eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
291 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 سوار ماشین شدیم و ماشین را روشن کردم. نمی خواستم جلوی آرش با نجلا حرف بزنم. شاید حرف های خصوصی هم بینمان رد و بدل می شد که اصلا دوست نداشتم آرش بشنود و باز هم افسار مسخره کردنش را از دست بدهد. -میگم این همه برات سعی کردم نمی خوای بهمون شیرینی بدی؟ برگشتم و چپ چپ نگاهش کردم. بعد از این همه وقت خوابیدن و خوردن بالاخره دست به کار شده بود. -وا تو که خسیس نبودی امیرپاشا. دنده را جابه جا کردم و میدان را پیچیدم. همین طور به راهم ادامه دادم. متوجه ی نگاه های خیره اش بودم که می خواست جوابی از من بگیرد اما توجهی نکردم و به راهم ادامه دادم. امروز زیادی سرخوش بودم و این سرخوشی فقط با اذیت کردن آرش و حرف زدن با نجلا تخلیه می شد. نجلا که الان نبود پس تمام تاوانش را باید این پسر می داد. -امیرپاشا خودی من کلی نقشه کشیدم برای شیرینی هات. -شیرینی چی؟ وکیلم بودی و وظیفت بود. -حالا که این طوره الان دو سال و خرده ای از قرارداد وکالتم گذشته، یادت رفته؟ ابروهایم را بالا انداختم. من و او اصلا قراردادی هم می بستیم؟ آن قدری با هم رفیق شده بودیم که همین طور برای هم دیگر کار می کردیم. -باشه، می تونی دوباره قرارداد ببندی. -الان دیگه دیره، قبلش بود. -خب پولش رو میدم. -برو بابا، میگم شیرینی میگه پول. با اخم های در هم نگاهم کرد. به سمتش برگشتم و باز هم خنده ام گرفته بود. اما لب هایم تکان نخوردند. از همان هایی که خیال می کردی از ته وجود خوش حالی و نیازی هم به تکان خوردن لب ها نیست. از همین هایی که گریبان من را می گرفت. پنجره را در این سرما داده بود پایین و سرش را کمی بیرون برد. با صدای آرامی شروع کرد به غر زدن. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃