🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂
🍃🍂
🍂
#part_174
🍁رمـــان انلاین نجلا🍃
🍁براساس واقعیت🍃
🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃
-خب بهم ثابت کن.
- تو اول ولم کن.
همین صدای بامزه کافی بود تا دوباره بزنم زیر خنده.
باز هم خندیدم... بدون دغدغه، بدون ترس و باز هم طعم خندیدن را بعد از چند سال تجربه کردم.
انگار تمام خنده هایم را جمع کرده بودم برای این زمان، برای این دوره یا شاید هم نجلا آمده بود تا من را با آنها آشتی بدهد.
از اونی که ملکه احساسات بود بعید هم نبود!
شاید برای بازکردن قفل احساساتم نزدیک شده بود، خدا را چه دیدی شاید فرشته ای بود که مها از آسمان برایم فرستاده بود.
-خب ثابت کن که می تونی از دستم فرار کنی یا نه؟
ابروهاش رو بالا انداخت و چشماش رو درشت کرد و من باز هم از خود بیخود شدم.
این طور که نگاه می کرد انگار عسلیهایش می خواستند من را در شیرینی خود غرق کنند.
دست هایم شل شد و به ثانیه نکشید
که از دستهایم فرار کرد.
با سرعت به سمت هال رفت و من هم به سمتش برگشتم.
یک چیزی در درونم در حال شعلهور شدن بود، یک چیزی مثل حس شیطنت، یک چیزی که خیلی سال بود خفته بود مانند حس بچگی، یک چیزی که داشت سر پاز میکرد مانند کنجکاوی.
و نجلا هم برای همین مامور شده بود دیگر... که من را این طور از خودم دور کند.... که از من یک آدم دیگهای بسازد که خودم هیچ قبولش نداشتم.
اما حالا که فکر می کنم شاید تبدیل به عالیترین آدم داشتم میشدم.
نگاهش کردم که دست هایش کنار گوشش گذاشت و برایم ادایی درآورد.
-دیدی من برنده شدم و بزرگم.
خب من که با بچگی کردن قهر نبودم....
به پاهایم سرعت دادم و با شتاب به سمتش دویدم که او هم از دستم فرار کرد.
من عاشق این بچه بازیهایم بودم که به گمانم به دیوانه بازی اضافه شده بود.
میخواستم تمام عقدههای بچگی و جوانی ام را این بار بازی کنم.
#پارت1
https://eitaa.com/baran_eshgh/22547
کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
امیرالمؤمنین عليه السلام:
چه كور است نَفْس طمع وَرز از ديدن فرجام دردآور!
ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ
غررالحكم حدیث 9643
『 #دختران_چادری 』
هدایت شده از بـــارانعــــ❤ـشــق
امیرالمؤمنین عليه السلام:
چه كور است نَفْس طمع وَرز از ديدن فرجام دردآور!
ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ
غررالحكم حدیث 9643
『 #دختران_چادری 』
امام صادق عليه السلام:
خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمى بندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مى گشايد
ما سَدَّ اللّهُ عزّوجلّ عَلى مُؤمِنٍ بابَ رِزقٍ، إلّا فَتَحَ اللّهُ لَهُ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ
بحارالأنوار جلد72 صفحه52
『 #دختران_چادری 』
🌷 امام حسن عسکری (علیه السلام) :
☘ جُعِل الخبائث فی بیتٍ وجُعِل مفتاحه الکذب
🌱 اگر همه ی زشتی ها وشرارت ها را در یک خانه ای تصور بکنیم کلید این خانه دروغ گویی قرار داده شده است.
📖 میزان الحکمه حدیث١٧۴١٠
『 #دختران_چادری 』
🌷 امام كاظم (عليه السلام) :
☘ در دنيا ، مانند كسى باش كه در خانهاى ساكن است كه مالک آن نيست و منتظر رفتن است.
📗 تحف العقول ، ص۳۹۸
『 #دختران_چادری 』
🌸 وصیت #امام_علی علیه السلام:
🍃ااوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شی ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما وللمظلوم عونا.
🍃شما را به تقوی وترس از خدا سفارش می کنم واینکه در پی دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید وبر آنچه از دنیا از دست می دهید تاسف مخورید. سخن حق را بگویید وبرای اجر وپاداش (الهی) کار کنید ودشمن ظالم ویاور مظلوم باشید.
📚 #نهج_البلاغه ، نامه ۴۷
『 #دختران_چادری 』
✍ امام سجاد (علیه السلام) :
💐 آنڪه درهیچ ڪاری به مردم امید نبندد
وهمه ڪارهایش را به خدا واگذارد ، خداوند
هرخواسته ای که داشته باشد اجابت کند.
📚 کافى،ج۲،ص۱۴۸
『 #دختران_چادری 』
🌷 امام صادق (علیه السلام) :
☘ هرڪه خواهد از خداوند #حاجتے طلب ڪند، به #صلواٺ فرستادن بر #محمدوآل او آغاز نمايد ، سپس حاجتش را بخواهد و در پايان نيز صلواٺ فرست
📚 مرآه العقول، ج 12، ص 99
『 #دختران_چادری 』
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂
🍃🍂
🍂
#part_175
🍁رمـــان انلاین نجلا🍃
🍁براساس واقعیت🍃
🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃
به سمت اتاقش دوید و من هم پشت سرش و اصلا برایم مهم نبود که تمام غرورم را زیر پا می گذاشتم و تن به این بازی بچگانه می دادم.
وارد اتاق شد و من هم می خواستم به سمتش بروم که در با قدرت بسته شد و من با صورت به در برخورد کردم. درد بدی در بینی ام پیچید.
-آخ.
از در فاصله گرفتم و ارام مشغول ماساژ دادن بینی ام شدم، اشکال نداشت...
این هم می ارزید، اصلا همه چیز می ارزید!
در باز شد و من پاهای نجلا را دیدم اما حاضر نشدم سرم را بلند کنم.
-خوبی امیر پاشا؟
صدای نگرانش را که شنیدم بیشتر صورتم را در هم فرو کردم. این درد ها برایم مانند آب خوردن بود.... مگر شکستن بینی ام درد داشت؟
اما می خواستم ببینم نگرانی اش را. می خواستم به خودم ثابت کنم همان قدر که او برای من مهم است، من هم ذره ای در زندگی او نقش دارم.
اصلا او که تمام حس های خوب را به من هدیه داده بود، چی می شد کاری می کرد تا خیال کنم بعد از این همه مدت یکی پیدا شده است که من برایش مهمم، یکی که خیال می کردم هوایم را دارد، یکی که اگر بروم، اگر بلایی سرم بیاید، اگر بشکنم کنارم می ماند
حالا که آرش رفته بود و باید او را برای همیشه فراموش می کردم من نیاز داشتم به یکی مانند نجلا....
از سنگ نبودم که!
-امیرپاشا...
دستش به سمت دست هایم آمد و آن را از روی بینی ام برداشت. دست هایش باز هم سرد بود و انگار خودش از آتش احساساتش خبر نداشت. مگر می شد ملکه احساس بود و این همه سرما را حس کرد؟
شاید احساسات او از جنس باران بود.... از جنس پاییز.... از جنس دانه های برف...
-وای چه قرمز شده.
#پارت1
https://eitaa.com/baran_eshgh/22547
کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🌷 امیرالمومنین امام على (عليه السلام) :
☘️ بهترين دانش، آن است كه با عمل همراه شود.
🌸 خيرُ العِلمِ ما قارَنَهُ العَمَلُ
📗 غرر الحكم، حدیث 4968
『 #دختران_چادری 』
🌷 حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) :
🌿 مِن كَفَّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ إغاثَةُ المَلهُوفِ وَ التَّنفيسُ عَنِ المَكروب
☘ از جمله کفارۀ گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است.
📖 نهج البلاغه ، حکمت 24
『 #دختران_چادری 』