محمدحسین ملاک همراهیاش با آدمها را ولاییبودن یا نبودنشان قرار داده بود؛ حتی دربارهی استادم در حوزهی علمیه کلی از من سوال میکرد تا خیالش راحت شود که این خانم ولایی است یا نه. در موضوعات سیاسی کشور و موضوعات اعتقادی، حرف کسانی را میپذیرفت که رهبر را قبول داشتند. بعضی روزها که نماز را توی خانه میخواند، بعد از نماز، انگار من پامنبریاش بودم. برایم از مظلومیت حضرت علی علیه السلام میگفت. چنان حرف میزد که انگار چیزهایی که میگوید، همین روزها دارد بر حضرت علی علیه السلام میگذرد. میسوخت و حرف میزد. من هم لذت میبردم از همراهیاش و افتخار میکردم به پامنبری بودنش. یک عمر چنین بچهای را از خدا میخواستم و حالا خدا نصیبم کرده بود.
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
ماه محرم، خانهی هرکدام از همسایهها یا فامیل که روضه بود، خودم را میرساندم و شیرخوردن محمدحسین را طوری تنظیم میکردم که توی روضه باشم. دلم میخواست مِهر امام حسین (ع) با شیری که میخورد به جانش نفوذ کند و گوشهایش صدای روضه و گریه برای اهل کربلا را بشنود. هر بار هم که در خانه شیرش میدادم، برایش روضههایی را که آقای کافی خوانده بود و من حفظ بودم، زمزمه میکردم.
💠#مادر_شهید
#شهید_محمد_حسین_حدادیان
🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯