراخش می‌کنن .» روبه‌رو را نگاه کردم . چند تانک عراقی داشتند به خاکریزمان نزدیک می‌شدند . فاصله‌شان هر لحظه کمتر می‌شد ، اولین تانک به سی ، چهل متریمان رسیده بود ، نفسم بند آمده بود ، احساس می‌کردیم چند دقیقه‌ دیگر اسیرمان می‌کنند . بدنم سُست شده بود ، با رنگ پریده منتظر رسیدن عراقی‌ها بودم . با نا امیدی سرم را به طرف انتهای خاکریز چرخاندم . یک مرتبه دیدم یک نفر ، سوار بر یک موتور تریل قرمز رنگ با سرعت زیاد ، گرد و خاک‌ کنان به طرف‌مان می‌آيد بود . از موتور پایین پرید و آرپی‌جی را از دست آرپی‌جی‌زن گرفت و رفت آن‌طرف خاکریز ، روبه‌روی تانک‌ها نشانه رفت ، چند ثانیه بعد گلوله آرپی‌جی روی برجک ، اولین تانک در حال حرکت نشست . تانک در دم آتش گرفت و دودش پیچید توی آسمان منطقه . بعد با فریادهای بلند به نیروها گفت که شروع کنند . بچه‌ها شروع کردند . سوار موتور شد و رفت تا بقیه جاها را سامان بدهد . راوی : شادی روح و 💚الهی بحق زینب کبری (س) اللهم عجل لولیک الفرج💚 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
شهیدی که حاج قاسم همیشه او را با نام کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است. کسی که خیلی وقت‌ها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح دم در خانه حاج قاسم منتظر می ایستاد... حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتی مطمئن میشد حاج‌ قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت. _شهید حسین پورجعفری🌷 ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ایام عید برای عید دیدنی رفته بودیم منزل یکی از اقوام. چند نفر از بچه های فامیل با همدیگر نشسته بودند و هر کدام از آینده و شغلی که دوست داشتند می گفتند؛ یکی میگفت: من دوست دارم پلیس باشم یکی خلبان... نوبت به مجید که رسید من گوش هام رو تیز کردم ببینم چی میگه؟ برام خیلی مهم بود که مجید من چه آرزویی داره. سینه اش رو سپر کرد و گفت: من دوست دارم بزرگ که شدم برم جبهه و شهید بشم. 📚ابوطاها شهید مجید صانعی 🌱 🌷 ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
📌شهید"احمد نیکجو"؛شهید زیبارویی که نذر امام رضا بود 🔸بسیجی شهید احمد نیکجو، رزمنده خوش‌سیمای لشکر ویژه ۲۵ کربلا، در بیست‌وسوم دی‌ماه ۱۳۶۵ و در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید. 🔹او رساله امام خمینی(ره) را حفظ بود و برای رزمندگان کلاس احکام می‌گذاشت؛ به همین خاطر هر وقت بچه‌ها او را می‌دیدند، می‌گفتند: «آیت‌الله احمد نیکجو آمد!» ▪️خواهر شهید می‌گوید:احمد نذر امام رضا(ع) بود. مادرم پیش از او چهار پسر به دنیا آورده بود که هیچ‌کدام زنده نماندند.سرانجام دست به دامن امام رضا(ع) شد و احمد را به ما هدیه داد. این بار احمد ماندگار شد؛ ▫️او به قدری زیبا بود که مثال‌زدنی بود، موهای طلایی داشت و آن‌قدر دلنشین بود که مادرم از ترس چشم‌زخم، کمتر او را از خانه بیرون می‌آورد.تا هفت سال، مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد. وقتی هم او را برای اصلاح مو به سلمانی می‌برد، موهای طلایی‌اش را جمع می‌کرد و کنار می‌گذاشت. پس از گذشت هفت سال، همه آن موها را وزن کرد و برابر با همان وزن، پول آماده کرد و به مشهد برد؛ سپس به رسم شکرگزاری، آن را به ضریح مطهر امام رضا(ع) انداخت. 🔻احمد، نذر امام هشتم بود و سرانجام در راه خدا بال گشود... 🌷 🕊 ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌