eitaa logo
⚘ خاطرات شهدا ⚘
1.1هزار دنبال‌کننده
849 عکس
106 ویدیو
0 فایل
با شهدا و راه و رسم شهدا تا ظهور امام زمان(عج) ارتباط با ادمین : @smh66313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  ⚘ کتابستان معرفت ⚘
16.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 بی‌شک، هنوز سال‌ها زمان لازم است تا بتوان به‌درستی و شایستگی ، سلیمانی عزیز را شناخت و شناساند و نباید به کم اکتفا کرد. ... اما هرچه یاد حاج قاسم عزیزمان را برجسته کند، چشم‌نواز و دل‌نواز است. 📚 کتاب سلیمانی عزیز جلد ۱ و ۲ خاطرات مرد تمام‌نشدنی جبهه‌ی ؛ 📌گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 💌 این کتابهای ارزشمند، تحفه‌ای ناچیز، به‌قدر توانمان، تا علاقه‌مندان به سیره و مکتب حاج قاسم را از سرچشمه زلال خاطرات زیبای او سیراب کند. لینک سفارش اینترنتی کتاب: 📖 سلیمانی عزیز ۱ https://ketabestanmarefat.ir/?p=11988 📖 سلیمانی عزیز ۲ https://ketabestanmarefat.ir/?p=11991 ⚫ جهت سفارش کتاب: 🔴 وبسایت: https://135313.ir 🔴 حضوری: قاین، مجتمع بازار روز 🔴 با سلام: http://basalam.com/ketabestanmarefat 🔴 مجازی: به آی دی @smh66313 پیام بدین... 📚 📖 @ketabestanmarefat3
حاج قاسم، جانباز ۷۰ درصد بود و به‌لحاظ قانونی، حق پرستاری به او تعلق می‌گرفت. اما وقتی کارت حق پرستاری برایش صادر شد، آن کارت را به همراه رمزش به من داد و گفت: یک ریال از موجودی این کارت، حق من نیست؛ ببرید بنیاد شهید، هرکس از خانواده شهدا آمد آنجا و معطل کرایه راه یا گرفتار پول دارو و درمان بود، از موجودی این کارت به او بدهید... 🌹 @bashohada_313
حاج قاســـــــم هیچگاه از سختی‌هـای عراق و سـوریه سـخـن نمی‌گفت و در پاسخ به هـر سـؤالی در ایـن خصوص،می‌گفت هـمه چیز خوب اسـت؛ هـمه چیز خوب اسـت. حاجی بـسـیار زیرڪ وباهـوش بود. یڪ وقت در یڪ جلـسـه خصوصی، فردی به ایشان اظهـار ارادت و نزدیڪی ڪرد و اظهـار داشت ڪه شما دارید ایـن هـمه زحمت می‌ڪشید اما قدر شما را نمی‌دانند و فلان و چنان....اما حاج قاسـم گفت: «شما چرا ناراحتید؟ مـن یڪ سـربازم، نهـایتش می‌گویند برو جای دیگری نگهـبانی بدہ و مـن هـم می‌گویم چشم... اینڪہ ناراحتی ندارد. 🌹 @bashohada_313
جانم بود و جان احمد . هیچ وقت نفهمیدم احمد من را بیشتر دوست دارد یا من او را. از هر چیزی، اگر دوتا داشتم، دوست داشتم یکی اش را ببخشم به احمد حتی اگر آن چیز کلیه بود. مثلا نگاهش که می کردم تمام دلتنگی هایم یادم می رفت. باکری، همت، خرازی و زین الدین را در چهره اش می دیدم. یادگار عزیزی بود برایم؛ یادگار تمام دلبستگی هایم. خیلی از رفقایمان را در روزهای آتش و خون از دست دادیم؛ مانده بودیم ما دو نفر. تمام دلخوشی مان به هم بود. اصلا قوت قلب بودیم برای همدیگر. شهید حاج احمد کاظمی🕊🌹 🌷 @bashohada_313
🔰حاج قاسم به حضرت زینب (س) ارادتی کامل داشت. اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم. یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند. حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان. خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند. دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه 🌹 @bashohada_313
حاج قاسم قیامت را با گوشت و پوست خود باور داشت و برای آن برنامه ریزی کرده بود. یکی از کارهایی که انجام داد این بود از خوبان شهادت و اقرار می گرفت؛ چنان که برای برخی از دوستان شهیدش هم از مردم اقرار گرفته بود. حاج قاسم در جمع فرماندهان و نیروهای سپاه سخنرانی می کرد. گفت شما همه مؤمنید و در جمع تان افراد مخلصی وجود دارند. اقراری که از شما می خواهم این است که «آیا در ذهن تان من آدم خوبی هستم؟» نگذاشت تعارفات حضار سر بگیرد. گفت: «من یک اقرار شرعی می خواهم وگرنه هر جا می روم به من قاب و هدیه زیاد می دهند و گذارم گوشه ای». وقتی همه یکصدا بله گفتند. ادامه داد: امیدوارم خداوند این شهادت شما را بپذیرد و امیدوارم روزی همراه با دیگران کنار جنازه ام هم این شهادت را بدهید. 🥀 @bashohada_313
💢وقتی رسیدیم شهر ابوغریب، داعش به آنجا حمله کرده بود. پیر زنی را مظرب و نالان دیدم که خطاب به داعشی ها می گفت: «بکشید پسرم قاسم می آید». 🔅چند دقیقه ای نشستیم کنارش و از درد دل هایش پرسیدیم. می خواستیم از پسرش قاسم بپرسیم. در بین صحبت هایش فهمیدیم منظور حاج قاسم سلیمانی است. 🌀 حاج قاسم شیعه بود؛ اما جای خودش را در دل خیلی از عراقی ها باز کرده بود. مثل همین پیر زن ابوغریبی سنی مذهب. 🌹 @bashohada_313
🔺️انس شهدا با حضرت عباس برش اول: 🔷️هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه می کرد روضه حضرت عباس بخوانند. موقع روضه هم که از شدت گریه بی حال می شد و بلندبلند گریه می کرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند می شدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند. برش دوم: مداح رسیده بود به اوج روضه. به آنجایی که «امام حسین (ع) آمده بود سر بالین حضرت عباس (ع) با آن فرق شکافته و دست قطع شده و بدن پر از تیر». با سوز می خواند تا اینکه گفت: «وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه. اولین کسی که آمد جلو سکینه خاتون بود. گفت: بابا این عمی العباس؟» 🔶️اینجا که رسید ناله حاجی بلند شد: «آقا تورو خدا دیگه نخون». آخرش هم همین روضه کار داد دست حاجی. باور ندارید از دست قطع شده حاج قاسم بپرسید. 🥀 @bashohada_313
🔺️روضه ی حضرت عباس بخوان... هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. 🔶️برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه را به مداح و سخنران توصیه می کرد روضه حضرت عباس بخوانند. 🔷️موقع روضه هم که از شدت گریه بی حال می شد و بلندبلند گریه می کرد تا جایی که بچه ها از ترس جان حاجی بلند می شدند میکروفون را از دست مداح می گرفتند. ⚘️⚘️⚘️ ♥️ @bashohada_313
🔺️ارادت حاج قاسم به حضرت زینب... اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا. شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم. یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند. 🔷️حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان. خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت:«زینب ها زیاد شدند». 🔶️دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت:«هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه ♥️ @bashohada_313
🔺دفاع ... تکفیری ها رسیده بودند نزدیک حرم حضرت زینب (س)؛ آن قدر که تیرهای کلاش به در و دیوار حرم می خورد.حاج قاسم تاب نداشت ببیند حرم حضرت زینب در خطر باشد. 🔶️خودش کلاش به دست گرفت و آمد پا به پای بچه ها از حرم دفاع کرد. 🔷️ آنقدر ایستاد تا تیر خورد به دستش. هر چه اصرار کردیم برنگشت عقب. با همان دست مجروح کنار بچه ها و حضرت زینب (س) ایستاد. ♥️ @bashohada_313
🔺️ارادت به والدین... 🔶️عادت داشت هر شب به پدر و ماردش زنگ بزند. فرمانده نیروی قدس بود و باید مسائل امنیتی را رعایت می کرد. هر بار که زنگ می زد باید سیم کارتش را عوض می کرد، یا از سیمکارت من استفاده می کرد، در دل پایگاه های عراق و سوریه هم که بود تماس هر شبش ترک نمی شد. 🔷️با یک تماس دل خوش شان می کرد و چشمه دعای شان را جاری می کرد. 🌹 @bashohada_313