🤍❤️🤍❤️🤍❤️🤍
#رمان
#قسمت_هفدهم
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
داشتم با ریحانه صحبت میکردم که زنگ خونه به صدا دراومد.بابا در رو بازکرد و باهاشون احوال پرسی کرد.منم که از فضولی داشتم میمردم،یواشکی سرمو از لای در بیرون آوردم که با دیدن داماد خشکم زد.
اصلا باورم نمیشد،بابا که گفته بود فامیلی همکارش رسولیه ولی اینکه آقای تهرانی بود.
بعداز صحبت های اصلی،مامان صدام کرد تا چایی بریزم.دستام داشت میلرزید.
سینی رو برداشتم و رفتم تو هال.سلام کردم که نگاه ها برگشت سمتم.مهدی مثل همیشه سریع سینی رو ازم گرفت و خودش تعارف کرد.
کنار فاطمه نشستم.سنگینی نگاهی رو حس کردم.سرمو انداختم پایین.
+ علی آقا! اگه شما اجازه بدید این دوتا جوون برن باهم صحبت کنن.
+ موردی نداره.برن تو حیاط صحبت کنن.
بابا بهم اشاره کرد.منم بلندشدم و راه افتادم.آقای تهرانی هم پشت سرم میومدن.
من روی پله و آقای تهرانی روی صندلی نشستیم.مدتی سکوت حاکم بود.اولین سوال رو من پرسیدم...
+ یه سوال داشتم
+ بفرمایید بپرسید.
+ شما مگه فامیلیتون تهرانی نیست پس چرا فامیل پدرتون رسولیه؟
+ پدرهم تهرانین.
کمی منگ به زمین زل زدم که با لبخند ادامه داد :
+ رسولی تهرانی.
+ بله؟
+ تهرانی پسوندفامیلیمونه.
+ چرا انتخاب شما منم؟شما که از گذشته ی من خبر دارید.
+ گذشته مهم نیست.این زمان حاله که ارزشمنده.انتخاب من شمایید چون باور دارم حجابتونو بیش از هرکسی دوست دارید و بهش افتخار میکنید،چون برای بدست آوردنش تلاش کردید.
+ شما سوالی ندارید؟
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh
بصائر حسینیه ایران🇵🇸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸🌼🌸 🌸🌼🌸 🌸 کتاب #حیدر به قلم #آزاده_اسکندری #قسمت_شانزدهم فاطمه به
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸
🌸
کتاب#حیدر
به قلم #آزاده_اسکندری
#قسمت_هفدهم
غذارا هم زد و سراغ آسیاب رفت. کنارش نشستم. او گندم می ریخت و من دسته آسیاب را می چرخاندم. پیامبر در زدند. باز مثل همیشه فاطمه در آغوش ایشان ذوب شد. پیامبر میان چشم ها و دست فاطمه را بوسیدند. چشم درشت سیاهشان می خندید.
-پدر فدایت شود. کدامتان خسته اید که من به جایش بنشینم؟
طنین صدایشان مثل همیشه شاد و سرزنده بود. پیش دستی کردم.
-فاطمه خسته شده است.
ایشان جای او نشستند، خانم خانه هم رفت سر قابلمه غذا. پیامبر آرام در گوشم خواندند.
-علی جان! زهرا سرور زن های جهان است. حوریه انسیه است. هروقت مشتاق بهشت می شوم، می بوسمش.
آسیاب گندم ها که تمام شد، به کمکش عدس ها را پاک می کردم که صدای پیامبر در سرم پیچید.
-هرمردی با خوش رویی به همسرش کمک کند، خدا اسمش را جزء شهدا می نویسد. برای هر قدمی که مرد برای کمک به همسرش در خانه برمی دارد، خدا به او ثواب یک حج و عمره می دهد. علی! کمک کردن مرد به همسرش ثواب هزار سال عبادت دارد. کفاره گناهان بزرگ می شود. خشم خدارا خاموش می کند.
فاطمه مثل هرروز نان پخت، سفره انداختیم و غذا را دور هم خوردیم.
#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
اینجا ایران است، سرزمین دختران، پسران، مردان و زنان قوی، غیرتمند، باحیا، عزتمند، ولایی و آمادهکنندههای زمینههای ظهور
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سࢪوش، بله، گپ، روبیکا، آیگپ، شاد، آپاࢪات، هوࢪسا، پاتوق، ویسگوݩ، باهم، نزدیکا، ویࢪاستے و تلگࢪام با 👇
᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆᳆
🆔 @basaerehoseiniyeh