جلوگیری از ترور رسول خدا
✍سران قریش در خانه ابوطالب با حضور پیامبر محفلی تشکیل دادند
عُقبة بن ابی مُعیط با صدای بلند گفت: «پند و نصیحت سودی ندارد و باید محمد را #ترور کرد»
ابوطالب از شنیدن این جمله سخت ناراحت شد.
رسول گرامی همان روز از خانه بیرون رفت و دیگر به خانه #برنگشت
ابوطالب گفت: حتماً برادرزادهام را ترور کردهاند.
◀️تمام فرزندان هاشم و عبدالمطلب را به خانه خود دعوت کرد و دستور داد که هر کدام سلاح بُرندهای را زیر لباسهای خود پنهان کنند و دستهجمعی وارد مسجدالحرام شوند؛ هر يك از آنها در کنار یکی از سران قریش بنشینند و هر موقع صدای ابوطالب بلند شد و گفت: «یا مَعْشَرَ قُریش أَبْغي مُحَمدا ای سران قریش محمد را از شما میخواهم» فورا از جای خود برخیزند و هر کس شخصی راکه در کنارش نشسته است را به قتل برساند
◀️زید بن حارثه وارد خانه شد و گفت:
«هیچ گزندی به پیامبر نرسیده و در خانه یکی از مسلمانان مشغول تبلیغ است»
◀️ابوطالب رفت به محفل قریش و گفت:
✅« دیروز محمد ساعاتی از ديده ما پنهان شد من تصور کردم که شما در پی گفتار عقبه او را به قتل رسانده اید؛ از این رو تصمیم گرفته بودم با جوانان بنی هاشم وارد مسجدالحرام شوم و به هر یك دستور داده بودم در کنار یکی از شما بنشیند و هر موقع صدای من بلند شد. همگی بیدرنگ از جای برخیزند و با شمشرهای پنهان خودخونهای شما را بریزند خوشبختانه محمد را زنده یافتم و او را از گزند شما مصون دیدم »
✅« کسی از شما را زنده نمیگذاشتم و تا آخرین نیرو با شما می جنگیدیم....»
📚الطبقات کبری ج۱،ص۲۰۲_۲۰۳
📚الطرائف ج۱ص۳۰۴
🆔 برگ هایی زرین از تاریخ
🔉@bargzarinaztarikh