🌺🌺🌺🌺🌺
🌹لطفا حتما تا آخر بخونید 🌹
🌴کرامت #امیرالمومنین (علیه السلام) به یک #طلبه🌴
🌺فاضل بزرگوار سيد جعفر مزارعى روايت كرده :🌺
يكى از #طلبه هاى حوزه باعظمت #نجف از نظر #معيشت در تنگنا و دشوارى غير قابل تحملّى بود .
روزى از روى #شكايت و فشار روحى كنار ضريح مطهّر حضرت #اميرالمؤمنين (عليه السلام)عرضه مى دارد : شما اين #لوسترهاى قيمتى و قنديل هاى بى بديل را به چه سبب در حرم خود گذارده ايد ، در حالى كه من براى اداره امور معيشتم در تنگناى شديدى هستم ؟!
شب اميرالمؤمنين (عليه السلام) را در #خواب مى بيند كه آن حضرت به او مى فرمايد : اگر مى خواهى در نجف #مجاور من باشى اينجا همين #نان و #ماست و فيجيل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى #مادّى قابل توجّهى مى خواهى بايد به #هندوستان در شهر حيدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند .
پس از اين خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اينجا پريشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهيد !!
بار ديگر حضرت را خواب مى بيند كه مى فرمايد : سخن #همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با اين اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى بايد به #هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگيرى و به او بگويى :
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
از خواب بيدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خير هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حيدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گيرد ، مردم از اين كه طلبه اى فقير با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
وقتى به در خانه آن #راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بيند شخصى از پله هاى عمارت به زير آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گويد :
🌺به آسمان رود و كار آفتاب كند
فوراً راجه پيش خدمت هايش را صدا مى زند و مى گويد : اين #طلبه را به داخل #عمارت راهنمايى كنيد و پس از پذيرايى از او تا رفع خستگى اش وى را به #حمام ببريد و او را با لباس هاى فاخر و گران قيمت بپوشانيد .
مراسم به صورتى نيكو انجام مى گيرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذيرايى مى شود .
فردا ديد محترمين شهر از طبقات مختلف چون #اعيان و #تجار و #علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پر زينت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسيد : چه خبر است ؟
گفت : مجلس جشن عقد #دختر صاحب خانه است . پيش خود گفت : وقتى به اين خانواده وارد شدم كه وسايل عيش براى آنان آماده است .
هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نيز پس از احترام به مهمانان در جاى ويژه خود نشست .
آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت :
آقايان من #نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثيه به اين #طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانيد كه اولاد من منحصر به #دو دختر است ، يكى از آنها را هم كه از ديگرى #زيباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دين ، هم اكنون صيغه عقد را جارى كنيد .
چون صيغه جارى شد #طلبه كه در دريايى از #شگفتى و حيرت فرو رفته بود ، پرسيد : شرح اين داستان چيست ؟
راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در #مدح اميرالمؤمنين (عليه السلام) #شعرى بگويم ، يك #مصراع گفتم و نتوانستم مصراع ديگر را بگويم ; به شعراى #فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ايران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پيش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كيميا اثر #اميرالمؤمنين (عليه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پيدا شود و مصراع #دوم اين شعر را به صورتى مطلوب بگويد ، نصف دارايى ام را به او ببخشم و دختر زيباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمديد و مصراع دوم را گفتيد ، ديدم از هر جهت اين مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است .
طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟
راجه گفت : من گفته بودم :
🌺به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
طلبه گفت : مصراع دوم از من نيست ، بلكه لطف خود #اميرالمؤمنين (عليه السلام) است . راجه #سجده شكر كرد و خواند :
🌺به ذرّه گر نظر لطف #بوتراب كند
🌺به آسمان رود و كار #آفتاب كند
منبع :
کتاب عبرت آموز تاليف استاد شيخ حسين انصاریان
#فضائل_امیرالمومنین
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 خیلی خیلی مهم 🌴
#غدیر یعنی کسانی که #عقب مانده اند برسند.
و کسانی که #جلو رفته اند برگردند، تا #باولایت حرکت کنند.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بنِ أَبِی طالِب وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ.
🌹عید سعید غدیر مبارک🌹
#امیرالمومنين_علیه_السلام
#عید_سعید_غدیر
#سیاسی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 ﺷﻴﺦ ﻣﺎ، ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ 🌴
🍁ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻋﻠﺎﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﻳﻲ قضیه ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻲ ﻧﻘﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﺩﺭ #ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻭﺍﻋﻈﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﻨﺎﻡ ﺳﻴﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﻛﺮﺑﻠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﺎﻡ #ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﻣﻲﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻳﺎﻡ ﮔﺬﺭﺵ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ #ﺳﻨّﻲ ﻣﺬﻫﺐ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺳﻔﻴﺪ ﻭ ﻧﻮﺭﺍﻧﻲ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﺳﻨّﻲ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﺩﻩ ﺩﻝ ﻭ ﭘﺎﻙ ﺿﻤﻴﺮﻱ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺣﻘﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺏ #ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻭﺳﺖ، ﻧﻪ ﻋﻨﺎﺩ ﻭ ﻟﺠﺎﺝ. ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﺎﺏ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: #ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ (ﺷﻴﺦ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﻋﺮﺏ ﻫﺎﻳﻌﻨﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﻗﺒﻴﻠﻪ. )
🍂ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﻣﺮﺩ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﻣﻬﻤﺎﻧﺴﺮﺍ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻭ ﺷﺘﺮ ﻭ ﺧﺪﻡ ﻭ ﺣﺸﻢ ﺩﺍﺭﺩ.
🍃ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﻛﻴﺴﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻫﺮ ﺣﺎﺟﺘﻲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ #ﻣﺸﺮﻕ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﻲ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ #ﻣﻐﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ، ﻳﺎ ﺑﻪ ﻋﻜﺲ، ﻭﻗﺘﻲ ﭘﺮﻳﺸﺎﻧﻲ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻱ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻛﻨﻲ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲﺭﺳﺪ ﻭ ﻣﺸﻜﻞ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺭﻓﻊ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻋﺠﺐ ﺷﻴﺨﻲ ﺩﺍﺭﻳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ، ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﮔﻔﺖ: ﺷﻴﺦ #علی، ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺗﻮﺿﻴﺤﻲ ﻧﺪﺍﺩ. ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﻳﺎﻡ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﻧﺸﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻣﺬﺍﻛﺮﺍﺕ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﻟﻲ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺍﻱ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ادامه دارد.....🚶
منبع :
از احتضار تا عالم قبر، حجت الاسلام مسعود عالی
#امیرالمومنين_علیه_السلام
#فضائل_امیرالمومنین
#قبر
#سوال_قبر
#عالم_برزخ
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴 شیخ ما، شیخ شما 🌴
🍁 ﺁﻥ ﺍﻳﺎﻡ ﺗﺒﻠﻴﻎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﺑﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺖ. ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﺍﻫﻲ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻛﻪ ﺳﻨﮓ ﺯﻳﺮﺑﻨﺎﻱ ﺗﺸﻴﻊ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ، ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﺷﻴﺦ علی ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﻛﻨﻴﻢ. ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ.
ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺎ #ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺁﺷﻨﺎ ﻧﺸﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺁﻣﺎﺩﮔﻲ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻋﻨﺎﺩ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﻪ ﺩﻳﺪﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﻱ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﻧﺰﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ. ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺭ #ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ #ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻃﻮﻳﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻃﺮﻑ ﺁﻥ ﻧﻴﻤﻜﺘﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺳﻨّﻲ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﻫﺎﺳﺖ. ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻫﻢ ﺩﺭﻱ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ #ﺑﺎﻍ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲﺷﻮﺩ. ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻋﺎﻟﻢ ﻗﺒﺮ ﻭ #ﺑﺮﺯﺥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻏﻲ ﻛﻪ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﻲ ﺩﺭ ﺁﻥ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﻮﺯ ﻭﻗﺘﺶ ﻧﺸﺪﻩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻟﺎﻥ ﻃﻲ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﺮﺳﻢ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ #ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﻛﻨﻨﺪ. ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪﺟﻮﺍﺩ، ﮔﻔﺘﻲ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻲ.
ﻳﻌﻨﻲ ﮔﻔﺘﻲ ﺷﻴﺦ ﻣﺎ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﺕ ﻣﻲﺭﺳﺪ، ﻭﻟﻲ ﻧﮕﻔﺘﻲ ﺍﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (علیه السلام) ﺍﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﮕﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻭﻗﺘﻲ ﻧﻜﻴﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﻢ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻧﺪ: «ﻣَﻦْ ﺭَﺑﱡﻚ ﻭَ ﻣَﻦْ ﻧَﺒﻴﱡﻚ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺍِﻣﺎﻣُﻚ؟ » ﭘﺎﺳﺨﻲ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺳﺆﺍﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻛﻨﻨﺪ، ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭ #ﻭحشت و ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﻳﺎﺩ ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻲﺭﺳﺪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻳﺎ #ﻋﻠﻰ ، ﺑﻪ ﻓﺮﻳﺎﺩﻡ ﺑﺮﺱ. ﻓﻮﺭﺍً ﺣﻀﺮﺕ ﻋﻠﻲ ﺑﻦ ﺍﺑﻲ ﻃﺎﻟﺐ (علیه السلام) ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻳﺪ. ﺍﻭ ﻣﻌﺎﻧﺪ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﻴﺴﺖ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺭﺍ ﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺩﻭ ﻣﻠﻚ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﻭ #ﻋﻘﺎﺋﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻔﺮﻱ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻧﻴﻤﻜﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ، ﺩﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﻱ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻜﻤﻴﻞ، ﻭﺍﺭﺩ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ #ﺑﺮﺯﺧﻲ ﺧﻮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻍ ﺑﺎﺻﻔﺎ ﻣﻲﺷﻮﻡ. ﺍﻳﻦ ﻗﻀﻴﻪ ﺗﺄﻳﻴﺪﻱ ﺑﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺗﻜﻤﻴﻞ #ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﻴﻦ ﺩﺭ ﺑﺮﺯﺥ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.
منبع :
از احتضار تا عالم قبر، حجت الاسلام مسعود عالی
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#فضائل_امیرالمومنین
#قبر
#سوال_قبر
#عالم_برزخ
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴در كتاب روضات الجنات نوشته است🌴
روزى آقا امام موسى بن جعفر (ع) در بغداد از كنار منزل #بُشر عبور ميكرد صداى #ساز و نواز و آواز داخل خانه بگوش حضرت رسيد در اين موقع كنيز بُشر براى ريختن خاكروبه از منزل خارج شد. آقا حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: اى كنيز صاحب اين خانه #بنده است يا آزاد؟!
كنيز گفت: حُرّ و -آزاد است. حضرت فرمود: راست ميگوئى اگر #بنده مى بود از مولاى خود ميترسيد.
كنيز وارد منزل شد. بُشر بر سر سفره #شراب نشسته بود، علت تاخير او را پرسيد؟! گفت شخصى از كنار خانه شما رد مى شد از من سؤال كرد صاحب اين خانه عبد و بنده است يا حُرّ و آزاد.
گفتم: آقا حُرّ و آزاد است.
فرمود: آرى اگر بنده بود از آقاى خود ميترسيد.
اين سخن حضرت چنان در قلب بُشر تاثير كرد كه سر از پا نشناخت با پاى #برهنه از منزل خارج شده خود را به آقا موسى بن جعفر (ع) رساند و از كرده خود پشيمان شد و به دست حضرت #توبه كرد و از گذشته هاى خود پوزش خواسته و با چشم گريان بازگشت. از آن روز به بعد اعمال زشت خود را ترك كرد و از جمله زهاد و عرفا قرار گرفت و گويند چون با پاى #برهنه از پى حضرت موسى بن جعفر (ع) دويد و با اين حال توبه كرد او را بُشر فانى (پابرهنه) لقب دادند.
منبع:
قصص التوابین؛داستان توبه کنندگان ،علی میر خلف زاده
#امام_کاظم_علیه_السلام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat