شعر شهادت امام حسن عسکری
شکسته آینهی چشمهای بیجانش
نمانده چاره ، بشویید دست از جانش
نداشت فرق برای خلیل آتش و زهر
به هرکجا بزند میکند گلستانش
به روی حنجر او تیغ زهر افتاده
امان ز غربت و این تیغهای بُرّانش
زبس که در خود خانه اذیتش کردند
نبود خانهی او بلکه بود زندانش
ز لرز ، کاسه به دندان او اصابت کرد
نخورد چوب حرامی ولی به دندانش
طبیبهای یهودی مراقبش باشند
فقط به لب دم یا فاطمهست درمانش
در این سرا دونفر گفته اند یامهدی
یکی به بستر و آن دیگری در خانهش
روایت است چنان ضربه ای به در زده اند
که میخ در شده از دیدنش پریشانش
در آمد از لگد مشرکان فرار کند
که زد به پهلوی زهرا و شد هراسانش
نگاه کرد علی درمیان آتش و دود
چطور فاطمه اش میرود به قربانش
اگرچه قامت زهرا در آن هجوم شکست
ولی شکسته نشد استخوان ایمانش
خلاصه اینکه صدا کرد مهدی خود را
رسید وقت شهادت پسر به دامانش
امام سامره را مردمش کفن کردند
در آفتاب نماندهست جسم عریانش
نرفت پیکر اوزیر سم اسبانش
نخورد خار مغیلان به پای طفلانش
#مرثیه_شهادت_امام_حسن_عسگری_علیه_السلام
#وحید_عظیم_پور
✅🆔 eitaa.com/baregah
✅🆔 t.me/rahmannavazani