eitaa logo
بارداری بهشتی
2.2هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
9.2هزار ویدیو
269 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۵۸۴ من متولد ۶۵ هستم، وقتی راهنمایی بودم پدر و مادرمو از دست دادم، روزهای اول که کارم فقط شده بود گریه، حتی به دوستم گفتم من دیگه مدرسه هم نمیام ولی خدا کمک کرد دیپلم گرفتم و بلافاصله وارد دانشگاه شدم. یه روز از دانشگاه میومدم با یه خانمه آشنا شدم و سر صحبت رو باز کردیم، من گفتم دانشجو هستم ولی هزینه دانشگاه رو نمی تونم پرداخت کنم اونم گفت اتفاقا ما هم دنبال یه خانم می‌گشتیم یه کاری هست واسه کمیته امداد، می‌خوایم شروع کنیم. خلاصه شمارمو گرفت، من هنوز امید نداشتم که برام کاری کنه، یه روز گوشیم زنگ خورد همون خانم بود. گفت فردا بیا واسه گزینش، چقدر خوشحال بودم. خداروشکر تو گزینش هم موفق شدم کارمون شروع شد. دخترهای دبیرستان که تحت پوشش بودند می‌آوردند اردو، ما هم مسئول هر گروه بودیم اونجا خدا خیلی ها رو بهم نشون داد که وضع بدی داشتند و من به زندگی خودم امیدوار شدم حتی یادمه یه دختر خانمه کباب تو کیفش قایم کرده بود تا ببره واسه مامانش میگفت مامانم تا حالا از اینا نخورده... دوسال تابستون اونجا مشغول بودم، خیلی روزهای خوب و به یاد ماندنی داشتیم و دوستان زیادی پیدا کرده بودم، کار تموم شد من بیکار شدم در همان حین برای من خواستگار پیدا می‌شد ولی به خاطر شرایطی که داشتم قبول نمی‌کردند. یکی از همون دوستان توی فرهنگسرا مسئول مهد بود، به من پیشنهاد کار داد و من باکمال میل قبول کردم، تو همون مهد مادرشوهرم منو دیده و از رفتارم با بچه ها خوشش اومده بود خلاصه یه صبح پنج شنبه همسر جان ما اومد تو فرهنگسرا، باهم آشنا شدیم و تو مهد صحبت کردیم، جالب برام این بود که برای همسرم نبود پدرو مادرم ملاک انتخاب نبود برخلاف بقیه خواستگارها... ما سال ۸۹ رفتیم زیر یه سقف و در کمال ناباوری در سال ۹۰ خونه خریدیم، خوب یادمه ۱۸ میلیون بیشتر نداشتیم حتی بهمون می‌خندیدند، میگفتیم با این پول خونه می‌خوایم بخریم ولی خدا برامون جور کرد حدود دو سالی از ازدواج گذاشته بود، خدا بهمون بچه نداده بود کلی آزمایش دادیم به این رسیدند همسرم واریکوسل دارند و باید عمل بشن، خیلی همسرم اذیت شد یه روز که رفته بودیم بخیه های همسرم رو بکشیم گفتم تا اینجا که اومدیم یه تست بارداری هم بدیم که مسئول آزمایشگاه گفت خانم مبارک باشه بارداری... به همسرم گفتم برو ببین خانمه چی میگه، گفت شما بابا و مامان شدید یعنی قبل از اینکه همسرم عمل کنه من باردار بودم 😂😂😂😂جالب تر اینکه بعدش حالت تهوع گرفتم و کل نه ماه من درحال بالا آوردن بودم، بعد از نه ماه دخترم بدنیا اومد و شد شیرینی زندگی ما...😍 وقتی دخترم سه ساله بودم با همسرم تصمیم گرفتیم که عضو جدیدی به خونه مون اضافه کنیم با تغییر سبک غذای من، در عرض شش ماه بادار شدم و گل پسرم بدنیا اومد.😘 بچه های من تو نوازدی خیلی آرام هستند خودشون می‌خوابیدند اینم از الطاف الهی بود چون کسی را نداشتم که بیاد کمکم کنه... پسرم رو از بیمارستان آورده بودیم، دخترم میگفت مال منه، کسی بهش دست نزده 😂😂😂 مادرشوهرم عصبانی می‌شد، می‌گفت کشتیش بچه رو... دخترم خیلی زود با داداشش کنار اومد ولی بچه سومم که بدنیا اومد، پسرم خیلی اذیت شد، می‌گفتند افسردگی بعداز زایمان گرفته 😐😅 تازگیا دختر کوچکم یک سال و نیمه شده، باهم بهتر شدند. ما ماشین نداریم، اما خیلی بیشتر از بقیه مسافرت میریم و اصلا سخت نمی‌گیریم امسال با بچه هامون رفتیم کربلا با اینکه دخترم یک سال و دو ماهش بود. البته همسرم و دوستان خوبم همیشه کمک حال من بودند. من به این معتقدم که اگه زن و شوهر باهم خوب باشند و خانم اقتدار همسرش رو حفظ کنه، حتما بچه های خوبی کنارشون رشد می‌کنند، ما وظیفه مونو انجام میدیم، هدایت دست خداست. ان شاالله همه مون عاقبت به خیر بشیم و خدا به ما هم یه دو قلو دختر و پسر بده تا پسرم از تنهایی دربیاد😍😍😍😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من ۳۱ سالمه و خداروشکر، مادر ۷ فرزند هستم. در سن ۱۸ سالگی با همسرم که ۲۰ سالشون بود، ازدواج کردم. ازدواج ما تقریبا ساده بود و با یه سفر کربلا زندگی خودمون رو شروع کردیم. جهیزیه ام هم نسبتا ساده بود ولی الان که فکر می‌کنم میبینم ساده تر از اون هم میشد باشه. گرچه که ما نه مبل داشتیم، نه تخت، نه آینه شمعدان ونه یه سری چیزهای دیگه که ضرورت نداره ولی دوست داشتم که بازم ساده تر باشه... ۲۰ سالم بود که فرزند اولم به دنیا آمد. تعداد زیاد بچه ها با فاصله کم خیلی خوبه، درسته سختیهایی داره ولی می ارزه، بعدشم دنیا جای راحتی نیستش، یه صبحانه هم بخوای بخوری باید براش زحمت بکشی. آباد کردن آخرت هم تلاش و زحمت میخواد. چه بهتر کاری باشه که مطابق با ذات ما خانمها همخوانی داشته باشه وقتی بچه ها چندتا باشن تربیت هم راحت تره، چون گاهی خودشون پلیس همدیگه میشن و مراقب کارها و رفتار هم هستن فاصله سنی کوچولوهام با هم کمه، بیشتریشون ۲ سال و ۷ ماهه بهم میگفتن درحق بچه ها ظلم میکنی، چون شیرشون رو کامل نمی‌خورن.....ولی الان که خوشیهاشون رو با هم میبینم با خودم میگم در حقیقت اونایی در حق بچه هاشون ظلم میکنن که یکی یا دوتا بچه دارن و فرزندان شون رو از داشتن خواهر و برادر محروم می کنند. به نظر من همه دلایلی که افراد برای بچه نداشتن یا کم داشتن میارن همش برمیگرده به تنبلیشون... زورشون میاد به خودشون سختی بدن(گرچه ظاهرش سخیته، ولی شیرینیهاش خیلی زیاده) خودشون رو راحت میکنن و بهانه های عجیب و غریب میارن. همسرم موافق فرزندآوری بودند و در مواقع بیکاری شون، خیلی کمک کارم هستن (گرچه که خیلی مشغله های بیرون از منزل دارن) مخصوصا موقعی که بچه ها کوچکتر بودن،کمک ولی الان که سه تاشون بزرگترن، کمک کارم هستند. بابت تربیت شون هم باید باز هم خداجون خیلی هوامون رو داره،کتابای تربیتی استاد عباسی ولدی(من دیگر ما)و و چگونه با فرزند خود گفتگو کنم و.... هم در زمینه تربیت فرزند غوغاست که خوندم و چند دوره کلاس هم شرکت کردم. اوقات بیکاری هم خیلی کم دارم و اصلا تلویزیون نگاه نمیکنم. کلاسهای مختلف شرکت میکنم که برا دین و دنیا و آخرتم مفید باشه، از کلاسهای اخلاق و احکام و.. گرفته تا همسرداری و تربیت فرزند و... حتی کلاس برا بچه های دیگه هم برگزار می‌کنیم و کار فرهنگی انجام میدم. خانواده همسرم به شدت مخالف فرزند زیاد هستند و من تا ۴_۵ و گاها تا ۶ ماهگی بارداریم رو از اونها مخفی میکردم. و خانواده خودم هم که از جهت دلسوزی مخالف بودند. ولی نظر من و همسرم اینه که با خدا معامله کردیم، همه سختیهاش رو هم به جون میخریم، ان شاالله ازمون قبول کنه و توفیق بده که فرزندام سربازای امام زمان بشن و در رکاب آقا شهید بشن که چه آرزویی بهتر از این.... یادمه وقتی ۵ تا بچه داشتیم. و مستاجر بودیم، بهمون میگفتن دیگه بسه، کسی بهتون خونه نمیده میخواین چکار کنین؟؟؟ ما هم به دنبال خونه اجاره ای، اما خداجون برامون خونه ای جور کرد که صاحب خونه شدیم و جالب بود که خودمون هم باورمون نمیشد، خب حیف نیست با همچین خدای خوب و مهربون و بزرگی که داریم معامله نکنیم؟ توجه کنین عزیزای گلم ما ابد در پیش داریم که این زندگی۶۰_۷۰ سال ما در مقابلش چشم برهم زدنی بیشتر نیست.... پس حیف نیست این فرصت محدودمون رو از دست بدیم حالا بماند که خدا جون به خاطر هر کدوم از این دسته گلام، چقدر به ما لطف کرده و میکنه.... فرزند زیاد هم برا آخرتمون خوبه (افزایش نسل شیعه و محب اهل بیت علیهم السلام) هم برا کشورمون خوبه (جلوگیری از کاهش نسل و پیر شدن جمعیت) و هم برای خودمون خوبه (باقیات الصالحاتن) پس به سختیش می ارزه، حیفه تنبلی کنیم. دو روز دنیا خیلی زود میگذره. ببینیم ما کجای کاریم؟؟ ان شاالله خداجون کمکمون کنه و قبل از اینکه دیر بشه و جز افسوس و پشیمانی کار دیگه ای از دستمون برنیاد متوجه بشیم و برای فرزندآوری اقدام کنیم. من که از همین الان ماتم دارم بچه هام بزرگ بشن چکار کنم دوست دارم همینطور کوچیک بمونن و من براشون مادری کنم و باهاشون بازی کنم.