📚 #معرفی_کتاب
” آن روز کلاس آزمایشگاه شیمی مهمان ناخواندهای داشت. مرد مسنّی با کت و شلواری ساده ته کلاس نشسته و دست راستش را گذاشته بود زیر چانهاش و با دقت به حرفهای دبیر گوش میکرد. نیم ساعتی که گذشت دبیر شیمی از نگاههای خیرهی مرد کلافه شد. با خودش گفت به ظاهرش میخورد از مستخدمهای جدید مدرسه باشد. حتماً برای فرار از کار، آمده و اینجا کنار بچهها نشسته است. دبیر برای اینکه اعتراضی کرده باشد؛ وسط حرفهایش گفت: «هر کس دستش را زیر چانهاش بگذارد خر است!» بچهها متوجه کنایهی دبیر شدند. یکی زیر گوش مرد گفت:«با شما بود ها». مرد گفت: «شما مشغول درس باشید.»
چند روز بعد، دبیر شیمی برای تدریس به یکی از مدرسههای معروف پایتخت دعوت شد. شنیده بود کسی به اسم آقای "روزبه" صلاحیت او را برای تدریس تأیید کرده است. برایش عجیب بود، کسی که تا به حال اورا ندیده، چگونه برای تدریس در چنین مدرسهای تأییدش کرده است. با اشتیاق به اتاق مدیریت دبیرستان رفت تا با آقای روزبه آشنا شود. وارد که شد، از تعجب و شرمندگی ماتش برد.
روزبه همان مرد غریبهای بود که او چند ماه قبل در کلاس آزمایشگاه آن گونه خطابش کرده بود! “
📌 آنچه خواندید برگی از کتاب: گذری در کوی نیکنامان (نیکوکاران معلم) بود.
📖 خواندن خاطرات بعضی از بزرگان علم و فرهنگ آنقدر دلنشین است که میتواند برای افراد فرهیخته به خصوص معلمان الهامبخش باشد. این که میشنوی معلمی برای شاگردان فقیر و بیبضاعتش از هیچ کاری دریغ نداشت و حتی سر و صورت بچهها را با دست خودش شستوشو میداد، شورآفرین نیست؟ چه بسیار بزرگانی که به حق بزرگ بودند و شریف، هیچ سختی و رنجی آنها را متوقف نکرد. شریف زندگی کردند و پاک از این دنیا رخت بر بستند.
#برگی_از_کتاب
#آداب_معلمی
@basaaer