eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
419 دنبال‌کننده
711 عکس
186 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
‏امام صادق علیه السلام‏: صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللَّهُ إِصْلَاحٌ بَيْنَ النَّاسِ إِذَا تَفَاسَدُوا وَ تَقْرِيبٌ بَيْنَهُمْ إِذَا تَبَاعَدُوا صدقه‌ای که خدایش دوست دارد اصلاح میان مردم است که میانشان به هم خورده و نزدیک کردن آن‌ها است به هم چون از هم دوری گزیدند. بحار الانوار، ج ۷۳، ص: ۴۴ 📜اینجا، سکوی انتشار روایت شماست. از آنچه می بینید. 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
چقدر احساس خوب شما از برنامه مون مایه دلگرمی بود... محبت خانم سمیه رفیعی، نویسنده خوش ذوق کشورمون و از حاضران برنامه شنبه مون
گزارش متنی و تصویری برنامه رو تو کانال میدارم کم کم...😁
برای مشاهده گزارش نشست کانال ویژه‌ی را دنبال کنید. نشست تخصصی راویان پیشران 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
بسم الله الرحمن الرحیم امروز ۲۸۰ شــهید گمنام در ایران تشییع شدند. شما این جمله را در اخبار می‌شنوید. خیلی‌هایتان در مراسم بدرقه‌شان حاضر می‌شوید. بعضی‌هایتان هم از گوشه و کنار می‌شنوید سی‌وپنج‌سال بعد از جـنگ، در عصر سر به آسمان ساییدن علم ژنتیک، تشییع شهــید گمنام چه معنایی دارد؟ من می‌خواهم معنایش را برایتان بگویم. تشییع شهـید گمنام سی‌وپنج‌سال بعد جـنگ یعنی ننه‌علی که تنها کس و کار علی بود و علی، تنها کس و کارش. ننه‌علی ۲۷تیر ۶۷ که پایان جـنگ اعلام شد و هنوز پسرش نیامده بود، پای تنهارادیوی ده، غمباد کرد و مرد. علی امروز روی دست شما تشییع شد. یعنی ام‌احمد که ته روستایی حوالی اهواز زندگی می‌کرد و تا ۷۵ که شوهر جانبازش شـهید شد و تا ۸۰ که زورش به هزینهٔ بیمارستان‌های تهران نرسید و دکترهای خانهٔ بهداشت نفهمیدند سرطان دارد جانش را می‌گیرد، هنوز منتظر بود پیکر احمد زیر رمل‌های فکّه پیدا شود. احمد امروز روی دوش شما بود. یعنی بابای محمد که دوبار دوبار به بانک ژنتیک رفت و نمونه داد و هر هفته از معراج پرسید: «دستگاه چیزی تطبیق نداد؟» تا همین آخرها، قبل این‌که کرونا نفسش را ببَرد، مهندس آب پاکی را روی دستش ریخت و گفت: «حاجی به مولا استخوانی رو که سی سال زیر خاک مونده دست بزنی پودر می‌شه. سخته تطبیق دی‌ان‌ای. سخته». محمد امروز در میدان‌ شهر چرخید. یعنی سیاوش که با توپ مستقیم تـانک، استخوان‌های سوخته‌اش در هزار تکهٔ شلمچه پخش شدند و کسی نتوانست حتی یک کف دست استخوان از او جمع کند برای همسرش ببرد. سیاوش امروز برگشت. یعنی مهران و آرش که زیر گرمای شصت‌درجهٔ طلائیه، با بیل مکانیکی به جان خروارخروار خاک افتادند و هرجا را که همرزمی گفت: «دقیق شب عملیات یادم نیست، ولی شاید این‌جا»، کندند و کاویدند تا پیکرهای روی مین رفتهٔ حامد و هادی را پیدا کنند. حامد و هادی امروز آمدند. یعنی سپیده و سمیه که چشمشان پشت میکروسکوپ قرمز شد تا برای بار دهم از تکه‌استخوانی نمونه بردارند و تطبیق بدهند، شاید به یک اسم برسند، اسم مصطفی که سی سال است مادرش حسرت خاکسپاری‌اش را دارد. مصطفی امروز تشییع شد. یعنی حاج‌نائب که بعد هر نماز، دست به آسمان بلند کرد و گفت: «خودت دادی. خودت پس گرفتی. به خودت بخشیدمش. فدای سرت که امیرم برنگشت.» امیر امروز برگشت. یعنی تربت خیس از اشک یوسف در سنگری کنار اروند که خدا را به فاطمهٔ زهرا (س) قسم می‌داد پیکرش هیچ‌وقت برنگردد. یوسف هنوز برنگشته. پرستو علی‌عسگرنژاد 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
به‌نام‌او لباس عزت بر تنت، مدال شهادت گردنت خبر شهادت که می‌شنوی جز آمیختگی غم و شادی، حال غبطه‌ای نیز کل وجودت را می‌گیرد، غبطه به حال عزیزانی که شبِ شهادت مادرشان، در خون خود غلتیدند و ندای الهی را لیبک گفتند. آنانی که در زندگانی دنیا گم‌نام بودند ولی نام‌شان در لوح مبارک ملائک می‌درخشید. حمله تروریستی هم برایم دوباره غبطه شد و هم دوباره حسرت. حسرت از شنیدن نام یک همشهری، در آن سوی کشور، که مرامش، اندازه رخت شهادت شد و خدا او را خوب خرید. احسان بابایی، همان همشهری من است که در خیابان و کوچه‌های شهرِ من قدم برمی‌داشت و کسی او را نمی‌نشناخت‌. حتی وقتی که مدال ورزش کوراش را بر گردنش آویخت. یک گوشه شهر یک روستای حاشیه‌ای از خانواده‌ای مهربان و صبور، پدری زحمت‌کش که دلش یک سالی بود شور پسر را می‌زد. خواب شهادتش را هم دیده‌بود ولی نمی‌خواست مانع فرزند شود نمی‌خواست دل بد کند از روزی که پسرش دیگر نباشد. پول حلال کارگری کار خودش را کرد. مگر غیر عاقبت‌بخیری حاجت دیگری می‌ماند؟ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ دلم گواهی می‌دهد از لحظاتی که احسان بابایی سر مزار شهید بابایی رزق شهادت می‌خواست. مگر می‌شود به مزار عباس بابایی بروی و مرگی بسان او را طلب نکنی!؟ احسان که اشتراک فامیلی هم داشت با شهید. خدا ‌عالِم است در بچگی چقدر از هواپیمای شهید بالا می‌رفته، همان که وسط مزار شهدای قزوین کنار امامزاده حسین، خودنمایی می‌کند. مزار شهید بابایی قطعه‌ای از بهشت قزوین است که اهل دل به دنبال مراد خود از هرجای کشور خودشان را به آن‌جا می‌رسانند. این‌بار مدال شهادت به جای تمام مدال‌های رنگارنگ بر گردن احسان آویخته شد. رئیس انجمن بین‌المللی کوراش شهادتش را به وزیر ورزش کشور، تسلیت گفت. حالا قرار است برای شهادتش در اولین مسابقات یک دقیقه سکوت کنند. ولی من می‌خواهم برای مظلومیت او و یارانش فریاد بزنم. فریادی از بیزاری عاملان این ترور و هر آن‌کسی که ایران‌مان را قوی نمی‌خواهد. شهادتت مبارک، برای این همشهری حسرت کشیده هم دعا کن. "اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان(عج)" @del_gooye 🖊فاطمه میری طایفه 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
به امید صبح پیروزی این یلدای بلند 🏷شما هم روایت کنید. اینجا سکوی انتشار روایت شماست. 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
بسم الله النور دوستم از پیام داده: سلام علیکم برای هر کسی که برایش مهم هستيم، هنوز زنده‌ایم، اما حال‌مان خوب نیست. مردان‌مان در شمال غزه در برابر چشم زنان و فرزندان‌شان کشته شدند و برخی زنان را هم دشمن در برابر فرزندان‌شان می‌کشد. در اردوگاه مغازی دیشب بیش از ۷۰ نفر شهید شدند. و دنیا هنوز برای متوقف کردن جنایت صهیونیست‌ها قیام نکرده‌است. کریسمس و سال نوتان مبارک ✍ زینب شریعتمدار https://eitaa.com/banooyepishran 🏷شما هم روایت کنید. اینجا سکوی انتشار روایت شماست. 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
بسم الله العلی الاعلی سلام خدمت خواهران عزیز خوش اومدید. 🔻چرا کنیم؟ چون اگه حرفت رو با و قصه همراه کنی، مخاطبت با شخصیت و قهرمان، همذات پنداری می‌کنه، بهت دل می‌ده، پای حرفت می‌شینه، قدم به قدم باهات جلو می‌یاد، با خوشحالی شخصیتت خوشحال می‌شه، از ناراحتیش غصه می‌خوره، حتی ممکنه پا به پاش گریه کنه، خلاصه‌ش کنم؟ خودش رو می‌ذاره جای اون و باهاش زندگی می‌کنه. چی می‌خوای بهتر از این؟! دنبال این بودیم حرف‌مون رو به مردم بزنیم، حالا حتی می‌تونیم مخاطب‌مون رو راوی کنیم.. 🏷شما هم روایت کنید. اینجا سکوی انتشار روایت شماست. 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
هدایت شده از سیده هاله حیدری
🔻همه کارا رو انجام دادیم، مونده ؟ می‌دونی؟ این کار، زمین مونده است. هنوز بِکره... من و توی جبهه‌ای، کارزمین مونده رو از روی زمین برمی‌داریم و انجامش می‌دیم. بعدترش می‌دونی چیه؟ دشمن ما داره از این وسیله استفاده می‌کنه، از . مثال بزنم؟ مهسا امینی شد. نه توسط ما. توسط رسانه‌ی همون دشمن! دشمن همین طوری تونست باهاش یه جریان بسازه که یه عده رو ببره وسط آتیش بازی‌هاش... چند نفر شهید و مجروح و جانباز شد، هزینه این روایتگری دشمن؟ نه بهتره بگم چند تا شهید شدن هزینه نکردن من و تو؟! چند ماه و روز و ساعت مملکت شد هزینه پرداختن نظام و ما مردم به حل این جریان؟ چند خانواده تا قیام قیامت داغ عزیز به دلشون موند؟ دارم می‌گم قصه، قصه شوق و علاقه استفاده از این ابزار نیست. قصه یه بایده. یه وظیفه. دشمن داره از " مک میلان TAC-50 " استفاده می‌کنه...خنجر، دیگه برای مبارزه به کار نمی‌یاد! پس تو هم تفنگت رو بردار! بزن به دل دشمن که تا حالاشم خیلی دیر شده.