سلام بر اعضای عزیز و بزرگوار کانالها و گروهها
بدینوسیله به آگاهی میرساند گروه لشکر دختران آقا امام زمان(عج) استان آذربایجان شرقی از همهی شهرهای استان که هشتگ آنها در زیر نوشته شده است به حداقل یک مدیر(ادمین) حرفهای دختر نیاز دارد که با همکاری مدیر اصلی گروه، فعالیت کرده و گروه را پیشرفت و ارتقاء دهند.
بنابراین متقاضیان به شناسهی کاربری(آیدی) مدیر اصلی کانال، درخواست دهند.
در صورتی که از هر شهر چندین نفر درخواست دهند، اولویت با فردی هست که زودتر پیام داده، فرم مشخصات را زودتر کامل و ارسال کرده و حرفهایتر باشد.
#تبریز
#اسکو
#آذر_شهر
#ورزقان
#خدا_آفرین
#کلیبر
#میانه
#بناب
#هریس
#جلفا
#مرند
#اهر
#شبستر
#سراب
#بستان_آباد
#هشترود
#مراغه
#چاراویماق
#عجب_شیر
#ملکان
#ما_سرباز_آقا_امام_زمانیم
گروه لشکر دختران آقا امام زمان(عج) استان آذربایجان شرقی
مدیر اصلی گروه:
سرکار خانم خادمالمهدی
@GomnAm9878
مجموعهی فرهنگی، هنری و آموزشی ثریا
@basaerehoseiniyeh
سلام بر اعضای عزیز و بزرگوار کانالها و گروهها
بدینوسیله به آگاهی میرساند گروه لشکر دختران آقا امام زمان(عج) استان آذربایجان شرقی از همهی شهرهای استان که هشتگ آنها در زیر نوشته شده است به حداقل یک مدیر(ادمین) حرفهای دختر نیاز دارد که با همکاری مدیر اصلی گروه، فعالیت کرده و گروه را پیشرفت و ارتقاء دهند.
بنابراین متقاضیان به شناسهی کاربری(آیدی) مدیر اصلی کانال، درخواست دهند.
در صورتی که از هر شهر چندین نفر درخواست دهند، اولویت با فردی هست که زودتر پیام داده، فرم مشخصات را زودتر کامل و ارسال کرده و حرفهایتر باشد.
#اهر
#جلفا
#بناب
#مرند
#کلیبر
#تبریز
#میانه
#اسکو
#ملکان
#مراغه
#سراب
#هریس
#شبستر
#ورزقان
#هشترود
#آذر_شهر
#چاراویماق
#بستان_آباد
#خدا_آفرین
#عجب_شیر
#ما_سرباز_آقا_امام_زمانیم
گروه لشکر دختران آقا امام زمان(عج) استان آذربایجان شرقی در پیامرسان شاد
مدیر اصلی گروه:
سرکار خانم خادمالمهدی
@GomnAm9878
مجموعهی فرهنگی، هنری و آموزشی ثریا
@basaerehoseiniyeh
زیر خاک آنتن نمیده....💔🥀
#عجب_شیر
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرجَّ 🤲🕊🕊
#ما_سرباز_آقا_امام_زمانیم
گروه لشکر دختران آقا امام زمان(عج) استان آذربایجان شرقی
#حکایت_عبدالله_دیوونه
🌹اسمش عبدالله بود . .
تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه
همه میشناختنش!
مشکل ذهنی داشت
خانمش هم مثل خودش بود ... وضع مالی درست و حسابی نداشت
زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد
تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود
هر هفته خونه یکی از خادمای هیئت بود
نمیدونم کجا و چطور ولی هرجا هیئت بود عبدالله دیوونه هم میومد . .
یه شب بعد هیئت مسئول هیئت اعلام کرد که هرکی میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بیاد اعلام کنه
دیدن عبدالله دیوونه رفت پیش مسئول هیئت
نمیتونست درست صحبت کنه
به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما
مسئول هیئت با خادما تعجب کرده بودن
گفتن آخه عبدالله تو خرج خودتو خانمت رو زوری میدی
هیئت تو خونه گرفتن کجا بود این وسط . . !'
عبدالله دیوونه ناراحت شد
به پهنای صورت اشک میریخت میگفت آقا ؛ حسین حسین خونه ما
خونه ما
بعد کلی گریه و اصرار قبول کردن
حسین حسین خونه عبدالله باشه . .
اومد خونه
به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد گفت عبدالله تو پول یه چایی نداری
خونه هم که اجاره ست ... !!
چجوری حسین حسین خونه ما باشه
کتکش زد . .
گفت عبدالله من نمیدونم
تا هفته دیگه میری کار میکنی پول هیئت رو در میاری . .
واِلا خودتم میندازم بیرون از خونه
عبدالله قبول کرد
معروف بود تو شهر ، کسی کار بهش نمیداد هرجا میرفت قبول نمیکردن که
هی میگفت آقا حسین حسین قراره خونه ما باشه
روز اول گذشت ، روز دوم گذشت ... تا روز آخر
خانمش گفت عبدالله وقتت تموم شد هیچی هم که پول نیاوردی
تا شب فقط وقت داری پول آوردی آوردی نیاوردی درو به رو خودت و هیئتیا باز نمی کنم . .
عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر هی گریه میکرد میگفت حسین حسین خونه ما
رفت ؛ از شهر خارج شد
بیرون از شهر یه آقایی رو دید
آقا سلام کرد گفت عبدالله کجا ؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه ؟!
عبدالله دیوونه گریش گرفت
تعریف کرد برا اون آقا که چی شد و . . .
آقا بهش گفت برو پیش حاج اکبر تو بازار فرش فروشا
بگو یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بهت بده ، بفروش خرج حسین حسین خونه رو بده
عبدالله خندش گرفت دوید به سمت بازار فرش فروشا
به هرکی میرسید میخندید میگفت حسین حسین خونه ما . . خونه ما
رسید به مغازه حاج اکبر
گفت یابن الحسن سلام رسوند گفت امانتی منو بده !
حاج اکبر برق از سرش پرید عبدالله دیوونه رو میشناخت
گریش گرفت چشمای عبدالله رو بوسید عبدالله ... !!!
امانتی یابن الحسن رو داد بهش
رفت تو بازار فروخت با پولش میشد خرج ۱۰۰ تا حسین حسین دیگه رو هم داد . .
با خنده دوید سمت خونه نمیدونم گریه میکرد ، میخندید میگفت حسین حسین خونه ما
رسید به خونه شب شده بود . .
دید خادمای هیئت خونه رو آماده کردن
خانم عبدالله رفت چایی و شیرینی گرفت
چه هیئتی شد اون شب
آره یابن الحسن خرج هیئت اون شب خونه عبدالله دیوونه رو داد
عبدالله خودش که متوجه نشد
ولی دیگه عبدالله دیوونه نبود ، خیلی خوب صحبت میکرد
آخه یابن الحسن رو دیده بود
میخوام بگم حسین تو حواست به عبدالله بود
حواست بود خرج هیئتت رو نداره
اینجوری هواشو داشتی
آقا حتما حواست هست نوکرات دلشون برات تنگه
میشه یه شب حسین حسین بین الحرمین باشه منم مهمان بین الحرمین باشم 😭
میشه درد منم دوا کنی بیام حرم😔
یا امام حسین خیلی ها دلشون میخواد بیان کربلا اما......ندارند خودت مثل عبدالله دیوونه براشون درست کن...بحق مادرت .
😭😭😭😭😭😭😭
هر کس خوند ودلش شکست برا فرج امام زمان عج دعا کنه وثوابش رو هدیه کنه نثار شهدا و اموات همه مومنین
🍃 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🌴🌴این داستان زیبا را حتما بخونید و هر کجا دلتون شکست برای بنده حقیرم دعا کنید🌴🌴🙏
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⛅
ـ همـہوفـٰاداࢪاویـیم!
ڪهدࢪیـٰادمیمـٰاندوفـٰاداࢪے🤌🏻🙃
#عجب_شیر
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرجَّ 🤲🕊🕊
#ما_سرباز_آقا_امام_زمانیم
گروه لشکر دختران آقا امام زمان(عج) استان آذربایجان شرقی