🌸 #داستانک / مثل #زنبور
.
یکی بود، یکی نبود.
غیر از خدای مهلبون هیچ کس؟؟؟ نبود.
.
زنبوری بود به نام #هاچ که برای رفع گرسنگیش #فقط کافی بود بر روی ۲ تا ۳ گل بشینه و از شهد اونا استفاده کنه.
اما زنبور قصهی ما برای این که خیرش به دیگران هم برسه در هر ساعت به طور متوسط بر روی ۲۵۰ گل میشَستو برای تولید #فقط_یک_قاشق_غذاخوری #عسل بیش از ده هزار مرتبه مسیر بین کندو و گلها رو میرفتو ... میومد.
هر چی دوستاش بهش میگفتن: "آخه چرا این قدر کار میکنی؟! یِ کمَم بیا با هم بازی کنیمو خوش بگذرونیم."
بهشون میگفت: "ززز...، درسته که ززز...، با مکیدن شهد زززز... دو تا سه گل ززز...، سیر میشم ززز...؛ ولی من ززز...، خودمو نسبت به جامعهای که دَرِش هستم ززز...، مسئول میدونمو ززز.... باید برای پیشرفت این جامعه ززز...، تلاش کنم ززز."
.
قصه ما به سر رسیدو زنبوره هم که رفته بود برای جمع آوری شهد گل هنوز داره زحمت میکشه و هنوز به کندو بر نگشته.
.
🐝 #نتیجه: زززززز ززز #ززززز زز زز زززززز زززز.
(ترجمه: خیرمون مثل #زنبور به دیگران برسه.)
.
🌐 @barkat313