فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه دختر سرطانی علی پورکاوه
دو سه روز پیش رفته بودم پیش حاج حیدر خمسه بهشت زهرا
روضه موسی ابن جعفر بود
به خدا تو این دو سه روزی که گذشته
هر جا خوندم اینو گفتم
دید یه برگه ای آوردن دادن به حاج حیدر
بعد حاجی خوند
گفتش که پدر نوشته
من یه دختر سه ساله دارم
تازه از دکتر آوردمش
سرطان داره
هنوز به مادرش نگفتم
مادرش نمیدونه بچش این طوری شده
➖✅ برای ظهور دنبال کنید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4107927586Caed62e266b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه در گوشی علی پورکاوه علیرضا اسفندیاری
گفت جوری از گوشم کشید گوشم پاره شد بابایی
وقتی کشید در نیومد عصبانی شد
یه دستش تو گوشم یه دستش تازیانه رو گرفت
تا گوشواره از گوشم در بیاد
منو زد
هر جا هر چی میگفت بلند بلند میگفت
همه میشنیدن تو خرابه
کار به اینجا که رسید
در گوشی گفت
هی میخوام بگم نمیشه
یاد حرفاشم همیشه
یه سوال دارم بابایی
معنی کنیز چی میشه😭
➖✅ برای ظهور دنبال کنید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4107927586Caed62e266b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه جانسوز انگشتر بابا علی پورکاوه
گفت انگشتر بابامه تو دست تو چیکار میکنه
اونی که تو کوچه بی بی رو زد
اونی که جلو امام حسن زهرا رو زد
دستش خیلی زمخت بوده
مقتل مینویسه خیلی درشت بوده دستش
یا اباعبدالله
نمیدونم با انگشتر زده یا نه
اما یکی رو میگم با انگشتر زده
تا زد تو صورت رقیه
درد سیلی از یادش رفت
گفت انگشتر بابامه تو دست تو چیکار میکنه…😢
➖✅ برای ظهور دنبال کنید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4107927586Caed62e266b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه یابن شبیب دختر ترسیده دیده ای علی پورکاوه
دلگیرن دخترات عمو نازم میکرده با احتیاط
چی بگم بابا از نامردا برات دلگیرن دخترات
سنگینه مشتشون موی من مونده لای انگشتشون
همه میزدن منو زجرم پشتشون سنگینه مشتشون
➖✅ برای ظهور دنبال کنید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4107927586Caed62e266b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه جامونده ها علی پورکاوه😭
چه اسمی هم گذاشتن برا روضه جامونده ها
خیلی بده آدم جا بمونه
آقا یه سوال بکنم
من میخوام بگم این جاموندن سخته
یا آدم از شتر بیفته
ازغافله جا بمونه
هی جیغ میزد عمه
یه وقت دیدن سر نیزه ای
که سر مبارکو داره میبره
داخل زمین رفته
اومدن جلو زین العابدینو گرفتن
آقا گفت ببینید این سر کجا رو داره نگاه میکنه
گفتن آقا عقب غافله رو داره نگاه میکنه
زد رو دست گفت عمه جان یکی از خواهرام افتاد از رو شتر😭😭😭😭
➖✅ برای ظهور دنبال کنید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4107927586Caed62e266b