eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
972 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالمحبوب 🕊رمان قسمت 🍀راوےمحسن🍀 امروز دوازدهم فروروین ماهه وهرسال همین موقع یه اکیپ از بچه ها میشدیم و به نیت سال ولات امام زمان.عج. ۲۵۵شاخه گل رز برای شهدای پخش میکردیم . پارسال که رفتیم سرمزار شهیدترک، حسین یه عکس انداخت که ما بعدا راز این عکسو فهمیدیم.. حسین از جمع ماخدایی شد، برنگشتن حسین کمر همه رو شکست.. مهدی تواین ۱۴ماه ۱۴سال پیرتر شد... محمد یکبار کرد اما خانواده وخانمش خبر ندارن... خودمم که اندازه تموم دنیا دلم برای رفیقم تنگه... زینب دختری ۱۷ساله که تواین ۱۴ماه داغون شد... شب اول صیغمون وقتی پدرش زنگ زد برم خونشون.. وقتی جسم ضعیفش تو آغوشم میلرزید یادحرفای حسین تو معقر افتادم.. زینب یه دختر حساس بود.. به رسم هرسال گل هارو خریدم.. میخواستم اینکارو امسال با زینب انجام بدم _خانم کوچولوی نازم.. سر راهم چشمم افتاد به اسباب بازی فروشی از ماشین پیاده شدم و یه خرس و یه ماشین کنترلی خریدم . تا خونه زیب اینا یه ربعی راه بود وقتی رسیدم به گوشیش زنگ زدم _الو سلام خانمم خوبی؟پایین منتظرتم لطفا مرتضی هم رو باخودت بیار زینب با مرتضی باهم اومدن مرتضی:عهه این همه گل؟! _مهریه آبجی خانمته دیگه میخوام بدم از دستش خلاص بشم زینب:واقعا؟! _اوه اوه چه فلفل نازی شدی.. شوخی کردم جوجه من . . . _بفرمایید این ماشین برای آقامرتضی و این خرسم برای کوچولوی من زینب حرصش دراومد وخرسو پرت کرد سمتم گفت: _نمیخوام خرسم خودتی پسر بد قهرم _خب ببخشید من خرسم حالا آشتی زینب اوهوم؟ داشتم گل هارو سر مزار شهدای میذاشتیم که گوشیم زنگ خورد. محمدبود. زنگ زده بود همه رو دعوت کنه توباغ پدرش وقتی پرسیدم کیا هستن گفت نگران نباش اکیپ خودمون هستن خانوادگیه.. ادامه دارد... نام نویسنده؛بانومینودرے