🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
نفسم تنگ شده بود! قفسه سینم اینقدر سنگین بود که بالا و پایین کردنش جون رو از تنم میبرد! - سعید؟!
- گفتم:حاجی . . .!
"چجوریشدکهتویجبھهشیمیاییشدی؟!"
سرفهامونشنمیداد💔!
لبخندیزدوباصدایضعیفیگفت:
"هیچیداداش!
سهنفربودیمبادوتاماسك . . (:"
https://eitaa.com/joinchat/2039218307Cabb8a3b584
#سلامتیشونیهصلواتِمشتی✋🏻!
#مشتیجانمونیازخیلجاماندگانعاشق :)💔
#جمعےازرفقایشهیدغلامے 💕✨