خیلی وقتها با هم میرفتیم خرید و فروش محصولات کشاورزی. اصلا قسم نمیخورد. تازه آمده بود توی خرید و فروش که یکی از دوستان به سید گفت: سید جان معامله کردن کار تو نیست! آدمِ خودش رو میخواد، تو اینکاره نیستی! سید از این حرف تعجب کرد. دوستش ادامه داد: راستش تو نمیتونی دروغ بگی، قسم دروغ بخوری! اینجا هم تا وقتی این کارها رو انجام ندی همیشه بازندهای! سید با خنده گفت: داداش مثلا ما مسلمانیم. من ثابت میکنم که میشه بدون دروغ و قسم هم معامله کرد. خدا خودش کمک میکنه که روزی حلال سر سفرههامون ببریم...
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
#سبک_زندگی_شهدا
🔸یکبار سید از کشاورزی بار سیب زمینی خرید، بارش خیلی خوب نبود، فرستاد تهران و برگشت خورد. با قیمت پایینتری بارش را فروخت و مقداری ضرر کرد.
❓گفتم سید چرا موقع خرید دقت نکردی؟
🔸گفت اشکال نداره، خودم میدونستم بارش خیلی خوب نیست، اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالی بود، میشناختمش. آدم زحمتکشی بود. خواستم کمکی به اون بنده خدا کرده باشم. حتی اگر خودمم ضرر کنم، اشکال نداره خدا با ماست. 😊
🔆 حرفهای سید برای ما عجیب بود. اما سید با اعتقاداتش کار میکرد. خیلی اهل دنیا نبود. شاید به خاطر همین کارهاش خیلیها ملامتش میکردند. اما من اثر این رفتارهای سید را توی زندگیاش دیده بودم که چقدر زندگیاش با برکت بود.🌿
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🌷شادی ارواح پاک شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌷 سید با ارتش به سربازی اعزام شد. دوران آموزشیاش را تهران بود. آن دوران مصادف بود با ماه مبارک رمضان. تقریبا سید تمام شبها را از فرمانده اجازه میگرفت و میرفت مراسمات حاج منصور در مسجد ارک. خوشحال بود و میگفت: الحمدلله سی شب ماه مبارک رمضان رفتم از فضای معنوی مسجد ارک استفاده کردم. روی دو تا نکته خیلی تاکید داشت. اخلاص و نماز شب، می گفت من الحمدلله تو سربازی نماز شبم قضا نشد!!
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
💢سید خادم راهیان نور در اردوگاه
شهید درویشی شوش بود.
یک بار قرار بود برای صبحانه چند
صدتا نون تهیه کنه، اما کل شب
مشغول کار بود. نماز صبح رو
که خوند از شدت خستگی همون
جا خوابش برد.
⌚تا به خودمون بیاییم ساعت از ۷
گذشته بود دیگه فرصتی برای تهیه
چندصد تا نون وجود نداشت.
حالا حساب کنید الآن زائرها بیدار
می شوند و صبحانه می خواهند
و ما نان نداریم!
🔸سید حال عجیبی پیدا کرد.
روی یکی از ساختمان های اردوگاه
عکس بزرگی از شهید درویشی بود
رفت جلوی عکس شهید ایستاد،
زیر لب چیزهایی رو زمزمه کرد.
بعد با صدای بلند گفت:
آبرومون رو پیش مهمونات نبر ،
ما رو شرمنده زائرین شهدا نکن.
این حرف رو زد و اومد طرف
آشپزخانه...یه دفعه صدای بوق
اتوبوسی توجهمون رو به سمت درب
ورودی اردوگاه جلب کرد با عجله به سمت
اتوبوس دویدیم.
🗣مسئول کاروان سید رو صدا زد.
بعد درب صندوق اتوبوس رو بالا زد
و گفت:ما دیگه داریم میریم شهرستان
این نون ها اضافی است،می تونید
استفاده کنید؟ چندین بسته بزرگ پر
از نان در مقابل ما بود. درست به اندازه احتیاج ما
مات و مبهوت فقط اشک میریختیم.
خدایا چقدر زود صدای خادمین شهدا
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🌹شهدا، رفقای با معرفت!
✨مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار زائرین را میدادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم.
یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمیدانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود.
🍀 سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز پرچم #سید_الشهدا (علیهالسلام) را روی دیگ کشید و به بچههای خادم گفت، «بچهها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک شهید نیت کنید.»
💚 سپس ذکر صلوات گرفت و یک توسل کوچک نیز به حضرت زهرا (سلامالله) پیدا کرد.
پرچم را از روی دیگ برداشت و یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم.
🌿 برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند؟!
سید خیلی خوشحال بود.
♥️آنجا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا رفیق است و شهدا نیز حسابی هوایمان را دارند.
مدافع حرم
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید.
حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم ...
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
یکی از بارزترین ویژگی های سید، احترام فوق العاده اش به والدین بود. هر سال اسفند که بحث راهیان نور پیش میآمد میگفتیم سید امسال هم رفتنی هستی؟! میگفت معلوم نیست! باید مادرم اجازه بده. اگر کار های مادرم تمام شد من هم رفتنی هستم. تمام کار های مربوط به خانه تکانی و ... را انجام میداد و بعد میرفت.
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯