eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
289 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 نفس عمیقی کشیدم و بالاخره سرم را پایین انداختم. با افتخار از گذشته ای حرف زدم که خودم ساخته بودمش. هر چقدر هم که غلط یا درست بود با دست های خودم ساخته بودمش و هیچ گاه از آن بیزار نبودم. یقین داشتم اگر چند بار دیگر هم برگردم باز همین راه را انتخاب می کنم. -من یه آدم فراری ام که توی خطره، حالا تصمیمتون رو بگیرید. سکوت کرد. جز صدای نفس هایمان صدای دیگری نمی آمد. من هم نه حرفی زدم و نه نگاهش کردم. می خواستم بگذارم تصمیمش را بگیرد. بدون این که چشم هایم را ببیند. می ترسدیم از حرف های چشم که ویران می کنند تمام تصمیم ها را. مثل چشم های صحرایی نجلا که تمام زندگی ام را ویران کرد. از من آدمی ساخت که هزاران فرسنگ با آن امیرپاشای آمریکا فرق می کرد. -تا الان مشکلی پیش اومده؟ -نه. -از این به بعد چی؟ -برای سلامتی نجلا اطمینان میدم. و یقین داشتم که نمی گذارم گزندی به آن برسد. نمی گذاشتم حتی یک قطره اشک از چشم هایش بچکد. او تمام دنیای من شده بود و من، امیرپاشا بزرگمهر، آدمی نبودم که بگذارم تمام دنیایم ذره ای خراش بردارد. دوست داشتنی زیادی نداشتم اما یاد گرفته بودم محافظت از دوست داشتنی هایم را. دوباره سکوت همه جا حکم فرما بود. او آدمی نبود که به همین راحتی تصمیم بگیرد. نجلا همان شب قبول کرده بود چون او ملکه ی احساسات بود، چون او دنیای خوبی و مهربانی را در خود جا داده بود.... چون او به حرف قلبش گوش می داد. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃