eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
289 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) : 🌸 لايَبلُغُ الْعَبدُ حَقيقَةَ الايمانِ حَتّى يُحِبُّ لِلنّاسِ مايُحِبُّ لِنَفسِهِ مِن الخَيْرِ؛ ☘ انسان به حقيقت و درجه كامل ايمان نمى رسد مگر آنكه آنچه از كه براى خود دوست دارد ، براى مردم هم دوست بدارد. 📖 كنزالعمّال، ج 1، ص 42 『
🌷 رسول اکرم (صلى الله عليه وآله) : 🌿 ألْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ يُخَالِلُ . ☘ انسان بر دين دوست خويش است ، بنابراين هر يک از شما ببيند با چه کسى دوستى مى کند 📖 بحارالانوار ، ج 71 『
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 تکیه اش را از روی اپن گرفت و همین طور که سرفه می کرد به سمت چایی ساز رفت. آن را روشن کرد و به سمت یخچال رفت که خودم زودتر به راه افتادم. دستم را به سمت در یخچال دراز کردم که او هم همزمان دستش را دراز کرد و دست هایمان روی دستگیره در هم قفل شدند. به سمت من برگشت و با صدای بلند زد زیر خنده و من یه جوری شدم؟ -امیرپاشا خوبی؟ -نه. -نکنه تو هم سرما خوردی؟ دستم را از روی دستگیره برداشتم که او هم روبه رویم صاف ایستاد. دستش را به کمرش زد و یک تای ابرویش را بالا انداخت. حتی وقتی این طور جدی می شد هم باز ادم دلش می خواست او را مانند بچه ای فرض کند که جز دل بردن کار دیگری بلد نبود. -آره، سرما خوردی و نمی خوای به من بگی که دعوات نکنم. پوزخندی گووشه ی لبم نشست. او و دعوا؟... او اصلا اخم کردن بلد بود؟ او اصلا می توانست بد باش؟ -دعوا کردن واسه بزرگ هاست. دستش را از روی کمرش برداشت و کمی خودش را روی پنجه ی پاهایش بلند کرد که دیگر یقین پیدا کردم او از یک بچه هم بچه تر است. -من هم بزرگم خب. نوک بینی اش را گرفتم که قیافه اش جمع شد. -خیلی کوچولویی واسه این حرف ها. -نخیرم... با صدای تو دماغی اش با صدای بلند زدم زیر خنده. خودش هم خنده اش گرفته بود اما اخم هایش را در هم فرو کرده بود تا مثلا نشان بدهد که بزرگ است. باید او را مجبور به حرف زدن می کردم، وقتی این طور صدایش بامزه می شد، با این چشم های درشت عسلی خب...حق داشتم بخواهم ساعت ها در آن غرق شوم دیگر، مگر نه؟ https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 -خب بهم ثابت کن. - تو اول ولم کن. همین صدای بامزه کافی بود تا دوباره بزنم زیر خنده. باز هم خندیدم‌... بدون دغدغه، بدون ترس و باز هم طعم خندیدن را بعد از چند سال تجربه کردم. انگار تمام خنده‌ هایم را جمع کرده بودم برای این زمان، برای این دوره یا شاید هم نجلا آمده بود تا من را با آن‌ها آشتی بدهد. از اونی که ملکه احساسات بود بعید هم نبود! شاید برای بازکردن قفل احساساتم نزدیک شده بود، خدا را چه دیدی شاید فرشته ای بود که مها از آسمان برایم فرستاده بود‌. -خب ثابت کن که می‌ تونی از دستم فرار کنی یا نه؟ ابروهاش رو بالا انداخت و چشماش رو درشت کرد و من باز هم از خود بی‌خود شدم. این طور که نگاه می‌ کرد انگار عسلی‌هایش می‌‌ خواستند من را در شیرینی خود غرق کنند. دست‌ هایم شل شد و به ثانیه نکشید که از دست‌هایم فرار کرد. با سرعت به سمت هال رفت و من هم به سمتش برگشتم. یک چیزی در درونم در حال شعله‌ور شدن بود، یک چیزی مثل حس شیطنت، یک چیزی که خیلی سال بود خفته بود مانند حس بچگی، یک چیزی که داشت سر پاز می‌کرد مانند کنجکاوی. و نجلا هم برای همین مامور شده بود دیگر... که من را این طور از خودم دور کند.... که از من یک آدم دیگه‌ای بسازد که خودم هیچ قبولش نداشتم. اما حالا که فکر می‌ کنم شاید تبدیل به عالی‌ترین آدم داشتم می‌شدم. نگاهش کردم که دست‌ هایش کنار گوشش گذاشت و برایم ادایی درآورد. -دیدی من برنده شدم و بزرگم. خب من که با بچگی کردن قهر نبودم.... به پاهایم سرعت دادم و با شتاب به سمتش دویدم که او هم از دستم فرار کرد. من عاشق این بچه بازی‌هایم بودم که به گمانم به دیوانه بازی اضافه شده بود. می‌خواستم تمام عقده‌های بچگی‌ و جوانی ام را این بار بازی کنم. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
امیرالمؤمنین عليه السلام: چه كور است نَفْس طمع وَرز از ديدن فرجام دردآور! ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ غررالحكم حدیث 9643 『
امیرالمؤمنین عليه السلام: چه كور است نَفْس طمع وَرز از ديدن فرجام دردآور! ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ غررالحكم حدیث 9643 『
امام صادق عليه السلام: خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمى بندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مى گشايد ما سَدَّ اللّهُ عزّوجلّ عَلى مُؤمِنٍ بابَ رِزقٍ، إلّا فَتَحَ اللّهُ لَهُ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ بحارالأنوار جلد72 صفحه52 『
🌷 امام حسن عسکری (علیه السلام) : ☘ جُعِل الخبائث فی بیتٍ وجُعِل مفتاحه الکذب 🌱 اگر همه ی زشتی ها وشرارت ها را در یک خانه ای تصور بکنیم کلید این خانه دروغ گویی قرار داده شده است. 📖 میزان الحکمه حدیث١٧۴١٠ 『
🌷 امام كاظم (عليه السلام) : ☘ در دنيا ، مانند كسى باش كه در خانه‌اى ساكن است كه مالک آن نيست و منتظر رفتن است. 📗 تحف العقول ، ص۳۹۸ 『
🌸 وصیت علیه السلام: 🍃ااوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شی ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما وللمظلوم عونا. 🍃شما را به تقوی وترس از خدا سفارش می کنم واینکه در پی دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید وبر آنچه از دنیا از دست می دهید تاسف مخورید. سخن حق را بگویید وبرای اجر وپاداش (الهی) کار کنید ودشمن ظالم ویاور مظلوم باشید. 📚 ، نامه ۴۷ 『
✍ امام سجاد (علیه السلام) : 💐 آنڪه درهیچ ڪاری به مردم امید نبندد وهمه ڪارهایش را به خدا واگذارد ، خداوند هرخواسته ای که داشته باشد اجابت کند. 📚 کافى،ج۲،ص۱۴۸ 『
🌷 امام صادق (علیه السلام) : ☘ هرڪه خواهد از خداوند طلب ڪند، به فرستادن بر او آغاز نمايد ، سپس حاجتش را بخواهد و در پايان نيز صلواٺ فرست 📚 مرآه العقول، ج 12، ص 99 『