eitaa logo
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
335 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
257 فایل
❧🌺✧﷽✧🌺❧ 🔸کانال بصائر حسینیه ایران در تلاش است که در هر مسأله‌ای برای مخاطبانش روشنگری ایجاد کند تا هیچ‌کس دچار مشکل نشود... فعالیت‌های این کانال در زمینه‌ی👇🏻👇🏻 #سیاسی #اجتماعی #اعتقادی #طنز #مناسبت #آموزش ارتباط با مدیر(ادمین): @omide1404
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍❤️🤍❤️🤍❤️🤍 درسته که داشتم غذا آماده میکردم ولی تمام فکرم پیش اون شهید و طاهایی بود که میخواست بهم تو راه یافتن مسیر حق کمک کنه. پخت غذا که تموم شد،میزو چیدم و خونه رو سریع مرتب کردم و محسن هم اطلاع دادم.بعدش رفتم تو اتاقم. خودمو با کتابای درسیم سرگرم کردم و سعی کردم از افکار پوچ بیرون بیام.تلفنمو برداشتم و به نیکا زنگ زدم. + سلام بر یار غار خودم. + سلام.چطوری؟ + ممنون.تو خوبی؟ + بدک نیستم. + نبینم غمتو رفیق.کجایی؟ + خونم.مامان بابا نیستن.محسنم مهمون داره. + عه پس تنهایی.میگم بیا بریم یه دوری بزنیم. + حسش نیست. + عه مطهره.بهونه نیار دیگه.تا نیم ساعت دیگه آماده باش میام دنبالت. بزور و اجبار نیکا حاضر شدم.پوششم از قبل خیلی بهتر شده بود. بازکردن در توسط من همزمان شد با ورود و چشم تو چشم شدن من و آقای مهمان. از دیدن فردی که روبه روم بود انقدر تعجب کرده بودم که فراموش کردم سلام کنم. با صدای آقای مهمون از فکر بیرون اومدم. + سلام. + ســـ ســـ سلام. سریع از در پذیرایی خارج شدم و دویدم سمت حیاط.آیا واقعا درست دیده بودم.اون آقایی که اسمش و دوست محسن بود همون آقای تهرانی دانشجو جدید دانشکدست؟ تلفنم زنگ میزد،نیکا بود.جواب دادم،گفت که دم در منتظره. رفتم و سوار ماشینش شدم.تو کل مسیر موزیکی با صدای بلند درحال پخش بود.رسیدیم به کافه ای که پاتوقمون بود. ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آی‌گپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇 ᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆ 🆔 @basaerehoseiniyeh