eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
442 دنبال‌کننده
656 عکس
168 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از راویا
🔻به کمک فعالیت های آشپزخانه های مقاومت شهر ری، تهرانپارس و اردبیل مبلغ ۸۸ میلیون تومان برای تهیه یکی از بخاری های پویش طارق که ذیل نظر حاج آقا قاسمیان اجرا می شود؛ واریز گردید. 🔻خیلی از مادرها هفته ی گذشته هوای سرد را به جان خریدن و چراغ آشپزخانه هارا روشن نگه داشتند تا بتوانند گرمایی ببخشند به حسینیه های هرمل که محل زندگی شیعیان آواره سوری شده است. 🌱خدایا این اندک کمک ها را از ما بپذیر و برکت بده... @ashpazkhane_moqavemat *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از راویا
احساس سوختن به تماشا نمی شود آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم... @hayatetayebe1 *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از راویا
اخبار تلخ بود ... و تکان دهنده کودکان غزه و لبنان ... کودک یک ساله ام را در آغوشم سخت تر میفشردم ... مادرهایتان کجا هستند که شما این چنین کفن پیچ در کنار هم خوابیده اید؟ نگاهم روی کودکان خودم چرخید ... چه کاری از من بر می آید؟ من با وجود این فرشته های قد و نیم قد به زندگی خودم هم نمیرسم ... ولی چراغی در دلم روشن شده بود که هم نورانی بود هم سوزان ... دیگر نمیتوانستم کاری نکنم در دل تک تک ما چراغی روشن شده بود ... از سوسوی نورها همدیگر را پیدا کردیم با خودم فکر میکردم من که کاری از دستم بر نمی آید حداقل جلسات هماهنگی در خانه ما باشد اولین بار که دور هم جمع شدیم با نگاه تردید به هم نگاه میکردیم خیلی هایمان اولین بار بود همدیگر را میدیدیم نور چراغها کار خودش را کرده بود ... و ما یک خانواده شدیم. دغدغه ی مشترک ما را کنار هم نگه داشته بود ... خدا خیل فرشته هایش را روانه مان کرده بود و ما هر هفته باران رحمتهای خدا را میدیدیم وسایلی که اهدا میشد ... کمک هایی که میرسید ... و کودکانمان که گویی یکباره بزرگ شده بودند و ما را درک میکردند! گویی خدا صبرمان را صد برابر کرده بود و برکت را در تمامی ابعاد زندگیمان گسترانده بود... منی که به کارهای خانه ی خودم هم نمیرسیدم چند هفته بود کارهای بازارچه را هم پیش میبردم و این چیزی جز نور الهی نبود ... واما... حالا بازارچه درخت تناوری شده پشت این میزها و غذاها و اقلام، هزاران تجربه ی تلخ و شیرین و سخت و پربار نشسته است از روزهایی که یاوری جز خدا نداشتیم و برای تک تک وسایل بازارچه و میز و سیستم صوت و ... پیش دیگران دست دراز میکردیم تا روزهایی که باید از خودی و غیر خودی طعنه ی نمیشود و نمیتوانید میشنیدیم تا روزهایی که باید مدارک دانشگاهی و مراتب علمی و شان اجتماعی مان را کنار میگذاشتیم و پای میز می ایستادیم و با لبخند همراهی دیگران را طلب میکردیم ... اکنون ما هستیم ... پایدار تر از قبل ... و برای هدفمان میجنگیم ... محکم تر از قبل. و تلاش میکنیم برای روزی که یک لبخند رضایت مولایمان ما را بس باشد ... @ashpazkhane_moqavemat *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از راویا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله النور باورش سخت است که کسی این‌قدر دقیق توصیف خبر شهادت خودش را ضبط کند و با این لبخند و شادمانی از شهادت بگوید در حالی‌که زندگی را دوست دارد ولی در هیچ چیز عجیب نیست. آدم‌ها شهادت را زندگی می‌کنند و شهدا زندگی را به تصویر می‌کشند. در روزی که در کشور ما به نام نامیده می‌شود و در شرایطی که مثلا بنی صهیون آتش‌بس را پذیرفته‌اند ولی هم‌چنان را بمباران می‌کنند طعم زندگی در را با این ویدئو بچشیم. با این آرامش؛ با این لبخند؛ با این استواری... دردمند همین قدر استوار و آرام و پرامید و عاشق زندگی سربلند ایستاده است و سر خم نمی‌کند. خبرنگار فلسطینی و صاحب قاب ماندگار فقط چند ساعت قبل از آتش‌بس به شهادت رسید. https://eitaa.com/banooyepishran *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از راویا
هدایت شده از راویا
فعال تر از قبل 🔻برنامه فروش دوشنبه و سه شنبه باعث شده بود برخی از اعضای تیم احساس خستگی کنند از طرفی برخی از اعضای گروه توفیق حضور در اعتکاف داشتند و برخی هم درگیر امتحانات دانشگاهی بودن علاوه بر این اعلام اخبار هواشناسی و بیان اینکه سامانه بارشی جدیدی از آخرهفته وارد کشور خواهد شد و در تهران شاهد کاهش دما و بارش خواهیم بود، دست به دست هم داده بود که برنامه فروش هفتگی پنج شنبه و جمعه لغو شود. و در این میان خبر آتش بس بود که آرام آرام داشت فراگیر می شد و این خبر باعث شد که با برخی اعضای تیم تماس بگیریم، با این عنوان که احتمالا بخاطر آتش بس انگیزه ها برای کمک کمتر می شود و بهتر است این هفته را هم قدر بدانیم و حداقل پنج شنبه برنامه فروش را داشته باشیم بیان شد و قرار شد خبر بدهند از میان لیستی که پیام داده و تماس گرفتیم یک زوج همراه و همیشگی با وجود اینکه فرزند کوچکی داشتند اعلام آمادگی کردند (زهرا خانوم هرهفته مادربزرگش زحمت نگه داریش را می کشید تا مامان و بابای مجاهدش در بازارچه مقاومت یاریگر باشند و این هفته بعلت حضور مادربزرگ ها در اعتکاف قرار بود زهرا خانوم برای اولین بار در هوای سرد اعلامی هواشناسی در بازارچه همراه ما باشد این خودش یک استرس و نگرانی برایم داشت) بالاخره پس از اعلام آمادگی این زوج شروع کردم پاسخ یک به یک آشپزهایی که بنده گان خدا از صبح پیگیر برنامه پخت و پز و تهیه مواد اولیه بودن رو دادن و سفارش سبزی و سمنو را هماهنگ کردن در عین حال که از شدت خستگی استخوان هایم ورم کرده بود و درد داشت میخواستم یک نفس آرام بکشم و خدا را شکر کنم که برنامه ها هماهنگ شد و الحمدالله مثل هرهفته برنامه پنج شنبه برقراراست و کمی استراحت کنم که دقیقا در همین لحظه بود؛ پیگیری های برنامه روز جمعه شروع شد سبزی فروش مدام زنگ میزد می‌دانستم میخواهد بپرسد اگر سبزی برای جمعه میخواهید باید امروز (چهارشنبه) سفارش بدهید تا فردا برایتان آماده کنیم آشپز دیگر پیگیر این هست که آیا جمعه ساندویچ خواهیم داشت یا اسنک؟! چندکیلو کالباس خانگی میخواهیم؟... هرکسی که به ذهنم می‌رسید و فکر میکردم چراغ سبزی روشن نمی شد که بتوان رویشان حساب باز کرد و تاییدیه گرفت تا هماهنگی های جمعه را شروع کنیم از طرفی همسرمم که هرهفته برای کمک حضور داشتند این هفته برنامه ای برایشان پیش آمده بود که نبودند... شبیه بدهکاری شده بودم که از پیگیر کننده ها فقط زمان میخریدم و همزمان در حال پاسخگویی به مخاطبینی بودم که پیام داده بودن و حجم پیام ها مثل همیشه +۹۹ بود پیام یکی از مخاطبین در خصوص کمک برای دریافت مجوز فروش در بهشت زهرا بود درحال پاسخگویی به ایشان بودم که سرصحبت باز شد و چالشی که برایم ایجاد شده بود را گفتم و او خواهرانه گفت با خانواده در میان می‌گذارد و نتیجه اش را خبر می دهد و نتیجه این خبر روز پنج شنبه بعدازظهر اعلام شد که آقایون ما فردا (جمعه) می توانند برای جابجایی بار کمکتان کنند همین روزنه امیدی شد که پیگیر سایر امور مربوط به پخت و پز و فروش فردا شوم ساعت ۲۱ شب پنج شنبه و حین فروش بود که با سبزی فروش تماس گرفتم و پذیرفت فردا ساعت ۱۰ صبح سبزی را به آشپز برساند‌ و وقتی با خوشحالی با آشپز تماس گرفتم که حبوبات را آماده کند پاسخ داد حبوبات در حال پختن است :) شب ساعت ۱۲ بود که به منزل رسیدم و شروع کردم به هماهنگی سایر محصولات خوراکی برای جمعه بهم گفته می شد حالا فردا را بیخیال و محصولات را زیاد نکن بارون می‌بارد و هنوز نیروی فروش ندارید اما واقعیتش من به روزهای هفته که سپری می شوند و منتظر پنج شنبه و جمعه میمانیم حیفم می آمد به روزهایی که سپری کردیم چنین روز پیروزی را ببینیم حیفم می آمد بواسطه آتش بس مرزها باز می شد و تازه می شود به غزه مقاوم و مظلوم محاصره شده کمک رساند در طول ۱۵ ماه گذشته فقط تعدادی بخاطر اینکه واسطه ی انتقال کمک ها به غزه بودند شناسایی و شهید شدند حالا چطور می شود در این یوم الله ساکت نشست و این فرصت پیش آمده را رها کرد بنظرم می آمد ما باید فعال تر از پیش شویم دوباره موجی از همدلی در کشور راه بیفتد برای ساختن غزه و لبنان مقاوم و بنا به تجربه باور داشتم و به یقین رسیده بودم که خدا خودش کارش را پیش میبرد و ما وسیله ای بیش نیستیم و لحظات آخر جوری همه چی کنار هم ردیف میشوند که انگشت به دهان میمانیم واقعیتش همین هم شد صبح جمعه ای به تک تک دوستان پیام دادم بیش از هر هفته نیروی کمکی آمدن و خبری از بارش هم نبود و آسمان از روز شنبه ابری و هوای باریدن گرفت الحمدالله طی این دو روز به مبلغ ۵۱ میلیون تومان فروش داشتیم و این مبلغ برای کمک به تهیه تانکر آب در غزه واریز شد. @ashpazkhane_moqavemat ................................. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از راویا
🔻دکتر محمد النجار، پزشک بیمارستان العوده در غزه این عکس رو ساعتی پیش از آغاز رسمی آتش‌بس گذاشت و نوشت این آخرین شیفت ما در دوران نسل کشیه 🌳‌این هم عکسی نمادین از مقاومت ما که حتی یک روز هم بیمارستان و بیماران را ترک نکردیم و تا آخرین لحظه ایستادیم. 🔹‌«الهام عابدینی» *....*....*....*....*....*....*....*....*....*....*....*.... 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از بانوی پیشران
بسم الله النور مگر ۴۷۱ روز منتظر این روز نبودیم؟! و البته منتظر شرایط بهترش را؟! مگر ۴۷۱ روز اشک شادی و غم نریختیم برای چنین روزی؟ مگر ۴۷۱ روز دعا نکردیم برای چنین روزی و حتی بیشتر؟ و با هر کودکی که لرزید و ترسید و مجروح شد و بی دست و پا شد و یتیم شد و شهید شد، حرص نخوردیم و داد نزدیم که چرا هیچ کاری نمی‌کنیم؟! و با هر زنی که روی آوارهای خانه‌اش فریاد زد "حسبی الله و نعم الوکیل" و بر پیکر همسرش مشت گره کرد و بلند در گوش جهان خواند "لن نرکع" احساس غرور نکردیم؟! و با هر گلوله آرپی‌جی که از لا به لای خرابه‌های هیمنه اسرائیل را نشانه گرفت، آرزو نکردیم کاش ما هم در بودیم و نابودی یک صهیون هم می‌شد سهم ما؟! با المعمدانی مگر نگریستیم تاااااااااا روزی که دکتر حسام ابوصفیه رفت و از چشم دور شد نفس‌مان به شماره نیفتاد؟! یادمان رفت وقتی زنی از زیر آوار بیرون نمی‌آمد تا برایش حجاب بیاورند چقدر غصه خوردیم که چرا برخی زنان ما این‌گونه گاهی عفت ندارند؟! فراموش‌مان شد چقدر با وعده صادق ۱ و ۲ حس عظمت وجودمان را گرفت؟! حافظه ما کدام روز و کدام کودک و زن و جوان و پیر را فراموش کرده است؟ ریم و یا پدر بزرگش را؟! کدام خبرنگار مدام در گوش جهان خواند ما عدد نیستیم و همه را پای سفره بیداری از میهمان کرد؟! یادمان رفته جشن حفظ قرآن کودکان را در میانه‌ آوارهای شهر؟ عظمت آن بزرگ مرد همیشه زنده وقتی چوب به دست بزرگترین قدرت نظامی منطقه را به سخره گرفته مگر قابل فراموشی است؟! این همه از کشور همیشه ماندگار فلسطین و لبنان و سوریه و ایران را در کدام کوچه پس کوچه تاریخ جا گذاشتیم و از یاد بردیم؟! حافظه ما کجای این تاریخ و جغرافیا اختلال پیدا کرد که دیروز و امروز و فردا را جشن نگرفتیم؟ کجای ادراک ما اختلال پیدا کرده که این دستاورد طوفانی را، دستاورد بزرگ و پیروزی بزرگ قلمداد نکردیم و شهرمان حلاوت و شیرینی پیروزی را پخش نکرد؟! دشمن چگونه ما را بازی داد که طعم شیرین پیروزی و عظمت آن و از سویی دیگر ذلت دشمن و شکستنش را درک نکنیم و علیرغم آنکه ابوعبیده ما را شریک پیروزی خود دانست و قدردانی کرد، ما در جشن و پایکوبی شریک نبودیم؟! از چند روز قبل خبر آمد و رفت که زنده است. تحت درمان بوده. ایران بوده و با طول و تفصیل و دست به دست شد و هرکسی می‌گفت آیا خبر درست است؟ هیچ‌کس بدش نمی‌آمد این خبر درست از آب دربیاید ولی هیچ‌کس هم متوجه منبع شایعه و علت پخش آن نشد. ما باید درگیر حاشیه‌ای بس مهم می‌شدیم تا شکست سنگین بنی صهیون را حس نکنیم. شکستی که کابینه را از هم پاشیده و وزرا را به گریه وا داشته و شهروندنماها را به خیابان کشانده. این همان تحریف کلمات یهود است که در قرآن آمده. همان بازی رسانه‌ای صهیون‌هاست. همان جنگ شناختی که همیشه برای‌مان به پا کرده‌اند و حواس ما را به چیزی پرت کرده‌اند تا مساله‌ای مهم‌تر را حس نکنیم و درک نکنیم. ما باز هم بازی خوردیم. برخی با خبر فوق و برخی با خبر نشست و برخاست رئیس جمهور ..... 🏷 بانوی پیشران https://eitaa.com/banooyepishran