eitaa logo
بصائر رسانه 🧕🇵🇸
292 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
76 فایل
🔰مباحث مطرح رسانه ای بصیرت رسانه ای دشمن شناسی را با ما دنبال کنید. دغدغه های انقلابی ما با عمل رسانه پیوند دارد⁉️ 🌐🔊 @basaer_resane ✅ارتباط با ادمین @daryabari_Ms
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و 💢همه چیز از رفاقت شروع میشه... با اینکار کوچیک با امام زمان رفیق شو... (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) ‌‌ 🧕🌐🔊 @basaer_resane
📌عاقبتِ "رأی سفید" ابوموسی اشعری و حیله عمروعاص در ماجرای حکمیت ✍داستان عبرت‌آموز ابوموسی و عمروعاص به ما آموخت همواره باید مراقب مکر معاویه‌ها و عمرو عاص‌های زمانه بود؛ چه اینکه آنها با تبلیغات رسانه‌ای و مکر و نیرنگ خود، ابتدا مسلمانان را تسلیم خواسته‌های خود کردند، سپس مجلس رأی و یا حکمیتی برگزار کردند و با فریفتن ابوموسی، او را مجاب کردند تا رأی سفید دهد تا عنصری که خود می‌خواهند، بر مسند قدرت بنشیند. ✔️تمرکز دشمن روی حیله عمروعاص است و می خواهد مردم رأی ندهند تا خود آن رأی دلخواه را از صندوق بیرون آورد. 🚨مراقب تکرار تاریخ باشیم!!!! 🇮🇷دکتر محمد سجاد شیرودی .
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸خونخوارهای حرامی پیش چشم ما بیش از ۳۰ هزار انسان مظلوم رو تارومار کردند و صدها هزار نفر را از آب و نان محروم کرده‌اند. لااقل برای حفظ شرف این انقلاب و مملکت، یک کشتی مواد غذایی و دارویی رو با اقتدار و عصبانیت بفرستید غزه. دشمن رو هم تهدید کنید که مانع کمک رسانی به مردم مظلوم غزه نشوند با کمال شرمندگی و نهایت تاسف باید اعتراف کنم، دولت حتی در اجرای یک کار تبلیغاتی برای مردم غزه بی عرضه هست... 🔹️ حداقل یک کشتی مواد غذایی رو به سمت غزه بفرستید، دنبال این هم نباشید که به مردم غزه برسد یا نرسد... 🔸این کار را انجام دهید تا حداقل به ظاهر هم شده خجالت زده مردم غزه نباشیم 🔹️ حداقل یک کشتی مواد غذایی بفرستین تا مردم غزه احساس نکنند ایرانی ها آن ها را تنها گذاشتند 🔹️😔 قاطعانه می‌گویم مردم و دولت ایران در قبال مردم مظلوم بی عرضه عمل کردیم و بر اساس منویات مقام معظم رهبری عمل نکردیم ان‌شاءالله تا دیر نشده دولت کاری کند حداقل تبلیغاتی، تا مردم دنیا و مخصوصا مسلمانان جهان بیدار شوند 🔹️🙏🙏 متضرعانه التماس میکنم این متن رو اون قدر در گروه ها و کانال ها نشر دهید تا برای مردم غزه کاری شود. حتی اگر اجازه ندهند کشتی به مردم مظلوم غزه برسد کاری بزرگ برای دفاع از این مردم مظلوم هست. ✏️صياددلها
🔻شیخ فضل الله نوری، عصا زنان به سمت چهارپایه رفت. مردم را نصیحت کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش آنچه باید گفت را به این مردم گفتم. 🔻عمامه اش را برداشت و به مردم گفت: عمامه از سر من برداشتند، از سر همه تان برخواهند داشت. 🔻او را به دارکشیدند، جنازه اش را در میدان توپخانه لگدمال کردند و بپرم خان ارمنی بر جنازه اش ادرار کرد. 🔻۵ سال بعد ایران اشغال شد و ۱۰ سال بعد، بزرگترین قحطی تاریخ ایران توسط انگلیس ها، باعث شد نیمی از ایرانیان از گرسنگی بمیرند. پ ن: نشنیدن حرف مقام معظم رهبری وعلما توسط بعضی مسئولان ومردم در زمینه های مختلف، مخصوصا کاهش تورم و موضوعات فرهنگی می‌تواند تبعات خطرناکی برای آینده کشور و اسلام داشته باشد... از آن میترسم به غزه کمک نکنیم و گرفتار شویم از آن نگرانم که دستورات اسلام و مقام معظم رهبری نادیده گرفته شود و... #️⃣ باما همراه شوید|🧕🌐🔊 @basaer_resane
⚡️ناگفته هایی از فتنه یهود از شهادت امام علی علیه السلام به خدای کعبه که رستگار شدم ، بگیرید پسر را ... ! ✍چرا بخش دوم جمله حضرت علی (ع) در محراب نماز همیشه حذف میشه ؟! در یهود دین از طریق مادر منتقل میشه که ابن ملجم مرادی مادرش یهودی بود ، ولی چون اعراب فرزند رو به پدر نسب میدن این مهم مغفول مونده . 🧕🌐🔊 @basaer_resane
📸 امام علی علیه السلام 🔹حدُّ اللِّسَانِ أَمْضَى مِنْ حَدِّ السِّنَانِ 🔸تيزى زبان، برنده تر از تيزى سرنيزه است 📗غررالحكم حدیث4898 🧕🌐🔊 @basaer_resane
⭕️اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم  و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)  راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان....  بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم....  سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد...  آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و  پلاک شهیدی نمایان شد.... 🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم  و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...  ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم....  " گفتم و گریه کردم.... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز  مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید...  بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب  خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم....  هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم....  به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم  که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...  به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟  آیا همسرم ؟  🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ....  با چشمان سرخ و گریان همسرم  مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه  می کرد.... 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم....  اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود....  به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم....  مات مات.... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم...  مثل دیوانه ها شده بودم....  عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم....  می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....  🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری...  وسط بازار ازحال رفتم... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 ❤️‍🩹اگر دلت شکست حداقل به یک نفر ارسال کن😭 ..