eitaa logo
شهید‌محمود رضا بیضایی
955 دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
23 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 بچه ها لباس ندارم برا فرداشب😕 _من یه جا میشناسم فکر کنم بتونی یه لباس عالی برای خودت بخری، فقط یکم قیمتش بالاست +قیمتش مهم نیست فقط خوب باشه، کجا هست مغازه اش؟ _توی همین پاساژ روبه رویه +ایول پس بپرین بریم خرید 😃 _سلام🙂 +سلام خوش آمدید _خانم یه لباس برای خاستگاری تقریبا میشه گفت میخوایم +بله ما اینجا لباس نامزدی و خاستگاری داریم بفرمایید این سمت مغازه ی بزرگی بود🤩 داشتیم با بچه ها لباس ارو چک میکردیم که یه لباس خیلی به دلم نشست😍 _وااای فاطی اون چطوریه😍😄 +عجب توجهی ایول خیلی خوشکله ماه میشی توش یهو دیدی آقا محسن از دیدن اینهمه زیبایی سکته کرد 😂😂😍 _عجب 😂😂😂 به خانمه بگو بیارتش که بپوشم +باشه فرشته جانم رفتم تو اتاق پرو،چه بهم میاد 😍😳 فکر نمیکردم اینقدر تو تنم قشنگ و فیکس وایسته🤩😋 یه لباس تا روی زانوم به زنگ شیری، زرد ملیح و کممییی کرمی 😇😌 روی آستین ها و بالا تنه اش سنگ کاری خاصی شده بود واقعا تک بود😍😎 همین که رفتم بیرون آسیه یه جیغ یواش کشید _واااای چه ماه شدی😍😍😍 فاطمه :بابا ایول 😉 +واقعا خوب شده😃 خانمه:ماشاءالله من تا به حال چنین خانم زیبایی ندیده بودم😍 این لباس فقط برای خودتونه داشتم ذوق مرگ میشدم(این قسمتو فقط یک دختر میفهمه😂) بعد از حساب کردن رفتیم توی یک لوازم آرایشی _خب این رژ، این سایه چشم، این پنکیک، این ریمل، این خط چشم و اینم لاک ناخن و کرم +واقعا اینهمه وسایل لازمه؟ 😳خیلی زیاد نیست؟ _نه بابا منو آسیه میایم تورو آرایش میکنیم😈🤠 +نه نه صورتمو نابود میکنین، بعدم مگه عروسیه که اینقدر آرایش کنم یه رژ کافیه _آقا سایه چشم رو نمیخوایم +باشه😑 بعد از اونم رفتیم روسری بخریم 🤑 نزدیک نیم ساعت فقط می‌گشتیم که یک روسری پیدا کنیم😐🤦‍♀ از آخرم به روسری سفید کرمی خریدیم که خیلی خوشکل بود به سلیقه ی آسیه _بچه ها من تو فیلما دیدم تو خاستگاری چادر سفید میپوشن تو خاستگاری شمام توجه نکردم +چادرمو خانواده داماد برای عروس میارن😐 اونا الان دارن دنبال یه انگشتر و یه چادر میگرن تو بازار که تا فردا صبح بیارن در خونتون _اوه چه رمانتیک😂 +زینب باورم نمیشد یه روزی با خواهر شوهرم بیام واسه خاستگاریش لباس بخرم😂😍 ساعت 22شده بود داشت دیر میشد بعد از خداحافظی رفتیم خونه هامون بعد از تعویض لباس هام رفتم توی حال و به مامان و بابا میخواستم لباسامو نشون بدم _بابایی این لباسمه چطوره؟ 😁 +به به چقدر قشنگه، دختر خوش سلیقه ی من 😍😅 مامان و بابا هر دو گفتن چقدر قشنگن و منم که فردا یه عالمه کار دارم رفتم که بخوابم مامانم که قرار بود برای فردا به یکی زنگ بزنه برای کارای خونه بیاد کمک که من مانع شدم و گفتم دوست ندارم🙃 با یه عالمه فکر خوابم. برد ادامه دارد.. 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال آزاد‼️