🌸🍃🌸🍃
#عقده_ریاست
دوستی نقل می کرد، در دهه 40 شمسی در راه مشهد ، در نزدیکی یکی از شهرها ، یک سرویس بهداشتی بود که چند چشمه داشت، ( لوله کشی آن زمان نبود) پیرمردی دیدم که چند آفتابه که هم اندازه بودند ، پر می کرد وآفتابه ها را جلوی سرویس می چید ولی کسی حق نداشت بدون اجازه یکی از آنها را بردارد. او چوب بزرگی دستش گرفته بود و هرکس به یکی از آفتابه ها دست می زد، بر روی دست او می زد و می گفت: آن را دست نزن آن یکی را بردار . و جالب تر این که هیچ مزدی برای این کار نمی گرفت.
در حیرت ماندم، خدایا این پیرمرد در این فضای بدبو، چرا چنین می کند؟ منتظر شدم تا فردی محلی و بومی آمد که او را می شناخت. سوال کردم. گفت: این مرد وضع مالی بسیار خوبی در روستا دارد،اما عقده ریاست و امر ونهی دارد، در روستا کدخدا شد اهل تفرقه اندازی و بد اخلاق بود، مردم قبول نکردند مدتی بعد بیرونش کردند. در مسجد روستا رییس شد، امر و نهی کرد و جوانان از مسجد فراری شدند، خلاصه عاشق امر و نهی و مدیریت است. مدتی است که جایی پیدا نکرده تا عقده ریاست خود را بگشاید، هر روز صبح در این سرویس بهداشتی می آید و آفتابه پر می کند و با زدن بر دست مردمی که آنها او را نمی شناسند و سرو صدا، عقده مدیریت و ریاست طلبی خود را جبران می کند.... اندیشه کردم و گفتم، خدایا حب ریاست و مسیولیت دوستی چقدر شیرین است که شیطان وسوسه آن را در دل پیرمردی می اندازد تا در این بوی نامطبوع ، او را بدون هیچ مزدی صبح تا شب در سن پیری به کار گیرد.....
@bartarinhax
🍃❤🍃❤🍃