سرمایه گذاری برای تولید برکت
🌸 «به جای فکر کردن به چیزهایی که هنوز ندارید، به این فکر کنید که اگر داشتههایتان را نداشتید، چهقد
❓ چرا از داشتههات استفاده نمیکنی؟
پست قبل رو که خوندم یاد حدودِ ده سال پیشِ خودم افتادم؛ قبل از این که #فروشگاه_برکت barkat313.ir رو راهاندازی کرده باشم.
ی روز، که تقریبا دو هفته بود هییییچی نداشتم تا چیزی برای خونه بخرم، توی خونه وسط کتابخونهم نشسته بودم، کتابامَم دور تا دورم پهن، مشغول مطالعه؛ ی لحظه به خودم اومدمو یادم افتاد از جیب خالیم.
با خودم گفتم: «من طلبهم؛ من میتونم خویشتنداری کنم، زهد پیشه کنم، قناعت بورزم؛ خانومَمَم آدم صبور و همراهیه، بچههام چی؟
اونا چه تقصیری کردن که بچهی منِ طلبه شدن؟!
چرا من نباید بتونم اوّلیات یک زندگی معمولی رو براشون فراهم کنم؟»
توی همین فکرا بودم که ی بارکی صدای مجید درونم در ذهنم طنینانداز شد که «خب چرا از داشتههات استفاده نُمُکُنی یَره؟!»
بهش گفتم: «داشتههام؟! داشتههام دیگه چیه؟»
بهم گفت: «هاااا؛ داشتههات. همونایی که دِریشانو بِهِشان اصصصلا تِوَجّه نِدِری.»
گفتم: «من که چیزی ندارم!»
گفت: «هاااا دیگه؛ وقتی بِهِت مُگُم داشتههاتِ نِمِبینی، نگو چرا بِهِم میگی داشتههاتِ نِمِبینی؟ مگه الآن تو ماشین نِدِری؟»
گفتم: «دارم.»
گفت: «هَمی داشتَت نیس عایا؟»
گفتم: «چرا خب؛ هست؛ ولی این برام نون میشه یا آب؟»
گفت: «هم نون مِشِه، هم آب.»
گفتم: «چطوری؟:
گفت: «وَخِ وَخِ؛ لباساتِ بُپوش؛ سوار ماشینت شو؛ برو مسافرکشی.»
گفتم: «چییییییی؟!!! مسافرکشی؟!»
گفت: «هااا؛ مسافرکشی.»
گفتم: «من؟ من برم مسافرکشی؟ منی که بعد از دیپلم هفده هجده ساله طلبهم؟ منی که درسِ خارج خونم؟»
گفت: «اییییقَد منم منم نَکُ یَره. همی منم منم منم منماته که ما رِ به خاک سیاه نشونده. ایییی بهتر از اییِه که زن و بِچَهت گرسنه بمانن که.»
دیدم خب ... راست میگه دیگه.
بلند شدم.
لباس پوشیدم.
زدم بیرون.
و، به لطف خدا، شد آنچه شد.
#خاطرات
🌐 @barkat_admin
سرمایه گذاری برای تولید برکت
🌸 قرض الحسنه
🌸 قرض الحسنه
با این پیام رفتم به سه چهار سال قبل؛ حدودا سال ۱۳۹۹.
بعد از ۱۸ سال از قم اومده بودم مشهدو بعد از یک سال مستأجری میخواستم خونه بخرم.
پس ۵۰٪ش، که خواست من برای خرید خونه بود، حل بود دیگه.
میموند ۵۰٪ بقیهش.
اما ...
۵۰٪ بعدش که داشتن پول کافی برای خرید خونه بود هنوز محقق نبود.🤣
پول خونهم در قم کفاف خرید خونه در مشهدو نمیکرد.
حالا بماند، به هر طریقی بود خونه رو خریدیم، که خودش داااااستانیست شنیدنی؛ که منی که پولم کفاف خرید خونهی دلخواهمو نمیکرد چطور یک خونه با سه برابر میزان توان مالیم خریدم؟!
اگر ی روزی وقتو حال داشتم جریانشو براتون مینویسم؛ شااایدم ... ننویسم؛ چون گوشهای از کراماتمو بهتون نشون میده و ممکنه ریا بشه.🤣
علیأیحال؛ خونه رو خریدیمو دستم به ظاهر برای ادارهی #فروشگاه_برکت barkat313.ir خالی شد.
یه روز یه پست توی #برکت گذاشتم که «أیهاالبرکتیون! چه نشستین که برکتتون برای ادارهی برکتش نیاز به قرض الحسنه داره».
پستو شب گذاشتیمو، خوابیدیم.
صبح که پاشدیم، دیدیم بههههله حدود ۱۵۰ میلیون تومن، اونم ۱۵۰ میلیون اوووون زمان، توی حسابمونه.
بله؛ درست حدس زدین؛ دوستان برکتی که پست رو خونده بودن گفته بودن: «هاااا؟ چی؟ #برکت پول لازم داره؟ #برکتِ خودمون؟! مگه ما مُردیم که توی حسابامون پول باشه و #برکت بیپول بمونه.»
بهههله؛ به درخواست ما لبیک گفته بودنو هر کس در حد توان خودش واریز کرده بود.
همین.
این تصویر، تصویر پیام یکی از دوستانیست که در اون سال ۲۰۰ هزار تومن، بدون چشمداشت، برامون به عنوان قرضالحسنه واریز کرده بودو در اون روزهای سخت هوامونو داشت.
برکتو شما بزرگ کردین.
ممنونم که برکتو همیشه از خودتون دونستینو همیشه حمایتاتون شامل حالمون بوده.
ممنون
ممنون
ممنون
#خاطرات
🌐 @barkat313_admin
📞 09030317602 sms
#تقویت_بنیه_اقتصادی_جبهه_متدینین_هدفمونه