eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
291 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 نفس کلافه ای کشیدم و موبایل را قطع کردم. امیدوار بودم تا رسیدن به خانه کمی آرام شوم، دلم نمی خواست با این حال با آرشی روبه رو شوم که خودش هم حالش داغون است و نیاز به مرهم و همدمی دارد. موبایل را روی داشبورد پرت کردم. -امیرپاشااا. -بله. -میشه این طور نباشی؟ جوابش را ندادم و فقط به راهم ادامه دادم. بعد از این همه سال.... نگران کسی شدن... نمی دانم... دستم روی فرمان خشک شد. چقدر نداشتن کسی بد بود، چقدر نبود کسی آدم را آزار می داد... اصلا من چطور تنهایی تاب آورده بودم؟ و جه حس قشنگی بود کسی را داشته باشی تا نگرانش شوی، که دغدغه اش را داشته باشی، که... -امیرپاشا. -بله. با تعجب به سمتش برگشتم. -جوابم رو سرد نده. دوباره حواسم را جمع رانندگی کردم و سعی کردم لب هایم را کنترل کنم تا به لبخندی باز نشود. این که سرد بودنت برای کسی مهم باشد خب قشنگ بود دیگر! -امیرپاشاااا. -بله. این بار لحن صدایش مظلوم شد و نتوانستم باز هم سرد بمانم. اصلا این نگاه مظلومش نمی گذاشتند، اصلا این مژه هایی بلندی که تیله های درشتش را در برگرفته بودند اجازه نمی دادند که. -جانم. لبخند بزرگ و دندان نمایی زد. -افرین پسر خوب. با لحن بچگانه اش خندیدم و باز هم حواسم را جمع رانندگی ام کردم. -میگم... باز هم عطسه ای کرد. اما دیگر عصابم خرد نبود، با همان لبخند، با همان لحن مظلوم، با همان صدا زدن هایش تمام دلخوری ها را انگار شسته بود و برده بود. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃