#روایت_۴۲
امروز حدود ساعت پنج عصر بود که با تهدید های مادر که گفته بود قبل از تاریکی خانه باش داشتم از میدان پاسداران به سمت بلوار شهید خزائی میرفتم که متوجه شدم یک اتوبوس نارنجی در ورودی بلوار ایستاده پشت اتوبوس به زبان اردو نوشته شده بود مشۃ بروم شایدم هم برون حقیقتش حرف آخر این کلمه مشخص نبود در هر صورت کنار این اتوبوس چند مرد پاکستانی با حالت اضطراب و عصبانیت در حال صبحت کردن با یکدیگر بودند گویا راه را گم کرده بودند ،شاید همهی ما راه را گم کرده ایم راه حسین را
نه !نه! راه حسین پیداست فکر میکنم آن راه گم شده همان راه یاسین است ... بگذریم
از کنار اتوبوس گذشتم اما انگار پرت شده بودم درونش
اینکه کدام یکی از آنها هندزفری را درون گوشش گذاشته و یکی از مداحی های نوستالژیش را گوش میکند
اینکه کدام یکی نگران است که با این اوضاع و راه دور ،اربعین کربلا نباشد
اینکه کدام یکی غرق دلتنگی برای دوستان و اقوامش است که وقت خداحافظی با التماس دعا های فراوان او را بدرقه کرده اند
دائم با خودم تکرار میکنم واقعا کربلا رفتن آنها کربلا رفتن است یا کربلا رفتن ما
البته که آن آقای عزیز ما، همه ی زوار را دوست دارد
مثلا آنجا که می گوید
تِزورونی اَعاهِـدکُم
تِـعِـرفـونی شَفیـعِلکُم
أسامیـکُم اَسَـجِّـلْـهِه أسامیکُم
هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم
اما خب این زائر ها کمی متفاوت هستند اینکه با عشق حسین طولانی بودن مسیر را تحمل میکنن اینکه با عشق حسین سختی خروج از مزر کشورشان را تحمل میکنن اینکه با عشق حسین سختی کسب در آمد برای خرج راه را تحمل میکنن نه این زوار متفاوتند
نه تنها برای حسین بلکه برای یاسین
چقدر یاسین شبیه به یا حسین است
حسینی که مردمانی دائم دعوتش میکردند و حسینی که به سکوت همان مردمان شهید شد
و یاسینی که هر روز صدای اللهم عجل لولیک فرج هارا میشنود اما گویا زخم خورده ی دعوت مردمان کوفه است
بیایم برای یاسینمان مردم کوفه نباشیم
اللهم عجل لولیک فرج را عمل کنیم !!
✍ ندا واحدپناه
#روایت_اربعین
#زوار_پاکستانی
#فرکانس_آزادگی
#برای_زینب
#سیستان_و_بلوچستان
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۴۳
چند شب مهمان خانه هایشان بودیم در حرف نمیتوان گفت برای زائران اربعین چکار میکنند.
خدا شاهد است آن جور مهر و محبت را پدرومادر به فرزندش نمی کند.
از خودم می پرسم آن ها چه چیزی دیدند اینقدر ذوب شدند در عشق امام حسین(ع).
یک شب در خانه ای مهمان بودیم ،نصف شب برق قطع شده بود از گرما بیدار شدم.
دیدیم خانوم صاحبخانه با یک پارچه ایستاده بالای سر بچه ها و بادشان میزند که از گرما اذیت نشوند😭😭😭
هرچی گفتیم خودمان بادشان میزنیم شما بروید استراحت کنید اجازه ندادند.
آخرش عربی چیزاهایی گفت که کامل نفهمیدم.
آرام گفت
زوار الحسین و چشمهایش را نشان داد😭😭
🖊معصومه یزدانی
#برای_زینب
#روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۴۴
" نقطه ثقل عالم "
شاخههایِ جنبانِ سدرةالمنتهی از رفیعِ عرش، سر فرود آوردهاند؛ سرک میکشند درون گودال قتلگاه و پی قنداقهی خونینی چشم میگردانند.
شارع بینالحرمین را فرشتگانِ سوختهبال با ستارههای سرخ داغدار، خوشهچینی کردهاند.
اربعین است.
هنوز از مغرب، بوی خون میآید.
مردم چونان نقاط سیاه کوچک، بیوقفه جاری میشوند و میان دو خورشید، موجِ طواف میاندازند.
گوشها خراشیده میشود.
از جانب تَلِّ خواهر، سوزشِ آه، در مدار زمان میپیچد.
اسرافیل در صور میدمد.
نوح کشتیبان از بلندترین قلهی تاریخ، تو را سلام میگوید.
ابراهیمنبی چکامهی ادب گشوده و غرق منقبتخوانی است.
سفید و سرخ، زرد و سیاه…
نمیشناسمشان!
شاید فاصلهی هر کدام با تو به اندازهی مسافتِ پیمایشِ قطرِ یک جهان باشد با جهان دگر؛ اما همگی گرد مرکزیت تو، مجموعه ساختهاند.
بار دیگر خیره میشوم.صدای شیههی دلدل به گوش میرسد.بوی ریاحینِ جنت، شکوفه میزند.حضرت پدر پا از رکاب بیرون میکشد و راهی روضه منوره میشود.
چنگ میاندازم و گوشهی چادر را روی صورت تبدارممیکشم.
دست بر سینهی تنگ میگیرم.
چشم میدوزم به قاب جاندار کنج دیوار.
کاروان پای سفر میگیرد.
من... جاماندهام!
ای حسین!
ای آن که چرخش روزگار در گرو انفاس الهی توست!
چهل روز و چهل شب که هیچ، گر خناسان در تمامِ طولِ حیاتِ کائنات سِیر کنند، نام تو را از ازل بر تارکِ تاریخ نتوانند به دیدهی انکار گیرند.
ای داغ تا ابد بیدار!
🖊فاطمه فروغی فرد
#برای_زینب
#روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۴۵
سر ظهر روبروی حرم حضرت عباس(ع)
پدر و چهار پسرش پرچم یاحسین را بالا گرفتند تا دختران در وسط و زیر پرچم حرکت کنند ...
🖊📷نیوشا زرآبادی
#برای_زینب
#روایت_اربعین
#غیرت_ابوالفضلی
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
التماس-اربعین-شایان پویا-سامی.mp3
1.39M
#روایت_۴۶
بسم الله النور
التماس
دست نحیف دخترکش را در دست گرفت و به چشمان بسته اش خیره شد.
بعد آرام برخاست و در حالیکه اشک چشمانش را با پشت دست پاک می کرد، خم شد و صورت زردش را بوسید.
کوله کهنه اش روی دوشش انداخت و زمزمه کنان از بیمارستان مرکزی صنعا خارج شد. جای ترکش بمباران اخیر صعودی، هنوز پایش را آزار میداد؛ اما باید میرفت.
در تمام مسیر، با پای پیاده، ستون به ستون، زمزمه کنان، همراه تمام پرچم ها و آدم های رنگ رنگ هم مسیر، به سال ها ظلم و بی عدالتی و فساد و جهل جهان فکر می کرد.
وقتی گنبد طلایی ارباب را از میان آنهمه شلوغی و های و هوی و غبار و شور و شوق تشخیص داد، باز هم همان زمزمه را داشت.
مصمم تر، با جمعیت میلیونی این مغناطیس عظیم حسینی جلو رفت.
همان وقت ها بود که گوشیش زنگ خورد و خبر فوت دخترک نفسش را برید...
حالا، او بود و
مشبک های طلایی ضریح ارباب و عطر حرم و زمزمه ای که بالاخره در میان بند بند زیارت اربعین،
زیر قبه آسمانی حرم،
از زبان پر بغض تمام زائران
فریاد شد:
اللهمعجل لولیک الفرج...
نویسنده :خانم فاطمه شایان پویا
گوینده اقای هادی سامی
ادیتور خانم عباسی
تهیه شده در رادیو اینترنتی فرهنگ رضوی
http://eitaa.com/bana_ir
#برای_زینب
#روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
دارم برای آب سردکن گوشه حرم حرف میزنم. خوب جایی ساکن شدهای ها! ببین رویت نوشته اند وقف حرم اباعبدالله! خوش به حالت! ولی کمی دیر کرده ای رفیق! چه می شد اگر ماشین زمان داشتی و یک توک پا میفتی به دهم محرم سال ۶۱ و کودکان تشنه اربابت را سیراب میکردی و برمیگشتی؟
#برای_زینب
#فائضه_غفار_حدادی
#کتاب_سر_بر_خاک_دهکده
#کتاب_روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://ble.ir/barayezeinab
#روایت_۴۷
در سفر اربعین همه می خواهند بروند، کسی نمی خواهد بماند، هر کی را می بینی از جایی رسیده و میخواهد به جای دیگری برود.
انگار همه در حرکتند.
حتی غذا خوردن و استراحت شان هم فرق می کند، کوتاه و مختصر برای اینکه زودتر بروند. هر جایی پیدا کنند میخوابند هرچه باشد می خورند، هر جایی بشود می نشینند سخت گیری ندارند که حتما باید جای خوابم فلان باشد و غذایم بهمان باشد. چرا؟
چون می خواهند بروند قرار نیست بمانند.
این حالت خیلی قشنگ است این همان
حالی است که به ما گفته اند در کل زندگی
دنیا داشته باشید.
به فکر رفتن باشید، به مقصد بعد از دنیا
فکر کنید و اینجا را سخت نگیرید.
فرصت اربعین تمرین خوبی است برای
یاد گرفتن زندگی در حال حرکت، زندگی
مومنانه.
#تربیت_اربعینی
#اربعین_۱۴۰۲
#برای_زینب
#روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال ۱۹۱۶(۱۳۳۴ شمسی)
🖊گروه پژوهشی آرتا
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۴۸
این روزها جهان بر مدار حسین و قدم های زینب می چرخد...
انگار جهان ایستاده و فقط جاده نجف _کربلا در حرکت است.
اصلا تمام هویت این جاده به همین پیاده روی است...
و هر انچه که به یاد حسین انجام می شود ...
هر انکس که به نوعی تلاش می کند از این قافله جا نماند...
عراقی ها تمام ابرویشان را در گرو همین پیاده روی می بینند...
ببینید که چه عزتی پیدا کرده اند به واسطه حسین...
و کمی پرده را کنار بزنیم...
همه این برکت و عزت را مدیون لاله هایی هستیم که در سرتاسر مرز ایران و عراق از شمال غرب تا جنوب با خون خودشان ابیاری کردند و راه را باز کردند و خودشان در اغوش حسین زهرا ارام گرفتند...
و این روزها همه تمام قد ایستاده اند به بدرقه و استقبال زوار حسین... انان موکب داران حقیقی زوار حسین اند...
تمام خاک شلمچه... تمام دامنه ها و ارتفاعات سرپل ذهاب..
و حال مایی که جامانده ایم ...
خودمان اینجا و دلمان پرکشیده مشایه؛ طریق العلما...
خودمان را به هر در و دیوار می زنیم که با کارهای روزمره نیتی کرده و رنگ و بویی حسینی به کارهایمان بدیم تا مبادا از ته سفره اربعین هم جا نمانیم...
وا حسرتا که سفره را کم کم جمع می کنند😭😭😭
ان شاءالله از هدف حسین و قیام حسین جا نمانیم...
و در تمام این لحظه ها به حضرت اقا فکر می کنم....
منی که چیزی از حسین را درک نکردم چنین بی تابم و له له می زنم .
او که نایب امام عصر هست و این روزها همراه با مهدی زهرا عزادار حسین است او چه می کند با این دلتنگی...
یادمان باشد در تمام دلتنگی ها و زیارت ها و دل شکستن ها او و مهدی زهرا را هم یاد کنیم....
صلی الله علیک یا ابا عبدالله...
🖊زهرا رستم پور
#برای_زینب
#اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_۴۹
در آن گرما و غربت داری قدم میزنی و با دیدن این کاروان راحتتر تصور میکنی دخترها و زنان شهدای کربلا در کنار مرکب ها دارند پیاده میروند، درحالی که داغ از دست دادن عزیزانشان را به دل دارند ،تازیانه میخورند 😭 و سرهای مطهر جلوی چشمانشان هرلحظه داغ دلشان را بیشتر میکند... با لب تشنه و چشم پر اشک
واقعا دل آدم آتیش میگیرد
و ما چقدر شرمنده ایم که در آن مسیر دلمان گرم همسر یا صاحب کاروان بود.
چقدر شرمنده ایم که هر لحظه کودکمان آب میخواست سریع تشنگیش را برطرف می کردیم
و چقدر شرمنده ایم ...
ما یک صحنه کوچک دیدیم و تصور کردیم و نتونستیم درک کامل داشته باشیم از مصیبت
و امام زمانی که در این مسیر قدم میزنند و کل واقعه کربلا و اسارت عمه جانشان جلو چشمان مبارکشان است.😭
برای آرامش دل آقا صلوات بفرستیم...
✍ محدثه ذهکنی
#روایت_اربعین
#فرکانس_آزادگی
#برای_زینب
#سیستان_و_بلوچستان
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۵۰
نزدیکی های باب القبله
دقیقا آنجا که اوج جمعیت
و ازدحام است
مردان دور موکب
دست هایشان را سفت دور طناب حلقه میکنند
تا مبادا هجوم جمعیت به سمت زنان موکب بیاید
مبادا زنی با نامحرمی برخورد کند
مبادا زنی از هجوم جمعیت آسیب ببیند
و زنها هم فشرده تر میشوند و سینه زنان و زمزمه کنان داخل حرم میشوند
من کنشگری زنانه را اینگونه میفهمم
یعنی
زنان در صحنه هستند
اما
مردواره نیستند ...
همین
شب اربعین ۱۴۴۰
حرم اباعبدالله الحسین
🖊م.اخوان قدس
#برای_زینب
#روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab