💠برای محمودرضا / صدو شصت و نه 🍃🌸احمدرضا بیضائی: از اینکه مارو‌جا گذاشتی و پریدی چه حسی داری؟! نه ، واقعا چه حسی داری؟! می خوام بدونم وقتی یادت می افته چطوری ما رو رنگ کردی و رفتی چه حسی بهت دست میده؟! از دیدن در به دری و اسارت ما تو این روزگار آزگار واقعا چه حسی بهت دست میده؟! فکر کردی یادم رفته چند بار پیچوندیم تا حرف سوریه رفتن دوباره پیش نکشم؟ یه بار گفتی: " جنگ تو سوریه جنگِ شهریِ ، پیچیده است و آدمِ خودشو لازم داره." یه بار گفتی : " سید حسن نصرالله هم به حزب الله دستور داده فقط نیروهای زُبده شونو بفرستن سوریه." یه بار گفتی: " بسیجی لازم نداریم ، اونجا فقط نیروی متخصص." یه بار گفتی: " #حاج_قاسم گفته آقا فرمودن خط قرمز تو سوریه شهادته، باید جوری بجنگیم که شهید نشیم." یه بار گفتی:"اومدی اونجا به درد نمی خوری باید بری تو آشپزخونه سیب زمینی پوست بگیری.!" یه بار گفتی:" #ماموریت نیروی #قدس فقط رزمی نیست، بیا تو کارهای #فرهنگی کمکمون کن." یه بار گفتی: " دو هفته طول میکشه تا آموزشت بدم." بعد فهمیدم دو روزه از نیروهای عادی تک تیرانداز می ساختی اونجا.! 🍃🌸خلاصه که خووووب ... پیچوندی ما رو ! شایدم منو لایق میدان رزم و جهاد فی سبیل الله ندیدی و نخواستی به روم بیاری . می دونم‌ که من برای تو #اکبرشهریاری #مرتضی مسیب زاده #هادی_شجاع #قدیرسرلک #محمودشفیعی ، #محمدجنتی و بقیه نمیشم. من بند پوتین این رفقات که نه ، خاک پوتین شونم نمیشم که بگم دست منم بگیر ببر قاطی ستاره ها. اگه آوینی برای شهید رضا مرادی نسب می نوشت : " رضا جان ! ای شمس آسمان آبی دل من ! کاش مرا نیز در منظومه خویش می پذیرفتی و می کشاندی و با خود می بردی ." لابد یه حق آب و گِلی داشته که می تونسته اینو بنویسه. می دونم ، من حق این آب و گِلَم ندارم. اما اقلاً از نامه آوینی ، به رضا مرادی نسب می تونم این خطشو برات بنویسم که : " اکنون از سرمای شهر و از عمق دره های یخ بسته قلب های مُرده به تو پناه آورده ام . من نه این من بودم که به تو پناه آورده ام. آیا دیگر اذان صبح ، شب را نخواهد شکافت و طلعت ستاره سحری بر افق شهر نخواهد درخشید؟." 🆔 @Barayekosar 🆔 @Agamahmoodreza