eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.2هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
294 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 -چرا همون موقع بهم نگفتی اخه؟ -چون تو سرکار بودی، می دونستم که خیلی کار داری، نخواستم که نگرانت کنم. -من اگه هزارتا کار داشته باشم باز تو از همه مهم تری. لبخندی زد و من برای نشستن این لبخند ها روی لب هایش تمام زمین و زمان را هم به هم می ریختم. خوذش را از من جدا کرد که دستم از روی صورتش سر خورد. -اخه یک کیف دزدی ساده بود. ابروهایم را بالا انداختم. -برای یک کیف دزدی ساده این طور ترسیدی. خندید. باز هم کنار لب هایش خط افتاد و باز هم مجنون شدم برای این لیلی کوچک و معصوم. -تقصیر من نیست، تا می بینمت یک هو لوس می شم. و لپ هایش گل انداخت و سرش را پایین انداخت. -لوس بودنت رو هم خریداریم خانمی. دستش را جلوی دهانش گذاشت و با حیا و ریز خندید و من ضعف کردم. من چطور می توانستم از این دختر بگذرم. چطور می توانستم یخیال تمام زندگی که ساخته بودم بگذارم و بروم و از این دختر دور شوم. لب های خشکم را با زبان تر کردم. تازه به عمق فاجعه رسیده بودم. تازه فهمیده بودم که باید به همین راحتی بیخیال تمام این ماه ها بشوم و بروم. فهمیده بودم که باید بگذرم از این دختری که این طور می خندید. صدای خنده هایش باز هم در سرم اکو شد و او می دانست که چقدر قشنگ می خندد. صدای خنده هایش بهترین موسیقی زندگی من بودند. و... بعد از سال ها چیزی مانند عقده در گلویم نشست. چیزی که قصد باریدن داشت. به اجبار نفس عمیقی کشدم. مانند سنگی بود که به همین راحتی ها هم قصد پایین رفتن نداشت. -چیزی شده امیرپاشا. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃