رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃
#پارت_19
زنگ خونه رو زدم و منتظر شدم درب باز بشه که با تیکی در باز شد😂(من اینجوری توصیف میکنم مشکلی داره😂)
اول با عمو جون و زن عمو سلام و احوال پرسی کردم و بدو رفتم توی اتاق آسیه 🏃♀🏃♀
_سلااااااااااام😜
+کوفت سلام، جیغ جیغو، ترسیدم😨
_باچه منم میلم با توام گهرم 😢
+عه عه شوخی کردم ببخشید😰
_میدونم گولت زدم😝😜😆
+آدم بشو نیستی 😑
_عزیزم برای دفعه ی هزارم، فرشته ها آدم نمیشن😜
+وای زینب خیلی استرس دارم😓
_نترس آجی جون خودم کنارتم🙃😉
بگو کاراتو انجام دادی?
+نمیدونم از بس استرس دارم قاطی کردم😁
_خب من همه کارارو برات ردیف میکنم😉
+آجی جون همیشه پشتیبانم بودی واقعا مرسی😍😍
_فدای آبجی خنگم😂
خب بگو لباس انتخاب کردی؟
+نه هرچی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه☹️
_باشه خودم برات انتخاب میکنم😀
رفتم بالا سر کمد لباساش
اووو چه همه لباس داره این دختر 😂😧
بعد از کلی فکر کردن براش یه دست لباس شیک انتخاب کردم که خیلی بهش میومد😍😉
بعد از اینکه همه کارای آسیه رو ردیف کردم رفتم توی آشپزخونه که به زن عمو کمک کنم😜😂(خودشیرینی😂)
_زن عمو جونمممم کمک نمیخوای؟☺️
+سلام دختر گلم، اگه زحمتی نیست میوه هارو بشور و بچین توی ظرف
_به روی چشمم 😉
مشغول کار شدم که گوشیم زنگ خورد آخرین میوه رو گذاشتم و گوشی و جواب دادم و درهمون حین رفتم تو اتاق آسیه ☘💐
به آسیه اشاره کردم که ساکت باشه🤫
_سلام،جانم داداش کاری داری؟
+سلام به روی ماهت آبجی کوچولو،جونم برات بگه که این علیرضامون سکته کرد بیا کارت داره بهش بگو یکم آروم باشه دیوونه کرد منو😑😐🤦♂
_چشم گوشیو بده بهش
+سلام دختر عمه
_سلام، چی شده چرا اینقدر استرس دارین؟ خب دو ساعت دیگه باید بیاین یکم خودتون رو جمع کنید اینا داماد اینجوری نمیخوان گفته باشم💁♀💁♀
+ااووو چه خبره یکم زبون به دهن بگیردختر عمه، از بچگی پر حرف بودی😂
(صدای خنده ی محمدحسین و علیرضا میومد🤨)
_منم باهر دوتون قهرم به من میخندین آره؟؟
بعدم سریع گوشی رو قطع کردم🤣😂
از این حالات خنده ام گرفت
آخه دختر بزرگ شدی دیگه این کارا چیه میکنی 😂😂
دوباره زنگ زد ولی جواب ندادم ☺️
پیام فرستاد👇🏻
_آبجی غلط کرد ببخشید دیگه😂
+فقط همین امشب چون خاستگاری شه 😒دست شماهم درد نکنه بجایی که دعواش کنی باهاش میخندی🔪
_ببخشید خواهری آخه راست میگه از بچگی پر حرف بودی ولی من از همون بچگی میمردم برای هرکلمه از حرفات
+باشه برو خودشیرینی نکن😂
بعدش دوباره گوشی زنگ خورد📞
_سلام 😒
+سلام بر آبجی زیبایم😜
_گول نمیخورم تلاش نکن، گوشیو بده به اون اقا علیرضای زن ذلیل😂🤣
+رفتن سوار ماشین شدن چون تا یک ساعت دیگه باید اونجا باشیم ترافیکه شاید دیر برسیم😩
_باشه منتظرم
الان قطع کن کار دارم خداحافظ
+خدانگهدار خواهر مهربونم😜😂
اسیه:چی میگه؟
+هیچی
_هیچی که بهش گفتی زن ذلیل؟
+آره دیگه زن ذلیله حالا نمیخواد عصابتو خورد کنی😂بیا برو آماده شو الانا میرسن
ادامه دارد... 😍
🌸به قلم سیده بیضایی🌸
‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️