فروشگاه برکت
🌸 #داستانک / دخترک آدامس فروش
.
این پنجشنبه نه، پنجشنبهی قبل، برای بازدید از محل جدید لجستیک با چند نفر از دوستان باسلام رفته بودیم تهران.
.
(آخه قراره بزودی انبار لجستیک از قم به تهران منتقل بشه. چرا؟ چون طبق بررسیای که بر روی جمعیت آماری مشتریان #برکت انجام شد حدودا ۷۰٪ مشتریهای اون از شهر تهران هستن. و در صورت نقل مکان به تهران سرعت رسیدن سفارشات به دست دوستان بسیار بسیار بالا میره. مثلا هر کس تا ساعت ۲۳ و ۵۹ دقیقه و ۵۹ ثانیه ثبت سفارش کنه همان روزِ بعد تا قبل از ظهر نهایت تا شب سفارشاتشون رو با هماهنگی با خودشون که چه ساعتی هستیدو کی نیستید با پیک درب منزل تحویل خواهند گرفت. یعنی حداقل ۲۴ ساعت کاهش زمان ارسال. برای شهرهای دیگر هم به همین نحو ۲۴ ساعت حداقل در زمان رسیدن مرسوله صرفه جویی خواهد شد.)
.
اما ...
در برگشت خوردیم به ظهر.
جاتون خالی رفتیم رستوران.
نشسته بودیم تا غذا بیارن.
یک دخترِ هشت نه ساله با ظرفی در دست که چند تا آدامس توش بود اومد جلو و با حالت ملتمسانه گفت: "میشه ازم آدامس بخرین؟"
گفتم: راستش رو بخوای من یک ریالم توی جیبام پول ندارم.
ی دفعه یادم افتاد لای دفترم چند تا تراول هست.
زود بهش گفتم: وایستا وایستا.
تا رفتم دفترمو بردارمو یکی از اون تراولا رو بهش بدم تا پول آدامساشو ازش کم کنه، به خودم اومدم که آخه این بنده خدا پولش کجا بود که به خاطر هزار تومان تراول بهش میدی؟!
همون جا یکی از بچههای همراهمون رسید.
گفتم: فلانی پول داری همرات؟
آخه ۲۲ هزار تومان ازش میخواستم.
دست کرد توی جیب شلوارش، وقتی دستشو در آورد لای دستش یک دو هزار تومنی و چند اسکناس دیگه پیدا بود.
زود دو تومانی رو از لای دستش کشیدم بیرونو دو تا آدامس از اون دختر خریدم.
در همین لحظه یکپسر دیگه هم اومد که اونم آدامس میفروخت.
.
- تو رو خدا از منم بخرین.
- همین الان از دوستت خریدمو دیگه لازم ندارم.
از اون اصرار.
از من انکار.
.
در این لحظه دختره رو کرد به منو گفت: "میشه یکی از اون آدامسای منو بِهِم برگردونیدو به جاش از این پسر یک آدامس بخرین؟"😇
منو میگی ...😍
منم لوتی بازیم گل کردو گفتم به خاطر این ایثارو از خود گذشتگیت هم از تو دو تا میخرم هم از اون.
و خریدم.
آدامساشم خداییش خوشمزه بود.
.
🌐 @barkat313
👈 #ثروتمند باشیم نه #پولدار