eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
289 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان سوگلی ارباب⸽⸽🧿💙 ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─── گرشا فقط لبخند زد،انگار اون سیلی از هزار تا ناز و نوازش بیشتر بهش چسبیده بود: -چرا با خودت می جنگی دختر؟ -چون تو لعنتی داری عذابم میدی! من دیگه تحمل ندارم سه سال و نیمه زندگیم شده جهنم هزار جور بدبختی کشیدم تنهایی پدرم و در آورد دوری روشنا داشت دیوونه م می‌کرد حالا هم که برگشتی بیشتر داری اذیتم میکنی -میگی چکار کنیم؟ چی بگم که حرفم و باور کنی؟ -هیچکاری نکن،خب؟ فقط بذار از هم دور باشیم دیگه همدیگه رو نبینیم منم قول میدم وقتی برای دیدن روشنا میام هماهنگ کنم که مشکلی پیش نیاد گرشا پوزخند زد: -پس رایان چی؟ قرار نیست هیچ وقت بفهمه من پدرشم؟ دقت کردی تو هم مثل من شدی بچه مو ازم گرفتی؟ فرق تو با من چیه؟ -انتظار داشتی بهت بگم که اونم بیای ازم بگیری؟ من فقط رایان و داشتم -اینا بهونه ست تو هم بچه مو ازم گرفتی من سه سال روشنا رو با فیلمای تو بزرگ کردم ولی رایان منو میبینه می‌ترسه حتی یه بارم بغلش نکردم نبوسیدمش تو حتی هویت پدرش و ازش گرفتی چرا باید اسم کیارش روی بچه ی من باشه عصبی بودم و هر لحظه بیشتر غم و غصه م بیشتر میشد.داشتم بال بال میزدم بغلش کنم ولی نمیشد. نمیتونستم. حرفاش حقیقت محض بود و این بیشتر عذابم میداد. راست می‌گفت، رایان اصلا پدرش رو نمیشناخت. وقتی به اون چیزا فکر میکردم بیشتر حالم گرفته می‌شد. برای همین باید میرفتم. باید فرار میکردم. برای همین از جام بلند شدم و گفتم: -به همون دلیل که یه زن دیگه روشنا رو بزرگ کرده تو سه سال نذاشتی به خودت بد بگذره ولی من فقط از کیارش استفاده کردم که گرگا رو از خودم دور نگه دارم ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •──
رمان سوگلی ارباب⸽⸽🧿💙 ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─── گرشا فقط لبخند زد،انگار اون سیلی از هزار تا ناز و نوازش بیشتر بهش چسبیده بود: -چرا با خودت می جنگی دختر؟ -چون تو لعنتی داری عذابم میدی! من دیگه تحمل ندارم سه سال و نیمه زندگیم شده جهنم هزار جور بدبختی کشیدم تنهایی پدرم و در آورد دوری روشنا داشت دیوونه م می‌کرد حالا هم که برگشتی بیشتر داری اذیتم میکنی -میگی چکار کنیم؟ چی بگم که حرفم و باور کنی؟ -هیچکاری نکن،خب؟ فقط بذار از هم دور باشیم دیگه همدیگه رو نبینیم منم قول میدم وقتی برای دیدن روشنا میام هماهنگ کنم که مشکلی پیش نیاد گرشا پوزخند زد: -پس رایان چی؟ قرار نیست هیچ وقت بفهمه من پدرشم؟ دقت کردی تو هم مثل من شدی بچه مو ازم گرفتی؟ فرق تو با من چیه؟ -انتظار داشتی بهت بگم که اونم بیای ازم بگیری؟ من فقط رایان و داشتم -اینا بهونه ست تو هم بچه مو ازم گرفتی من سه سال روشنا رو با فیلمای تو بزرگ کردم ولی رایان منو میبینه می‌ترسه حتی یه بارم بغلش نکردم نبوسیدمش تو حتی هویت پدرش و ازش گرفتی چرا باید اسم کیارش روی بچه ی من باشه عصبی بودم و هر لحظه بیشتر غم و غصه م بیشتر میشد.داشتم بال بال میزدم بغلش کنم ولی نمیشد. نمیتونستم. حرفاش حقیقت محض بود و این بیشتر عذابم میداد. راست می‌گفت، رایان اصلا پدرش رو نمیشناخت. وقتی به اون چیزا فکر میکردم بیشتر حالم گرفته می‌شد. برای همین باید میرفتم. باید فرار میکردم. برای همین از جام بلند شدم و گفتم: -به همون دلیل که یه زن دیگه روشنا رو بزرگ کرده تو سه سال نذاشتی به خودت بد بگذره ولی من فقط از کیارش استفاده کردم که گرگا رو از خودم دور نگه دارم ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •──
.: https://eitaa.com/joinchat/1292763252Cf30b066682 پارت جدید و خوندی؟؟ 😳🔥🔥
رمان سوگلی ارباب ⸽⸽🧿💙 ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─── هیچ وقت عصبانیت توکا رو ندیده بودم. هیچ وقت ولوم صداش از یه حدی بالاتر نمیرفت. دلم میخواست محکم بغلش کنم اما میترسیدم بیشتر آرامشش رو بهم بزنم. هر دفعه که همدیگه رو میدیدیم بیشتر از دست هم دلخور میشدیم. انگار قرار نبود رابطه مون دیگه مثل قبل بشه. شایدم من زیادی خوشبین بودم. از جام بلند شدم و داد زدم: -تو که خودت بدتر از منی تو هم داری قضاوت میکنی لعنتی من سه سال مثل خواجه ها زندگی کردم میدونستم خیانت کردی ولی حتی نتونستم با یه زن باشم آره فریال خیلیم تلاش کردم با اون تو رو فراموش کنم اما نشد حالا میگی بهم خیانتکار؟ در حالیکه خیلی راحت میتونستم با هر زنی رابطه داشته باشم اما فکر توئه لعنتی یه لحظه هم نذاشت دست از پا خطا کنم دستم رو تکون دادم و اینبار آروم تر گفتم: -میبینی؟ خودتم تو شرایط من باشی همینکار میکنی تو هم بهم تهمت زدی و بچه م ازم گرفتی فقط مونده یه دست شکستن که اونم نوکرتم هر جور میخوای انتقام بگیر شاید دلت خنک بشه شاید آروم بگیری وقتی مساوی شدیم بعد بیا بشین حرف بزنیم توکا از جاش بلند شد و اونم با حرص و عصبانیت داد زد: -نه ،بازم مساوی نمیشیم تو از روشنا آزمایش DNA گرفتی هر چی بابات بهم داده بود و هم پس گرفتی منو بی پول ول کردی وسط خیابون آقای گرشا خان پس واسه من ادای آدمای مظلوم و رنج کشیده رو در نیار چون بهت نمیاد ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •──
رمان سوگلی ارباب ⸽⸽🧿💙 ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─── وسایلم رو که جمع کردم روشنا رو به فریال سپردم و گفتم: -من تا آخر هفته برمیگردم توکا بعد از ظهر میاد پیشش تو میتونی بری مرخصی به محض اینکه برگشتم بهت اطلاع میدم فریال ازم چشم دزدید و گفت: -اقا اگه اجازه بدید من دیگه نیام توکا خانوم میتونن تنهایی بچه ها رو نگه دارن میدونستم مشکلش چیه، بهش حق میدادم. از طرفی هم نمیخواستم توکا بیشتر حساس بشه اما اگه برمیگشت خونه نگهداشتن روشنا برام سخت میشد. ساکم رو برداشتم و گفتم: -بذار وقتی برگشتم حرف می‌زنیم اگه توکا برنگرده واقعا برای بزرگ کردن روشنا به کمکت نیاز دارم و بعد بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه از اتاق بیرون زدم. اوضاع مون وخیم بود و تمنا آب شده و رفته بود توی زمین. سعید داشت تمام تلاشش رو می‌کرد تا پیداش کنه،اما اگه اثری ازش پیدا نمی‌کردیم توکا باور نمیکرد و دیگه امیدی نداشتم. کاش همون شب میاوردمش خونه و همه چیز معلوم میشد. اگه بادیگاردای احمق خاله لیلا میذاشتن هیچوقت این اتفاق نمی‌افتاد. اونقدر عصبی و درگیر بودم که فقط دلم میخواست با چند تا مشت محکم توی صورت یه نفر آروم بگیرم. دلم میخواست یکی رو اونقدر بزنم تا صدای شکستن استخوان هاش رو بشنوم. وقتی به فرودگاه رسیدم آریا هم اونجا بود. دود سیگارش رو بیرون فرستاد و گفت: -چطوری پدر نمونه باز که دیر کردی... نکنه توکا حالت و گرفته؟ -اریا،خفه شو اینقدر عصبیم که بهم میبافتمتا ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •──
هدایت شده از تبلیغات
واقعا همچین چیزی هم وجود داره😍😍 درمان هر گونه زخم و بخیه و سوختگی بدون درد و عوارض اونم توی خونه😳 😍 اگر شما هم جز کسایی هستین که از جای زخم و بخیه،سوختگی،آکنه و بریدگی خسته شدین و هزینه لیزر و مزو رو ندارید و همچنین از عوارض بعدش میترسید این کانال مخصوص شماست😍👇🏻 https://eitaa.com/Moshaver_poosti1 https://eitaa.com/Moshaver_poosti1 روش ها و درمانشون کاملا گیاهی و تایید خیلی راحت میتونید بدون عوارض زیبایی رو به بدن و صورتتون هدیه کنید 🌹حتما سر بزنید به کانالشون👇🏻🤩 https://eitaa.com/Moshaver_poosti1
رمان سوگلی ارباب ⸽⸽🧿💙 ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─── یه هفته توی کوه و کمر موندن فرصت خوبی بود تا بیشتر فکر کنم. من توکا رو میخواستم،بدون حرف و بحث اضافه ای. تحمل دوریش رو نداشتم،پس باید یجوری اون اوضاع رو درست میکردم. هر روز وقتی با روشنا تماس تصویری ميگرفتم و میدیدم سه نفری توی خونه با هم هستن حس خوبی بهم دست می‌داد. من یه خانواده ی کامل برای خودم میخواستم واسه همین بدون اینکه بهش خبر بدم تصمیم گرفتم برگردم خونه. دلم میخواست حتی شده برای دو ساعت طعم داشتن خانواده رو دوباره بچشم. برای همین بدون اینکه بهش خبر بدم برگشتم عمارت.والا قبل از برگشتنم دست رایان رو میگرفت و برمی‌گشت به اون روستای دور افتاده. میدونست من نمیتونم کار و زندگیم رو ول کنم و برم توی اون روستا. برای همین داشت اذیتم میکرد. وارد خونه که شدم آروم ساکم رو روی کنسول گذاشتم و به طرف سالن رفتم. صدای خنده ها و جیغای رایان و روشنا تمام خونه رو برداشته بود. کنار در سالن به چهارچوب تکیه دادم و بهشون نگاه کردم. سه نفری داشتن قائم موشک بازی می‌کردن. رایان و روشنا پشت پرده و مبل مثلا قائم شده بودن و توکا الکی دنبال شون می‌گشت. جوری جدی بازی میکردن که دلم براشون ضعف می‌رفت. رایان از همون بچگی یکم قلدر و کله خراب بود کم کم داشت خودش رو نشون میداد. اما روشنا مثل مادرش شیرین و مهربون بود. وقتی توکا پیداشون کرد نتونستم تحمل کنم و جلو رفتم. روشنا با دیدنم جیغ کشید و به طرفم دویید و خودش و انداخت توی بغلم. اما رایان با اخم بهم خیره شد. دستم و به طرفش دراز کردم و گفتم: -نمیای بغل بابا؟ رایان دماغش رو چین داد و پشت توکا قائم شد. توکا آروم و با حوصله رایان و از پشت پاهاش بیرون آورد و به طرف من هدایت کرد: -برو ببین بابا واست چی خریده ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •──
واقعا همچین چیزی هم وجود داره😍😍 درمان هر گونه زخم و بخیه و سوختگی بدون درد و عوارض اونم توی خونه😳 😍 اگر شما هم جز کسایی هستین که از جای زخم و بخیه،سوختگی،آکنه و بریدگی خسته شدین و هزینه لیزر و مزو رو ندارید و همچنین از عوارض بعدش میترسید این کانال مخصوص شماست😍👇🏻 https://eitaa.com/Moshaver_poosti1 https://eitaa.com/Moshaver_poosti1 روش ها و درمانشون کاملا گیاهی و تایید خیلی راحت میتونید بدون عوارض زیبایی رو به بدن و صورتتون هدیه کنید 🌹حتما سر بزنید به کانالشون👇🏻🤩 https://eitaa.com/Moshaver_poosti1
رمان سوگلی ارباب⸽⸽🧿💙 ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •─── همون طورکه روشنا توی بغلم بود روی زمین زانو زدم و دستم رو به طرف رایان دراز کردم. حرف توکا به حدی بهم چسبیده بود که ته دلم کلی شیرینی حس میکردم. توکا و رایان با قدمای کوتاه به طرفم میومدن و بالاخره رایان رو تونستم بغل کنم. پسرمو... بچه ای رو که دو سال از وجودش بی اطلاع بودم. چقدر اون لحظه قلبم و آروم کرده بود. همون طورکه روشنا و رایان بین بازوهام بودن از جا بلند شدم. رایان به محض اینکه اومد توی بغلم آروم گرفته بود و با تعجب نگاهش توی صورتم میچرخید، انگار اونم مثل من تازه داشت پدرش و می‌شناخت. سرم رو نزدیک بردم و به نرمی گونه ش رو بوسیدم: -به خونه خوش اومدی فسقلی بعد از این قراره کلی با هم وقت بگذرونیم دیگه نمی‌ذارم ازم دور شید و بعد به توکا نگاه کردم و گفتم: -میمونید دیگه،نه؟ توکا نگاهی به منو بچه ها انداخت،انگار توی دلش داشت قند آب میشد که با لبخند خوشگلی گفت: -وقتی شما سه تا رو اینجوری میبینم نمیتونم نه بگم دلم میخواست توکا به خاطر خودش پابند اون خونه و گرشایی بشه که خیلی اشتباه کرده بود،نه فقط بچه ها. ولی برای شروع بد نبود،به خودم قول داده بودم دوباره دلش و به دست بیارم. صدای در باعث شد سر بچرخونم. توکا خودش رو جمع و جور کرد و بلافاصله صدای سلام گفتن سعید باعث شد بچه ها رو محکم تر بغل کنم. سعید خندید و گفت: -مهمون نمی خواید؟ متعجب پرسیدم: -تو اینجا چیکار می کنی؟! سعید با خنده گفت: -فکر کردم به نیروی کمکی احتیاج دارید ───• · · · ⌞🦋⌝ · · · •──
هدایت شده از تبلیغات
🔴 خبر فوری: سازمان بهداشت جهانی: کمردرد بدون نیاز به جراحی درمان میشود! 🔵روشی به تازگی کشف شده که با استفاده از پلاتینر تراپی امواج کِلاکْ پالْس میتونه کمردردت رو (در منزل ) درمان کنه ! • با پر کردن این پرسشنامه ، همین امروز مشاوره رایگان و تخصصی درمان کمردرد دیافت کن✅ همین الان وارد شو و پرسشنامه رو پر کن 👇🏻 https://medianashop.com/Landing/Intdbl/PL84?utm_term=0402eitaB
هدایت شده از تبلیغات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ترمیم جای زخم و ترک پوستی ! کرم معجزه دوباره به بازار اومد 🔹پپتیت سویا ، گیاهی که در کِرِم روناسین به کار رفته میتونه پوست رو با سرعتی باورنکردی بازسازی کنه ! ✅با پر کردن این پرسشنامه ، متوجه میشید که جای زخم شما با این کرم از بین میره یا نه وارد شو و پرسشنامه رو پر کن 👇🏻 https://tarakpors.yek.link/?utm_source=tele&utm_campaign=0402eita